دکتر کریم قصیم :
تعرض هيتلر
«در رابطه با بحث خلعسلاح، نشانههاي موجود حاکي از آن است که خواستهاي آلمان مرتباً افزايش خواهند يافت… ”رأي سارلند” توان آلمان را زيادتر كرده، آقاي هيتلر مستقلترشده و چشمانداز توفيق در مذاکره با وي سختتر…»
از گزارش دروني سر اريک فيپس، سفير انگلستان درآلمان، اواخر ژانويه 1935
«قرارداد ورساي که از مدتها پيش معلوم بود که از سوي کشور مغلوب ديگر قابل تحمل نيست، اکنون آشکارا زيرپا گذاشته شده است. البته اين قرارداد بهلحاظ قانوني با يک اقدام يکجانبه لغو کردني نيست ولي درواقع ديگر بيتأثير شده است و دولتمداري و عقل معاش حکم ميکند که تحت بهترين شرايط ممکن ترتيب لغو قانوني آن داده شود».
تايمز، 25مارس 1935
محققان دوره 6ساله حاکميت هيتلر تا شروع جنگ جهاني دوم، تقريباً جملگي در اين امر متفقالقولند که عرصه سياست خارجي، مهمترين پهنه برنامهريزيهاي درازمدت و کار و تلاش شخص هيتلر بهشمار ميرفته، چه در تدوين و تغيير خطوط استراتژي و چه حتي در انتخاب و زمانبندي تاکتيکها! تقريباً تمام ايدههاي اوليه و ابتکارات سياسي و طرحهاي مهم سياست خارجي کار خودش بوده است.
يکي از اصول قديمي سياست خارجي مطلوب هيتلر (که از ديدگاه نژادي هم در کتابش«مستدل» شده)، عبارت بود از جلب همکاري امپراتوري انگلستان و در صورت امکان عقد پيمان اتحاد با آن کشور در مسائل اروپا و جهان. او اين همکاري را البته نه بهعنوان يک کشور زيردست و شکستخورده جنگ اول جهاني، بلکه از موضع برابر، در برخي امور عملاً از موضع برتر براي رايش آلمان و نقشههاي دور و دراز سياسي و ژئوپليتيکي خودش لازم می دانست و در نظرداشت توسط اين همکاري صرفاً دوجانبه، دستکم به اهداف گوناگون زير دستيابد:
ـ ازاين طريق مفاد نظامي قرارداد ورساي را عملاً بياعتبار کند و دوربزند،
ـ ميان انگلستان و فرانسه ايجاد شکاف و موقعيت فرانسه را تضعيف نمايد،
ـ با شکستن حصر خارجي آلمان، احياي مرتبه سياست خارجي وکسب يک موقعيت مناسب استراتژيک، موضع آلمان را تقويت کند
ـ و. . . . ،
هيتلر براي پيشبرد اين خط زياد کوشش کرد و تا 1936 تنها چراغ راهنماي وي در مناسباتش با دولت انگلستان همين مشي جلب همکاري و حصول پيمانهاي دوطرفه بود. وي به منظور جدي نشاندادن مشي خود در مسائل فيمابين با دولت انگلستان و ضمناً تأکيد مداوم روي صلحطلبي آلمان(!)، قويترين و کارآمدترين ديپلومات خود، يعني يوآخيم فون ريبنتروپ1 را بهعنوان «سفير ويژه» روانه لندن کردهبود. از آن طرف نيز، استمالتگران «کلايودنـ ست» با استقبال از اين سفير، روابط مؤثري با وي برقرار کرده بودند. ريبنتروپ قدر اين مناسبات را ميدانست و در حفظ رشتههاي پنهان و آشکار با مروجان سياست اپيزمنت کوشا بود.
حوالي نوامبر سال1934، وقتي که واکنشهاي اعتراضآميز دولتهاي اروپايي نسبت به قتل دولفوس (در اتريش) فرونشسته بود، هيتلر فرصت را مناسب دانست و سعي نمود با يک ايده «جذاب» و جديد رشته تماس با طرف انگليسي را مجدداً برقرار و رابطه را گرم کند:
«ايده اين پيشنهاد را برخي محققان، با کمي مبالغه، “شاهمهره هيتلر” در کنش و واکنشهاي تاکتيکي آن دوره، درجهت حصول يک معاهده دوجانبه با انگلستان و گامی به سوی اهداف فوق دانستهاند». 2
فکر هيتلر عبارت بود از يک طرح اوليه براي تدارک يک قرارداد در زمينه تناسب نيروي دريايي و توان ناوگانهاي دو کشور برمبناي 35 به100، به نفع انگلستان!
