
مهدی اصلانی :
اردلان سرفراز به ذات شاعر است. صمیمی و راستگو!
شاید تلخیی تبعید در هیچیک از آثار دیگر قلههای ترانه اینگونه عریان نباشد.
او یکسر از باباکوهی و زادگاهش داراب به تبعید پرت شده.
نخل را حدود نیم قرن پیش به امیر نادری تقدیم کرده. بهانهی این مختصر لهله زدن اینروزهای میهن تشنه و زخمیمان است
اردلان میگوید: نخل یکی از غریبماندهترین ترانههایم است
من تشنهترین ، تنهاترین نخل جنوبم
مثل وطنم سوخته تنم اهل جنوبم
تنپوشِ تنِ زخمیی من مرهمِ صبره
خوشبختی برام دیدن یک لکهی ابره
من اهل کویرم
یک عمره گول ابرای بیبارونو خوردم
دندان به لب تشنه و پوسیده فشردم
من نخل تبرخوردهی بیداد کویرم
تنهام ولی با این همه فریاد کویرم
من اهل کویرم
نخلستون سرسبزی میشه یهروزی اینجا
پیغام منو پرندهها میدن به ابرا
من اهل کویرم از نسل کویرم.
با لبهای خشک، زخمِ تبر اینجا میمونم
هرلحظه تو خاکِ تشنه ریشه مینشونم
با سوزِ عطشِ تشنهگی و داغی میسازم
از جنگل خورشید و عطش باغی میسازم
تنهام نذارید من دیگه از تنهایی سیرم
من منتظر دیدن باغی تو کویرم