سیاست مماشات با فاشیسم – 16 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم – /تسخيرشدگان

دکتر کریم قصیم :

      تسخيرشدگان

« شما و آلمان مرا به ياد سرگذشت آفرينش در انجيل  می اندازيد. هيچ مقايسه ديگري نمي‌تواند تأثيري را که روي من گذاشته‌ايد درست توصيف کند.»      ليدي لاندندري درنامه‌يي به هيتلر پس از بازگشت از سفر آلمان،
فوريه 1936, به نقل ازصفحه 147 کتاب «دوستان هيتلر»


لیدی و لرد لاندندری

« من  يکی از دوستان  صميمي لرد لاندندري هستم. براي همين است که به اين جا آمده‌ام»
يوآخيم فون ريبن تروپ، اواخرماه مه 36 ، هنگام ورود به ايرلند شمالي براي شرکت درميهماني آخرهفته درييلاق کوهستاني خاندان لاندندري در«مانت استوارت»
ويليام باليت، سفير ايالات متحده آمريکا در پاريس،که در18ماه مه36 به ديدار نويرات، وزير خارجه آلمان رفته بود، نقل مي‌کند که نويرات در پاسخ به اين که آلمان [بعد ازگرفتن راينلند] ديگر چه اقداماتي در پيش دارد گفت:
«فعلاً خط مشي دولت آلمان اين است که در زمينه سياست خارجي جانب احتياط را نگهدارد و دست به اقدام تازه‌يي نزند تا [اشغال] راينلند هضم شودِ».1
در واقع امر، رژيم هيتلر براي اين که قدرتهاي غرب هرچه زودتر مسأله سنگين راينلند را «هضم»کنند، برنامه‌هاي گوناگون در نظر داشت. مهمترين‌اش اين بودکه بلافاصله در مرزهاي بلژيک و فرانسه اقدام به ايجاد تأسيسات نظامي كند تا اشغال و تصرف راينلند «آب بندي» شود و پذيرفتن آن ناگزير. چون کارهاي ساختماني و تدارکات نظامي، با وجود تعجيل حداکثر، در هر حال به زمان نياز داشت، يکسري كارهاي انحرافي در زمينه‌هاي ديگر لازم بودند  به‌خصوص برای جوّسازي و فريب افکار عمومي انگلستان. سخنراني طولاني و بسيار صلحجويانه هيتلر در رايشتاگ و پيشنهاد صلح 25ساله با همسايگان ضربه خورده (به‌خصوص فرانسه) يکي از اين شگردها بود. يکي ديگر، مصاحبه دو ساعته هيتلر با وارد پرايز2، گزارشگر اروپايي امپراتوري مطبوعاتي لرد راسرمر. بخش مهم اين مصاحبه به همان «پيشنهادهاي صلح پيشوا» اختصاص داشت! يک طرح مهم تبليغاتي نازيها در آن دوره عبارت بود از تقويت فعاليّت لابي درانگلستان. از تلاشهاي موفق دستگاه هيتلر درآن زمان، سازماندهي و پذيرايي خاص ازلرد و ليدي لاندندري و دخترشان در آلمان بود. به جهت تأثيرات سفر بر اين زوج و فهم نقش بعدي آنها, شرح فشرده ماجرا خالي از فايده نيست.
نخستين سفر به آلمان نازي3
لرد لاندندري در کتاب خاطراتش، بالهاي سرنوشت(Wings of Destiny)صفحه 158يادآوري مي‌کند که او در زمان وزارت نيروي هوايي خيلي مي‌خواسته سفري به آلمان کند و به ديدار همقطارش هرمن گورينگ [وزير نيروي هوايي و رأس مشاغل مهم ديگر رژيم، فرد دوم رايش آلمان] برود. اين کار آن موقع مقدور نبوده، ولي تماسهاي لازم را به واسطه دو دخترش که در اکتبر 1934 سفري به برلين داشتند و دستيار نزديک هيتلر [به احتمال زياد ريبن تروپ] را ديده بوده‌اند، ايجاد کرده بوده است.