براي فهم دقيقتر اهميت اين طرح و جذابيت آن براي دولت بريتانيا، بايد به عقب برگرديم و پيشينه مسأله و جوانب امر را کمي توضيح دهيم:
يکي از علل واقعي شروع جنگ جهاني اول، تازاندن امپراتوري آلمان در زمينه خطمشي معروف به «سياست تيرپيتس» بود. آلفرد تيرپيتس، دريادار و سياستمدار آلماني متولد 1849 و بعدها وزير مشاور امور دريايي امپراتوري آلمان تا سال1916، طراح سياست گسترش سريع ناوگانهاي دريايي و ساختن زيردريايي و استقرار آنها در درياي شمال براي مقابله با ناوگانهاي جنگي امپراتوري بريتانيا بود. وي اين سياست را با موافقت دولتهاي وقت آلمان با شدت تمام دنبالکرد و امپراتور هم، بهرغم اعتراضهاي مکرر دولت بريتانيا، دريادار تيرپيتس و اجراي طرح وي را مورد حمايت قرار داد. بايد دانست که اهميت اين طرح و اجرايي شدنش به قدري بود كه به عنوان يك عامل مهم بروز جنگ جهاني اول به حساب آمد. بههمين دليل، يکي از ممنوعيتهاي مندرج در قرارداد ورساي مربوط ميشد به بازسازي کشتيهاي جنگي و ساخت زيردريايي توسط آلمان (يعني پرهيز از سياست تيرپيتس!). همه دولتهاي وقت انگلستان بهشدت با تکرار «سياست تيرپيتس» مخالف و نسبتبه آن فوقالعاده حساس بودند. بههمين جهت هيتلر، که خيلي خوب به حساسيتهاي طرف مقابل اشراف داشت، براي جلبنظر مساعد دولت انگلستان، بارها از تغيير سياست خارجي آلمان در اين زمينه صحبت كرده بود، و حتي از پايان رقابت با انگلستان در عرصه درياها و به رسميت شناختن «حق برتري قوا در درياها» براي امپراتوري بريتانيا سخن گفتهبود. طبعاً فرستاده ويژه هيتلر نيز همين خطمشي را دنبال ميکرد:
«ريبنتروپ، طي ديداري در 10ماه مه1934 با آنتوني ايدن [وزيرامورخلع سلاح و جامعه ملل] به وي اطمينان داد که آلمان اينبار ”سياست تيرپيتس” را در دستورکار ندارد». 3
هيتلر پيشنهاد 35درصد را در اوايل نوامبر1934 با آدميرال ردر(فرمانده نيروي دريايي آلمان) مورد بررسي قرار داد و سپس براي تدارک سياسي به ارگانهاي مربوطه، ازجمله به ريبنتروپ ابلاغکرد. از قضاي روزگار(!) درهمين ايام، لرد راسرمر، سلطان مطبوعات انگلستان و عضو برجسته کلايودنـ ست، از ريبنتروپ براي ديدار از انگلستان دعوت بهعمل آورد!
ريبنتروپ روز 9 نوامبر به لندن رسيد و نزديک سه هفته اقامت خود در آنجا با شمار کثيري از شخصيتهاي سياسي (ازجمله شخص وزير خارجه انگستان) و شخصيتهاي اجتماعي , محافل با نفوذ مالي، اقتصادي و بهخصوص نمايندگان افکار عمومي ملاقات و مفصل گفتگو كرد. در پايان گزارشي براي هيتلر ميفرستد داير بر «ميل عمومي به همگامي بريتانيا با آلمان» که موجب رضايتخاطر کامل هيتلر شد.