پس از کنار گذاشته شدن از کابينه بالدوين در اواخر نوامبر35 و از دست دادن ديگر مقامها، حالا ديگر برای لرد  نه تنها مانعي در راه اجابت «خواسته‌اش» وجود نداشت، بلکه ـ رنجيده و تلخ و انتقامجو ـ مصمم بود ضربه‌يي به معاندينش در وزارت خارجه و بالدوين و کابينه بزند و نشان دهد لرد لاندندري خود شخصاً مطرح است و مي‌تواند مستقيماً با دولت آلمان و شخص «پيشوا» رابطه داشته باشد.
پس از بازگشت از اين سفر، در نامه مورخ 26فوريه1936 در اين باره به ليدي آکسفورد  نوشته بود که پس از  فراغت  از بار مسئوليت دولتي مفيد دانسته رابطه با دولت آلمان را برقرار و طي سفري از نزديک کسب آگاهي نمايد و بداند خط سياسي واقعي آلمان چيست و کدام چشم‌انداز را درنظردارند.4  اما تراز و تشريفاتي كه برايشان قائل شدند حكايت ديگري را فاش مي كند:
29ژانويه1936 ژنرال گورينگ هواپيماي مخصوص خود را براي آوردن ليدي و لرد لاندندري و دختر 15ساله‌شان به انگلستان می فرستد. در فرودگاه برلين فرستاده ژنرال به اتفاق وابسته نظامي بريتانيا منتظر آنهايند. دولت نازي فراتر از پروتکلِ ديدار يک وزير براي وي مايه مي‌گذارد. براي تمام طول سفر افسري به‌عنوان آجودان و يک نفرمترجم مخصوص در خدمت لرد و خانواده قرار مي‌گيرد. محل اقامت آنها در برلين هتل آدلون، اقامتگاه دولتمردان ميهمان است. بعد از ظهرروز ورود, به اتفاق آلمانيها برنامه کلي سفر تنظيم مي‌شود.
صبح روزسي ام، به خواست لرد به کلادوو- گتوو، دانشکده ستاد نيروي هوايي مي‌روند. لرد کلاسهاي درس را مي‌بيند و با مدرّسان صحبت مي‌کند. بعد با اتومبيل به طرف دوبريتس مي روند، محل استقرار يک واحد از جنگنده‌هاي شکاري که جهت مراسم ويژه سومين سالگرد روي کار آمدن هيتلر آماده به تمرينات ويژه هوايي‌اند. آن جا يک دور پرواز نمايشي انجام مي‌شود. يکي ازخلبانان فرزند ژنرال بلومبرگ وزيرجنگ است. نهار را با فرمانده اين واحد صرف مي‌کنند. شب آن روز، شام رسمي با ژنرال گورينگ و همسرش و چهل مهمان عاليرتبه صرف مي‌شود و بعد به اتفاق ميزبان  به ديدن کنسرت واگنر و تماشای فيلم می روند  و پس ازصحبت طولاني سياسي دونفره به هتل برمي‌گردند.
روز 31 ژانويه به اتفاق گورينگ به شکارگاه وي سفرمي‌کنند و آن‌جا، به دور از چشم اغيار, مفصل به گفت و شنود سياسي مي نشينند.5 به نوشته خود لاندندري خط اصلي حرفهاي گورينگ در اين روز ِشکوه از «کارشکنيهاي» فرانسه بود. همان مسأله‌يي که لاندندري در زمان وزارتش ، بارها در گفتگو با نخست وزير و همکاران کابينه مطرح  نموده و از آن گله و شکايت کرده بود. حالا مي‌شنيد که سران آلمان هم روي همان خط هستند:
« ژنرال گورينگ دائماً از فرانسه مي‌گفت که چگونه هر پيشنهاد آلمان را رد کرده و با رشد قدرت ارتش آلمان بالغ بردويست هزار وبعد سيصد هزار مخالفت داشته است…
اما من احساس کردم که ژنرال گورينگ آرزو داشت با بريتانياي کبير روابط خوبي داشته باشند». 6
روزشنبه اول فوريه را به تماشاي يک مسابقه اسب‌دواني مي‌روند. روز بعد، آنها را به بازديد شهر تاريخي ُپتسدام و قصر معروف سَنسوسي مي‌برند و نهار در منزل اعياني ريبن تروپ با حضور 25مهمان عاليرتبه، از جمله رودلف هس، وردست هيتلر، صرف مي‌شود. بعد از غذا لرد و ريبن تروپ و هِس – مانند سه دولتمرد اصلي مجلس – کنارمي‌کشند و ضمن صرف چاي به گفتگوي سياسي مي‌پردازند. در اين دور، علاوه بر مسأله قراردادهاي دو طرفه، محور اصلي گفتار آلمانيها واز موضوعات «مشترک» مهمانها و میزبان:
«موضوع اصلي صحبت، نه مسأله گسترش سرزمين و يا مستعمرات (سابق) آلمان، بلکه خطر ناشي از بلشويسم بود. آنها مي‌گفتند که برخلاف ما خودشان چنين خطري را در کشور خود تجربه کرده‌اند … مي‌گفتند به نفع امپراتوري بريتانياست که به آلمان بپيوندد تا مانع شود که کمونيسم ازشرق به غرب گسترش يابد…»7
سران نازي که در اين مجلس حضور داشتند، البته به خوبي مي‌دانستند که خطر دستبرد آلمان به فراسوي مرزهاي شرقي رايش و به‌خصوص لهستان و نيز مسأله تجزيه سرزمين و بازگرداندن اقليتهاي آلماني که در چکسلواکي و… زندگي مي‌کنند از مهمترين دغدغه هاي دولت انگليس است. لذا بحث را مي‌کشانند به «صلح‌طلبي» و البته انکار خطر جنگ با همسايگان:
«ريبن تروپ گفت، آنها  طرفدار جنگ با لهستان نيستند و نمی توانند  ريسک دو ميليون قرباني را بپذيرند. آنها براي خواسته‌هاي برحق لهستان (داشتن راهي به آبهاي آزاد) تفاهم دارند و اين مسأله را مي‌شود دوستانه حل و فصل کرد. آنها قصد ندارند اقليتهای آلماني را که تحت سلطه ديگران زندگي مي‌کنند، مجدداً به رايش ملحق کنند».8
اين نوع مطالب همان شب، موقع شام دو نفره با ريبن تروپ ادامه مي‌يابند و نهايتاً به مسيري مي‌افتند که طرفين را به هم نزديک می کند:
«ريبن تروپ، ول کن موضوع مورد علاقه‌اش ـ لزوم توافق ميان آلمان و انگلستان ـ نبود و اعتقاد داشت کليه مشکلات و مسائلي که امروزه فيمابين سياست خارجي دو کشور وجود دارد قابل حل و فصل است و هر آينه ما با هم  بسازيم، فرانسه را هم دنبال خود خواهيم کشيد».9