درست در روز 28نوامبرکه ريبنتروپ به برلين باز مي گشت، هيتلر سفير انگلستان را بهحضور پذيرفت و ضمن ابراز نگراني راجع به افزايش قواي نظامي کشورهاي شوروي و فرانسه و اشاره به تماسها و همکاري آنها در زماني که مذاکرات خلعسلاح متوقف هستند، در ضرورت همکاريهاي دوجانبه آلمانـ انگلستان بحث كرد و براي نخستين بار رسماً پيشنهاد جديد خود را (قدرت ناوگانها 35 به 100، بهنفع انگلستان) به جناب سفير عرضه كرد. چنين کاري در نظر اول، يک اقدام خارقالعاده دوستانه، آن هم ازجانب يک ديکتاتور توسعهطلب بهشمار ميآيد. سؤال اين است که دولت فخيمه چگونه با اين پيشنهاد شگفت انگيز برخورد کرد ؟
دولت آلمان نازي نه تنها خط مشي خطرناک سابق[تيرپيتس] را نفي مي كرد بلکه راسأ قصد داشت درمسائل نظامي دريايي قراردادي به نفع انگلستان ببندند.جلالخالق!
مشکل بريتانيا اما، اين بود که در ارتباط با آلمان پيمانهاي جمعي را ترجيح ميداد زيرا انعقاد هرگونه قرارداد نظامي دوجانبه با هيتلر به معناي نفي ورساي و افزايش نگراني ديگر دولتهاي اروپا و بهخصوص اوقات تلخي متحد فعلياش فرانسه بود. منتهي، ميل به حفظ برتري قوا در درياها در انگلستان سنت ديرينه داشت و در بين جامعه و طبقه سياسي آن کشور بسيار محبوب بود. هيتلر هم اين سنت و تمايل عمومي را ميشناخت و بهمين جهت براي کسب اهداف سياسي حاضر بود چنين امتيازي به انگلستان بدهد. البته اين پيشنهاد در چشمانداز آينده مشکلي برايش ايجاد نميکرد. چون در آن زمان تمام طرحهاي نظامي پنهان هيتلر در مرحله اول روي تعرض به سرزمينهاي شرق آلمان متمرکز بود. علاوه بر اين درمورد مخاطرات جبهه غرب و احتمال درگيري نظامي با انگلستان، او روي برتري نيروي هوايي و توليد شمار زياد بمبافکنهاي مدرن حساب ميکرد که اين بازسازي هم شتابان جريان داشت. وانگهي هيتلر در موقع ضروري، اهل وفا به عهدنامه و الزامات اين و آن پيمان نبود. هرآينه جنگ بزرگ در ميگرفت بهرحال او همه پيمانهاي مزاحم را زيرپا ميگذاشت. بنابراين با چنين پيشنهادي اصلاً بيگدار به آب نزده، بلکه سنجيده، روي يک نقطه ضعف روانشناسي سياسي آن دولت انگشت گذاشته بود, آنهم در زماني که داشت «آن کار ديگر» را ميکرد! دولت انگلستان نيز نميتوانست از اين «لقمه چرب» بگذرد. بنابراين ميبايست اول از راههاي غيررسمي کم و کيف آن را بررسي می کرد.
اواخر ژانويه1935، اول واسطههاي «پاسيفيست» از گروه دوستي انگلوـ ژرمن راه افتادند به سمت آلمان که هيتلر را ببينند و پيشنهاد مسرّت بخش وي را يک بار ديگر سبک و سنگين کنند:
«واکنش انگليسيها نسبت به پيشنهاد رسمي هيتلر زياد بهدرازا نميکشد. اوائل سال1935 دو سياستمدار انگليسي بهطور “غيررسمي” و بهنوبت وارد پايتخت آلمان ميشوند. در گفتگوهايي که آنها با هيتلر دارند، کار تدارکاتي روي پيشنهاد پيشوا پيشرفت مي كند. نخست روز 25ژانويه جناب لرد الن براي مشاوره حضور هيتلر مي رسد. در اين ديدار مابين ديکتاتور آلمان و لرد الن از هارتوود، هيتلر در ارتباط با رد شدن پيشنهادات قبلي آلمان براي خلعسلاح گله و ابراز نارضايتي و سرخوردگي ميکند و ميگويد، ترتيبات تاکنوني، يعني مذاکرات بينالمللي براي حصول توافق خلعسلاح بي فايده بودهاند و روند کار ميبايست با ابتکارات تازه و توافقات ميان آلمان و انگلستان زنده شود… بار ديگر تاكيد مي كند كه آلمان درزمينه تسليحات دريايي هيچ جاهطلبي نداشته و در اين عرصه مايل نيست با انگلستان رقابت کند. بنابراين او (هيتلر) حاضرست، در صورت حصول توافق فيمابين، به 35درصد قواي دريايي بريتانيا اکتفا کند. بديهي است آلمان در زمينه هوايي خواهان برابري قواست…»4