3فوريه، با هواپيما و خلبان شخصي گورينگ به طرف يک پايگاه هوايي در فاسبرگ پرواز مي‌کنند. پس ازبازديد از تأسيسات آن جا و صرف نهار و اختلاط با افسران و فرماندهان به محل اقامت خود باز مي‌گردند. صبح روزبعد با همان هواپيما به دِسا، محل کارخانجات مدرن هواپيماسازي پرواز مي‌کنند. لرد از اين که در اين مرکز مهم متخصصان به تمام پرسشهاي وي دقيق پاسخ مي‌دهند، خيلي مشعوف مي‌شود. و بالاخره، بعد از ظهر روز 4فوريه، لاندندري به حضور هيتلر مي‌رسد. دراين ملاقات با «پيشوا»، ِهس و ريبن تروپ هم حضوردارند. لرد ابتدا چند جمله‌يي مي‌گويد درباب هدف سفرش و اين که صرفاً به صفت شخصي آن جاست و از اين همه پذيرايي ـ درسطح دولتي ـ ابرازمسرت و سپاس مي‌کند. هيتلر ـ يا به نوشته لرد «پيشوا» ـ جوابي مي‌دهد مطلوب خاطر لاندندري:
«… ديدار شما درست به خاطر خصلت غيررسمي‌اش خيلي مطلوب است. در اين ملاقاتهاي غيررسمي بهتر مي‌شود روباز صحبت کرد، برخلاف مواقعي که با يک سفير يا وزير که درمأموريت رسمي است رو در رو نشسته‌ايم و ناگزير بايد هرکلمه‌يي را با حزم و احتياط به زبان آوريم. درصحبت خصوصي مي‌توان صاف و راحت راجع به همه چيزبحث کرد».10
و بعد مي‌رود سرمطلبي که مورد علاقه طرفين و، جهت انتقال به انگلستان، مورد نظرخودش بوده است:
«پيشوا چنين شرح داد:… که مهمترين مسأله‌يي که او را آرام نمي‌گذارد، خطري است که از جانب بلشويسم متوجه جهان است. ديگران حواسشان نيست، وضعيت دنيا اکنون به گونه‌يي است که ده پانزده سال پيش از انقلاب فرانسه هم بود… او به خوبي بر اين امر آگاه است و خطرات وخيم بلشويسم را روشنتر از بعضي از دولتمردان ديگر اروپا مي‌بيند (به علت تجربه‌يي که آلمان پشت سرگذاشته…). از اين گذشته او در موقعيتي است که مي‌تواند نظرات خود را رک و راست ، فارغ از ملاحظه پارلمان و واکنشهاي اين و آن حزب بيان کند[!] …رسانه‌ها و سياستمداران (اروپايي) از اين نگرانند که موضع سخت آلمان نسبت به روسيه شوروي به معناي آنست که گويا آلمان مي‌خواهد روسيه را به کام جنگ کشاند… چنين چيزي نيست. اين کار عملاً امکانپذير نيست، چون ، خدا را شکر، روسها بيش از 700کيلومتر از ما فاصله دارند…».11
خانواده لاندندري همان روز، شام را هم در خدمت «پيشوا» ميل مي‌کنند و پس از آن به شب‌نشيني تشريف مي‌برند که وزير خارجه به افتخار ايشان ترتيب داده بود. روز بعد هم جناب ريبن تروپ از لرد و ليدي و دخترشان پذيرايي با شکوهی مي‌کند.
6 فوريه: با هواپيماي گورينگ عازم برشتسگادن12 مي‌شوند و درفرودگاه خصوصي هيتلر به زمين مي‌نشينند و از آن جا يک راست به ويلاي مجلل کوهستاني گورينگ مي‌روند. در اين محل فرستادگان چند روزنامه انگليسي و آلماني منتظر لرد هستند که با وي گفتگو ‌کنند…
7 فوريه: با هواپيما راهي مونيخ مي‌شوند و طي پرواز از فراز منطقه بازيهاي المپياي زمستاني ـ که هيچ‌کس اجازه پرواز از آن جا را نداشته ـ عبورمي‌کنند.
از مونيخ، پس ازصرف يک غذاي عالي، با اتومبيل به جانب منطقه کوهستاني محل
برگذاري المپياي زمستاني 1936 حرکت مي كنند و به قول ليدي لاندندري:
« يک هفته مسحورکننده را در محل گذرانديم… در آن جا مجدداً با پيشوا و گورينگ ديدار داشتيم…». پس از پايان بازيهاي المپيک زمستاني، لرد و خانواده  با هواپيما به انگلستان بازمي‌گردند. دوسه هفته بعد نيروهاي هيتلر وارد راينلند مي‌شوند.
جارچي هيتلر، پستچي گورينگ
لرد وليدي لاندندري به طور علني صريحاً از اين تجاوز به پيمان ورساي و به‌خصوص پيمان لوکارنو (که هيتلر  تعهد به آن را بارها تضمین نموده بود!) دفاع كردند، استدلال آنها مشابه دستاويز هيتلر بود. پس ازبرگشتن ازسفر آلمان، سپاسگزاري از ميهمان ‌نوازيهاي  هيتلرو گورينگ و ريبن تروپ و…توسط مكاتبات «فراتراز ادب معمول» شروع شد:«پس ازبازگشت، لاندندري و همسرش شروع کردند به نامه‌نويسي و  تقويت رشته الفت تازه‌يي که با سران نازي برقرارکرده بودند. شور و حال نامه‌هاي آنها فراتر از ادب معمول براي سپاسگزاري از ميهمان‌نوازيهاي سفرآلمان بود…».13
به‌خصوص ليدي لاندندري،که به عنوان نيمه ي هوشمند آن زوج اشرافي شهرت داشت، در نامه تشکرش به هيتلر، وي را به مقدسات تشبيه مي‌کند و تمثيلي ماندني به کار مي‌برد:
«اگر بگويم در اين سفر عميقاً تحت تأثير قرار گرفتم،  حق مطلب را ادا نکرده ام. من در شگفتم، چون شما و آلمان مرا به ياد سرگذشت آفرينش در انجيل مي‌اندازيد. هيچ مقايسه ديگري نمي‌تواند تأثيري را که روي من گذاشته‌ايد درست توصيف کند».14
اشغال راينلند جوّ جامعه انگلستان و فضاي ديپلوماتيک فيمابين دو کشور را به ضرر هيتلر عوض كرد. لرد و ليدی لاندندری خيلي تلاش كردند از طريق مطبوعات به كمك  آيند. بانو لاندندري نامه‌يي به نشريه معروف ساندي سان نوشت با عنوان «هيتلر، مردي بي آلايش و اهل عمل». او در اين نامه شخصيت هيتلر را هم‌چون پيامبري ستود و «آکسيون راينلند» را براي انگلستان مثبت ارزيابي نمود:
«… هيتلر، مردي با شخصيت جذاب و انديشه‌يي دورنگر… نزد او احساس مي‌کردم در حضور مردي بزرگ هستم، مردي ساده و بي‌آلايش، محترم و بي‌توقع…مردي براي رهبري انسانها…مرد محبوب آلمان مدرن با آرزوي عميق دوستي با انگلستان…به نظر من بريتانيا مي‌تواند ازآکسيون راينلند هيتلر بهره‌برداري کند، به اين ترتيب که سعي شود در فکر و سياست خارجي کشور تحولي ايجاد شود تا ما (با آلمان) به صلحي دست يابيم که همه‌مان در آرزوي آن هستيم».15
ليدي، همين‌طور درنامه‌هايي که براي گورينگ  فرستاد، بي‌اندازه چاپلوسي پيشه كرد و او را «زيگفريد»، پهلوان اساطيري و محبوب ژرمنها، ناميد…و براي ابراز محبت بيشتر عکس جواني خودش در لباس خلباني و تعدادي پياز گل براي «ژنرال عزيز خلبانها» فرستاد…
از نظر آنها اين نوع مکاتبات و چرب‌زبانيها، نوعي کار سياسي به شمارمي‌رفت، جهت نزديک کردن دو دولت به هم! از ديد آژيتاتورهاي زبده‌يي چون هيتلر و گورينگ نيز همين هدف دنبال مي‌شد، منتهي نه به آن صورت!
برای هرمن گورينگ، که رابطه ويژه‌يي با ليدي لاندندري برقرارکرده بود، کانال نامه‌نويسي يک امکان تأثيرگذاري غيرمنتظره بود. او  از همين تماس و نامه‌نويسيها, جهت خط دادن و هدايت مواضع طرف وانتقال نقطه نظرات رژيم نازي به بالاترين سطح سياسي انگلستان بهره ها ‌برد.