لرد اِلن (کهنسال) کاملاً روي مسأله 35درصد متمرکز بود و به اشاره هيتلر درباب برابري قواي هوايي که دو برابر خواستهاي سال پيش مي شد توجهي نكرد. حتی بعد هم اين نكته مهم را به مقامات کشورش گزارش نداد. چهار روز بعد لرد لاسين به حضور هيتلر رسيد:
«هوآش، سفيرآلمان در انگلستان، قبلاً به اطلاع هيتلر رسانده بود که لرد لاسين سياستمدار ليبرال و با نفوذترين شخصيت انگليسي است که تاکنون به صورت غيررسمي تقاضاي گفت و شنود با صدراعظم آلمان را داشته … بنابراين هيتلر با آمادگي کامل به اين ديدار ميرود». 5
او که خوب ميدانست لرد لاسين اهل علم و تاريخدان است, هنگام ديدار ملاقات با شرح مبسوطي درباره زمينه و شرايط لازم براي انعقاد موفقيتآميز معاهدههاي سياسي و مثالهاي تاريخي در جهت تأييد نقطهنظرات خويش، جناب لرد را سخت تحت تأثير دانش خود قرار داد و در پايان با شکسته نفسي افزود كه اگر مجاز باشد بهعنوان «يک طلبه درس تاريخ» درباره صلح جهان امروز ابراز عقيده كند، با توجه به ثبات دو کشور آلمان و انگلستان، بهترين امکان تأمين صلح جهاني را در انتشار يک بيانيه مشترک همين دو دولت باثبات و مصمم به صلح ميبيند. برطبق اين بيانيه مشترک، هر دولت ديگر که ساحت صلح را بشکند، به طور مشتركً توسط دو کشور مزبور مجازات و به عقوبت ميرسد!
لرد لاسين که تحت تأثير بيانات «پيشوا» از اين ديدار و گفت و شنود بسيار مشعوف بود، همان جا پيشنهاد كرد که وزير خارجه انگلستان براي بحث حول اين مسائل به ديدار صدراعظم آيد. هيتلر هم اين پيشنهاد را پذيرفت. لرد قول داد ماوقع را به اطلاع جان سايمون، وزير خارجه بريتانيا برساند و بلافاصله بعد از بازگشت هم اين کار را انجام داد. 6
تعرض هيتلر و تعارف رسانههاي اپيسمنت
بهموازات ديدارهاي فوق، رشته ديگري از فعل و انفعالات نيز در شرف تکوين بودند.
آخر ژانويه1935 لاوال و فلاندين (وزير خارجه و نخست وزير فرانسه) بهدعوت وزير خارجه انگلستان بهمنظور ادامه مذاکرات خلعسلاح و بررسي راههاي متعهد کردن آلمان وارد لندن شدند و بهتصور اينکه پس از انتخابات “سار” و رضايتخاطر هيتلر اکنون مذاکره و حصول نتيجه با وي سهلتر خواهد شد، طرحي داشتند و در تاريخ 3فوريه قطعنامه مشترکي حاوي پيشنهاداتي جهت همکاري با آلمان و تلاش مجدد جهت برگرداندن آن کشور به جامعه ملل منتشر نمودند. دراين پيشنهادات تازه حتي از مسأله «مقابله با حمله هوايي» هم صحبت شده بود. فرانسويها در اين قطعنامه از مواضع سابق خود که پافشاري روي مادههاي مربوط به محدود نگهداشتن نظامي آلمان در متن پيمان ورساي بود کوتاهآمده بودند (خط لاوال برخلاف بارتو که روي اين مفاد ايستادگي ميکرد). البته امتيازدادن به هيتلرآسان بود، به راه آوردنش مسأله داشت. آنتوني ايدن درباره اين قطعنامه و سياست آن مينويسد:
«کل اين خطمشي مفيد ميبود، هرآينه با تدارکات نيرومند نظامي و آمادگيهاي مربوطه پشتيباني ميشد، چون قدرت نظامي تنها زباني بود که هيتلر ميفهميد …..