درنامه مورخ 16ماه مه36، گورينگ براي منافع امپراتوري بريتانيا احساس نگراني و دلسوزي مي‌کند(!) و راه حل را در دوستي و اتحاد دو کشورمي‌بيند:
«… شرايط دنيا عوض شده، با پيروزي ايتاليا در حبشه16 و گسترش قواي دريايي  اين کشور و تلاشهايي که موسوليني براي جلب دوستي آلمان مي‌کند، منافع بريتانيا در درياي مديترانه و خاور نزديک به خطر افتاده است. از اينها گذشته، بريتانياي کبير ناگزير بايد ضعيف شدن بيش از پيش جامعه ملل را درنظر داشته باشد. هم‌زمان، تبليغات بلشويکي در اروپا افزايش يافته است. اسپانيا که تقريباً کشوري مشابه شوروي شده، فرانسه هم در  معرض نفوذ کمونيستها است.17 در مقابل اين روند، آلمان همانند دژي عليه بلشويسم ايستاده و طرفدار صلح و آرامش است… شما خوب مي‌دانيد که پيشوا همکاري با انگلستان را دربرنامه سياسي‌اش جاي داده و اميدوارست که اين دو ملت بزرگ ژرمنيک درآينده با هم باشند تا بتوانند صلح جهاني، يا دست‌کم صلح براي کشورهاي خودشان را حفظ کنند…»18
ليدي لاندندري، که هم از پوزيسيون خود به‌عنوان دريافت کننده چنين نامه‌يي محظوظ و هم به وظيفه خود آگاه بود، نامه را به همه سران و بزرگان کشور، «از بالاترين تا با نفوذترينها» مي‌رساند و طي پاسخ مورخ 29ماه مه خود ماوقع را به گورينگ اطلاع مي‌دهد. کمي بعد (14ژوئن), نامه‌يي هم به نِويل چمبرلين مي‌نويسد و به تأکيد يادآوري مي‌کند که:
«آلمانيها خواهان دوستي‌اند …و خيلي چيزهاي ديگر. آنها خواهان مسير عقل و گفتگوي
باز با هر کسي هستند که شأن آنها را حفظ کند…خود او (بانو لاندندري) ترجيح مي‌دهد هرروز با آلمانيها طرف باشد تا با فرانسويها. هيتلرمي‌داند چه مي‌خواهد و قادرست مسائل را تعيين تکليف کند. آدمهاي سست‌عنصر [اشاره به بالدوين] به چيزي نمي‌رسند. اما اين که آيا شما [چمبرلين]بتوانيد کشور و کابينه را به تصميمگيري وادار کنيد، اين مسأله ديگري است».
لرد لاندندري نيز به نوبه خود مشغول تماس و نامه‌نويسي و تبليغ به نفع هيتلر و دوستي با آلمان مي‌شود. با بسياري از سران آلمان نيز رشته مکاتبه را حفظ مي‌کند. تا پايان دوران صلح در دهه سي، ازعمده اقدامات و تجاوزهاي هيتلر به دفاع و توجيه برمي‌خيزد.
دو سال بعد وقتي کتاب « انگلستان به آلمان چشم دوخته» انتشار مي يابد، سراسر کتاب توجيه و تبليغ تماسهاي خودش با آلمان و کارهاي هيتلر است. در فصل ششم کتاب, اشغال راينلند را، که دو هفته پس از اولين سفرش به آلمان اتفاق افتاده بود، کاملاً موجه دانسته و حتي نام اين فصل را مي‌گذارد: «آلمان مشکلاتش را خودش حل مي‌کند»!