البته فرانسه به تأسيسات دفاعي و تسليحات و قدرت هواپيماسازي و… اتکا داشت. اما ما [انگلستان] وضعمان فرق ميکرد. ما عقب بوديم و هرچه تلاش ميکرديم چندان پيش نميرفتيم چون گرفتار مخالفت سرسختانه اپوزيسيون بوديم و کار پيشرفت نميکرد. ما خيلي دير به تدارکات نظامي دستزديم و خيلي از مرحله پرت بوديم، حتي نميفهميديم و به ضرورت آن هم پينبرده بوديم که در خشکي، در دريا و در هوا به چه اندازه نيروي نظامي و افزايش امکانات و تواناييها نياز داريم، تا بتوانيم آلمان را محدود نگهداريم و از وقوع اهداف هيتلرجلوگيري کنيم». 7
دولت آلمان به پيشنهادات مشترک انگلستان ـ فرانسه، ظاهراً روي خوش نشانداد. ولي سعي نمود اتحاد اين دو كشور را بشکند، لذا فقط از وزير خارجه انگلستان دعوت نمود براي گفتگو درباره مسائل مطروحه به برلين سفر کند (يعني در واقع همان برنامهيي که قبلاً در گفتگوهاي غيررسمي با دو لرد انگليسي، طرحش ريخته شده بود). درجلسه هيأت دولت انگلستان در 4مارس تصميم گرفته شد هيأتي به رهبري سايمون و با شرکت ايدن اين سفر را انجام دهد. در عين حال براي روشن کردن افکار عمومي و نيز براي جلب موافقت اپوزيسيون (بهتصويب بودجه جهت بهبود امور دفاعي) تصميمگرفته شد چکيده گزارشها در مورد وضع نظامي طرفين که بهصورت يک «کتاب سفيد» به امضاي وزيردفاع آماده شده بود، همان روز منتشر شود. در اين کتاب به قواي نظامي آلمان هم اشاره رفته بود که «به سبب بازسازي نظامي آلمان، وضعيتي پيشآمده که صلح را به خطر مياندازد» و ضرورت دارد بودجه نظامي و تقويت دفاعي کشور انگلستان افزايشيابد. بهدنبال انتشار اين «کتاب سفيد» توفاني از اعتراض پاسيفيستها و مخالفت اپوزيسيون درگرفت. ازجمله جناب لرد لاسين ضمن نامهيي به تايمز، بار ديگر، از «حق مسلم» برابري ملتها داد سخن داد و آشکارا سنگ دفاع از آلمان و «آقاي هيتلر» را به سينه زد:
«اين حکم مندرج در کتاب سفيد، که گويا “تجديد قواي نظامي و بالا رفتن سطح تسليحات آلمان” ميتواند براي صلح موقعيتي خطرناک بهوجودآورد و اين گرايش کلي که آلمان را تنها مقصر و “بز بلاگردان” و جنگ افروز معرفي ميکند، به دولت آلمان خيلي گران ميآيد و نزد آقاي هيتلر بيشترين حساسيت را برميانگيزد. چون اين نوع برخورد در واقع همانست که در مفاد ديکتهشده ورساي نيز وجود دارد: يعني آلمان (و متحدانش) بهعنوان تنها باني و باعث جنگ، بهمثابه سرچشمه ناآرامي در اروپا معرفي ميشوند و به همين دليل هم شايستگي آن را ندارند كه حقي برابر با ديگر كشورهاي اروپايي و آسيايي داشته باشند و نمي توان با آنها رفتاری مشابه رفتار با ديگران داشت…» 8
در همين حال, درپي توفيق خط هيتلر در سارلند، موقعيت وي در آلمان نيز قويتر شده بود. حالا، پس از رأي موافق سار، او ميتوانست (همانطورکه سالها تبليغ کرده بود) با غرور و افتخار اعلام کند، به گفتههاي خود عملکرده و با قاطعيت يک بخش مهم از «باختههاي جنگ» را تقريباً رايگان از چنگ فرانسه «آزاد کرده» و به وطن برگردانده است. روانشناسي تودههاي آلماني البته اين «بازگشت» را چون يک پيروزي ملي شمرد. و هيتلر بلافاصله، با تکيه بر اين شور و حال و موقعيت جديد، حريفان خارجي را به چالشهاي تازه گرفت. او با اعلام قانون نظاموظيفه عمومي و علني کردن برخي ازطرحهاي مهم نظامي رايش آلمان عملاً لغو بندهاي مربوطه در پيمان ورساي را اعلام و آشکاراً در برابر قدرتهاي حافظ ورساي و جامعه ملل هلمن مبارزطلبي نمود.