در جاي جاي کتاب به پتانسيل همکاري با آلمان نازي عليه کمونيسم اشاره مي‌کند و با حسرت مي‌نويسد:
«من هيچ نفهميدم چرا ما  نمی توانستيم به يک صورتی با آلمان عليه کمونيسم متحد شويم؟» 19
ازآن طرف، ريبن تروپ و گورينگ رابطه خود با لاندندريها را تعميق و گسترش دادند. ريبن تروپ دربهار سال36 (اواخر ماه مه) به مهماني بزرگ لاندندري در ييلاق کوهستاني مانت استوارت دعوت شد. وي با هواپيماي خصوصي، منقش به صليب شکسته نازيها،در فرودگاه محل به زمين نشست و مورد استقبال لرد وهمسرش و خبرنگاران   قرار گرفت. بعداً هم به بيش از 200 ميهمان از همه گروههاي اعيان و اشراف بريتانيا و محافل پرنفوذ مطبوعاتي، نظامي و اقتصادي کشور معرفي گرديد. ريبن تروپ بيش از دو روز آن جا ‌ماند و در خلوت گفتگوهاي فراوانی انجام داد…
لرد نيز از آن به بعد بارها به آلمان رفت و در ايام شکار، پيوسته ميهمان گورينگ و هم صحبت خلوت شکارگاههاي او بود. سال37 از گورينگ و همسرش دعوت كرد به انگلستان سفر كنند و ميهمان او و ليدي ـ که شيفته هيتلرو گورينگ بودند ـ  باشند. آنها به دلايل سياسي (که وزارت خارجه بريتانيا تبليغات منفي کرده و رابطه با انگلستان آن‌طورکه انتظار بود پيش نرفته و…) معذرت خواستند.
زوج لاندندري ـ همانند حلقه كلايودن، حول ليدي و لرد آستورـ خواهان نوعي اپيزمنت سريع و فعال و همه‌جانبه با هيتلر و موسوليني بودند. آنها بيشتر تجاوزات از پيش طراحي شده هيتلر تا سال 39 را توجيه و حمايت کردند. اين کارها همه به نام حفظ صلح انجام صورت گرفت، اما به شهادت تاريخ، جاده‌يي که به جنگ جهاني منتهي گرديد، از همان تجاوزات بي‌جواب ساخته شد.
لاندندريها و کلايودن‌ـ ست و امپراتوري مطبوعاتي ميليونرهايي چون لرد راسرمر، به نام حفظ صلح، همه آن تعرضات نازيسم و فاشيسم را پذيرا شدند. البته با خود جنگ (دقيقتر،  با درگيرشدن انگلستان درجنگ) مخالف بودند!
لابي پرنفوذ هيتلر و آلمان نازي، اپيسمنت منفعل مکدونالد و بالدوين را سخت مورد حمله و انتقاد قرارمي‌دادند و مشي وزارت خارجه کشور ـ و به‌خصوص خط آنتوني ايدن و رابرت وَنسيتات 20 را مانع راه خود مي‌دانستند.

منابع و توضیحات
1 – به نقل از صفحه 345 کتاب «هيتلر»، نوشته الن بالاک . همان‌طور که اکثر مورخان، از جمله بالاک ذکرکرده اند:«درعرصه پيشرويهاي ديپلماتيک آن دوره، هيچ واقعه‌يي به اندازه اشغال و تصرف مجدد راينلند به نفع هيتلر تمام نشد» ، براي همين مسأله حفظ و حراست از اين موفقيت تا تمام شدن استحکامات نظامي مرزي از اهميت درجه اول برخوردار بود. به قول نويرات، در همان ديدار فوق‌الذکر، دولتهاي بزرگ هم موقعي اين قضييه را «هضم» مي‌کردند که تأسيسات و استحکامات مربوطه تمام شده بود. تا آن موقع کارزار سياسي و کار لابي خيلي اهميت مي‌يافت.
2- شرح تفصيلي اين مصاحبه در مجموعه آلماني «سخنرانيها و بيانيه هاي هيتلر»، تدوين Max Domarus مجلد 2 ( سالهاي 1932- 1945)، ص 598 تا 601 آمده است.