در همين زمان -همانطورکه در بالا نوشتيم- روز 4مارس, دولت انگلستان يک «کتاب سفيد» درباره مسائل نظامي و موقعيت کشور منتشر کرد که در آن به بعضي برنامههاي تسليحاتي آلمان هم اشاره رفته بود. دولت آلمان بلافاصله انتشار اين کتاب را بهانه کرد و سفر وزير خارجه انگلستان را که قبلاً برنامهريزي شده بود به تعويق انداخت. علاوه براين:
ـ روز9 مارس گورينگ بازسازي نيرويهوايي/نظامي آلمان را رسماً اعلام کرد.
ـ روز 16 مارس هم دولت آلمان اعلام کرد قانون نظاموظيفه عمومي را مستقر و درحال گسترش ابعاد ارتش تا حد 550000 نفر است.
هيتلر، طبق معمول ميخواست وقتي هيأت انگليسي براي مذاکره به ديدارش ميآيد، وي از موضع قدرت به گفتگو نشيند.
واکنش نشريات مهم و سازندگان افکار عمومي جامعه انگلستان در مقابل اين رفتارهاي قلدرمنشانه و پيمانشکنيهاي رسمي و مکرر هيتلر خيلي جالب توجه است.
خط استمالت نه تنها غرور ملي نميشناخت بلکه در صورت نياز در برابر قدرت نمايي و تعرّض هيتلر سرخم ميکرد و براي او بازارگرمي و خوشرقصي هم مينمود. براي نمونه به انعکاسات چند تا از مهمترين روزنامههاي سياستساز انگلستان توجه ميدهيم:
ـ ديلي ميل (متعلق به لرد راسرمر)-18مارس1935:
«دليلي براي هيستري و وحشتزدگي در مقابل اقدام صدراعظم آلمان وجود ندارد… اگر دقت کنيم چيزي جز تغيير عنوان رخنداده است… اگرحرکت آقاي هيتلر، خيلي ساده روشي براي اعلام برابري آلمان باشد، خسارت غيرقابل جبراني پيش نيامده است. راه مذاکره همچنان باز است».
ـ منچستر گاردين، 18مارس1935:
«از يک نقطهنظر مخالفتهاي ابراز شده کنوني مواضع را روشن و هواي روابط فيمابين را صاف ميکند. اگر آلمان درحال ساختن و تعليم دادن ارتشي است که تناسبش با جمعيت آن کشور همانند ساير کشورهاست، خوب بهترست که اين موضوع آشکار و اعلام شده باشد تا اين که اقدامات “مخفيانهيي” در جريان باشند که در واقع مخفي هم نيستند فقط چون اعلام نشده و پنهانند منبع شک و ترديد و موضوع اغراق ميشوند».
ـ تايمز، 25مارس1935:
«قرارداد ورساي که از مدتها پيش معلوم بود که ازسوي کشور مغلوب ديگر قابل تحمل نيست اکنون آشکارا زيرپا گذاشته شده است. البته اين قرارداد به لحاظ قانوني با يک اقدام يکجانبه لغوکردني نيست ولي در واقع ديگر بيتأثير شده است ودولتمداري و عقل معاش حکم ميکند که تحت بهترين شرايط ممکن ترتيب لغو قانوني آن داده شود».
«کمينگاه»
در مورد وجود طرحها و تلاشهاي جدي آلمان هيتلري براي بازسازي نيرويهوايي نظامياش، دولت انگلستان از سالها پيش در جريان بود. اما مسأله اصلي مورد اختلاف عبارت بود از دامنه اين نيرو و توان مؤثر نظامي آلمان درعرصه هوا. اطلاعات سرويسهاي رسمي بريتانيا حكايت از آن داشت كه نيروي هوايي آلمان با فاصله زيادي از نيروي هوايي بريتانيا عقب تر است. به همين جهت دولتهاي بريتانيا دغدغه زيادي نشان نميدادند. فقط چرچيل بود که با تکيه به اخبار و گزارشهاي متفاوتي ابراز نگراني ميکرد و مرتب هشدارميداد.
دراوايل دهه سي قرن بيستم، سلاحهاي هوايي (هواپيماهاي بمبافکن جديد و…) و امکان بمباران گسترده شهرهاي پر جمعيت بهعنوان يك خطر جدّي و مهيب نظامي، افکار عمومي انگلستان را برانگيخته و گاه نقش مهمي در مباحثات مردم و پارلمان ايفا ميکرد، چون انگلستان، بر خلاف فرانسه، در اين زمينه برتري قوا و چيرگي لازم را نداشت. هيتلر بهتر از هر رشته نظامي ديگري ميتوانست بازسازي نيروي هوايي را در اختفا انجام دهد:
«ارزيابي وضع نيرويهوايي از همه رشتههاي ديگر تسليحات دشوارتر. . . امکانات اختفا دراين زمينه بسيارمتنوع و زياد است. . . هيتلر فقط در عرصه هوايی امکان پيشرفت سريع در اختيار داشت. او ميتوانست براي توليد يک سلاح تعيين کننده بهسرعت بازسازي کند، نخست تا حد بالانس و برابري قوا با ما و سپس برتري و چيرگي قواي هوايي آلمان. ولي فرانسه و انگلستان اين خطررا چگونه ميديدند و در چه فکري بودند؟»9
به عقيده چرچيل:
«درسال1933 و حتي در1934 هنوز براي انگلستان امکانپذير ميبود يک قدرت هوايي کارآمد بهوجود آورد که بتواند جلوي طلبکاريهاي هيتلر را بگيرد و ايبسا رهبران نظامي آلمان را متقاعد نمايد از برنامههاي زورگويانه خود دست بردارند… اگر يک نيروي هوايي برتر پشتوانه کار ديپلوماسي ميبود، انگلستان و فرانسه ميتوانستند به سادگي از بابت خطر آلمان به جامعه ملل مراجعه کنند و همه دولتهاي اروپا هم پشتشان جمع ميشدند…»10
چرچيل در هر فرصتي، با ذکر اطلاعات لازم، نسبتبه نزديک شدن اين مخاطره هشدار ميداد. درمباحثات سال34 مکرراً اعلام کردهبود:
«نيروي هوايي آلمان تا آخرسال 1935 ازنظرتعداد هواپيما و توانمندي نظامي به حدي خواهد رسيد که با نيروي هوايي ما درانگلستان تقريباً برابري خواهد کرد، حتي درصورتي که ما سفارشهاي کنوني دولت را به اجرا درآورده باشيم… باز درطول سال1936 آلمان آشکارا در عرصه هوايي از بريتانياي کبير جلو زده است… و وقتي آلمان جلو بيفتد ديگر هرگز امکان ندارد بتوانيم عقبماندگي خودمان را جبران کنيم…»11
دولتهاي وقت و مشخصاً نخستوزير بالدوين اين واقعيتها را نمي پذيرفتند و اطلاعات چرچيل را جدي نميگرفتند. بنابراين, سرمايه گذاري روي آمادگيهاي سريعتر و بيشتر نظامي در دستور نبود. يک نمونه واکنش بالدوين درسال 34 درمجلس پس از صحبت چرچيل:
«اين حرف درست نيست که آلمان به زودي بهحد برابر در زمينه نيروي هوايي ميرسد… گرچه آلمان با تلاش زياد هم اکنون مشغول توليد هواپيماست، ولي تا سال ديگرحتي به پاي نيروي هوايي ما درحال حاضر هم نخواهد رسيد… عدد و رقمهايي که آقاي چرچيل دراين زمينه ارائه ميدهد، بنا به اطلاعات ما خيلي خيلي مبالغهآميزند». 12
در تمام اين نشستها «بحث برابري قوا در عرصه هوا» و مسأله امکانات هيتلر براي حصول چنين هدفي سخت مورد مشاجره و اختلافنظر بود. اپوزيسيون و بهويژه پاسيفيسم حاکم برحزب کارگر، همچنين افکار عمومي و محافل اجتماعي (جنبش صلح) اصلاً حواسشان نبود چه هيولايي دارد سربلند مي كند. حتي خط سياسي ضدفاشيستي هم مطرح نبود. پاسيفيسم و پوپوليسم متكي بر آن , همچون ِمه متراکم و سنگيني جلوي چشم ميليونها نفر و حتي «نمايندگان و رهبران سياسي» را پوشانده بود. اپوزيسيون در اين حالت عمومي، نه تنها با تقويت امور دفاعي کشور مخالفت ميکرد بلکه با اصل مسأله درميافتاد، يعني با موضوع بودجه تسليحات و. . . پافشاري روی اين مساله بود که دولت کماکان پروسه خلع سلاح را به صورت يکطرفه ادامه دهد!
بالاخره، اواخر ماه مارس1935 که وزيرخارجه انگلستان وآنتوني ايدن به دعوت قبلي دولت آلمان به برلين سفر کردند و به ملاقات هيتلر رفتند، درحين صحبت درباره موضوعي ديگر، درپاسخ به يک پرسش جنبي سايمون که فعلاً قواي هوايي آلمان درچه حدي بازسازي شده، هيتلر پس ازلحظهيي تأمل بالاخره کارتش را رو كرد:
«توان آلمان در مورد نيروي هوايي ديگر از حد برابري قوا با انگلستان فراتررفته است!»
ضربه کامل بود، يك شوك براي هيأت بلند مرتبه انگليسي!
يک هفته بعد اين واقعيت توسط دولت انگلستان به اطلاع افکارعمومي رسيد و نخستوزيرکشور در اين باره به تلخي از«افتادن به کمينگاه» سخن گفت. چرچيل در خاطراتش به اين بحران را شرح مي دهد:
«اين «مسأله کمينگاه» که نخستوزير به آن اشاره کرد بر يک واقعيت انکارناپذير منطبق بود: ما واقعاً به دام افتاده بوديم… فاجعه مصيبتباري بر سر ما خراب شده بود: هيتلر برابري نيروي هوايي را پشت سر گذاشته بود… از حالا به بعد کافی بود او فقط سطح کار صنايع نيروي هوايي و آموزش پرسنل آن را حفظ کند تا نه تنها برتري قوا را تثبيت کند بلکه مرتباً آن را افزايش دهد…
همين موقعيت مسلط (درنيروي هوايي) براي هيتلر اساس و مبناي لازم را براي حملات غافلگيرانه بعدي که برنامهريزي کرده بود، مهيا نمود…
زماني که جنگ شروع شد تعداد هواپيماهاي ما بهزحمت به نصف شمار هواپيماهای آلمان ميرسيد».13
منابع و توضیحات
1 – Joachim von Ribbentrop, متولد 1893 که از سال 1930 به عضويت حزب نازي درآمد و درسال 1938 به رياست وزارت خارجه رژيم هيتلر منصوب شد. وي درسالهاي 34 تا 38 درلندن فعاليت زيادي داشت و درسال 1939 پيمان اتحاد با استالين را با موفقيت تدارک ديد.
هيتلر از نتايج کار وي بهغايت ابراز رضايت ميکرد و هربار مبالغ هنگفتي به حساب وي ميريخت!
ريبنتروپ در دادگاه نورنبرگ بهعنوان يکي از جنايتکاران اصلي و جنگ افروز ترازاول به مرگ محکوم شد.
2 – نگاه کنيد به صفحات 749/750 کتاب بيوگرافي هيتلر نوشته يوآخيم فست،
3 – ص 156 کتاب برنامه سياست خارجي هيتلر، نوشته آکسل کوهن، به زبان آلماني:
, Programm Hitlers aussenpolitisches , Axel Kuhn
4 – همان جا, ص 158,
5 – همان جا,
6 – شرح تفصيلي اين ديدار به نقل از يادداشتهاي لرد در بيوگرافي وي :
Butler, Lord Lothian,
7 – آنتوني ايدن, : رودرو با ديکتاتورها. . . ص 158
8 – همان جا, ص 162 ،
9 – چرچيل, جنگ جهاني دوم…. ص 73 ,
10 – همان جا, ص 77 ,
11 – همان جا,
12 – سخنراني بالدوين درمجلس، 28 نوامبر1934، درجواب سخنراني چرچيل-
13 – چرچيل، جنگ جهاني دوم… ص 81,