3 – چند هفته پس از آن که لرد از آخرين مسئوليت دولتي خود فارغ شد، اولين سفر خود به آلمان نازي را شروع کرد:«از او مانند يک دولتمرد استقبال به عمل آمد و سران رژيم و شخص هيتلر سعي کردند رضايت خاطرش را فراهم کنند»
.- صفحه 148 کتاب «دوستان هيتلر در انگلستان» نوشته ايان کرشاو
در اين جا خلاصه سفر و اهم ديدارهاي لاندندري را مي‌آوريم تا خواننده به درجه اهميت لابي (براي تشديد اپيسمنت انگلستان) و به‌خصوص نقشي که درست يا نادرست رژيم هيتلر براي اشرافيت بريتانيا و لردهاي خيلي مشهور قائل بود، پي‌برد. علاوه بر اين، شرح فشرده موضوعات مورد صحبت سران رژيم نشان مي‌دهند که چگونه هيتلر و ديگران، صرفاً روي مسائل و خط سياسي متمرکز مي‌شوند که هم با تمايلات خود لرد جور درمي‌آيند و هم مطلوب خط رژيم‌اند. ضمناً اين سفر لرد و سرمايه‌گذاري نازيها نشان مي‌دهد که درسال 1936 هيتلر بيشترين تلاش را مي‌کرد که به اتحاد با بريتانيا يا دست‌کم بي طرفي آن نسبت به تلاشهاي هژموني طلبانه‌اش در قاره اروپا دست يابد، او از نظر الزامات نظامي زمانبنديهايي براي طرحهاي توسعه‌طلبانه خود داشت و در آن مسير اگر مشي توافق با امپراتوري بريتانيا به نتيجه مطلوب نمي‌رسيد مي‌بايست خط ديگري را برود، که رفت.
کارهاي لابي هيتلر بخشي از اين تلاشهاي حداکثر به منظور تحقق سياست خارجي‌اش نسبت به بريتانيا بود. اين که آيا محاسبات هيتلر و دستيارانش در اين عرصه درست بود يا نه و لابي اشرافي مربوطه به اندازه کافي برد و نفوذ داشت يا نه، بحث ديگري است. برخي از مورخان معتقدند نازيها در ارزيابي شعاع برد سياسي لابي اشرافيت، و به‌خصوص لرد لاندندري، به خطا رفته بودند. نکته ديگر مسأله سازماندهي اين سفر و عاملان آنست. در هيچ‌کدام از کتابها و نامه هاي ليدي و لرد لاندندري دقيق مشخص نشده که واسطه و سازمانده اين سفر دقيقا ً چه كسي بوده است. به احتمال زياد اين برنامه ازنظر زمان و روال ديدارها توسط ريبن تروپ طراحي و تدارک امور هم توسط مسئول دفترش انجام شده. درآستانه تدارکات نظامي براي اشغال راينلند، شمار زيادي از افراد لابي هيتلر به آلمان سفر کردند و مورد استقبال گرم قرارگرفتند. ولي در اين بين سفر لاندندري از نظر سطح ديدارها و مايه‌يي که براي وي و خانواده‌اش گذاشتند منحصر به فرد بود.
شرح تفصيلي اين ديدار درکتاب لاندندري شرح شده است.ٍ
4  – به نقل از همان کتاب Wings of Destiny (بالهاي سرنوشت) صفحه 159,
5 – بين سران رژيم نازي، هرمن گورينگ خيلي به زندگي لوکس و پرجلال و شکوه دلبسته و به تفريح شکار سخت علاقه‌مند بود. وي براي خودش هم در شهر و هم درييلاق کوهستاني و نيز شکارگاهها، دم و دستگاهي پرزرق و برق و عريض و طويل برپا کرده ، عادت داشت با ميهمانان خارجي که اهلش بودند ـ مانند لرد لاندندري که خودش مرتب به شکار مي‌رفت ـ در کلبه هاي اعياني کوهستاني و خانه هاي لوکس شکارگاه به صحبت سياسي مي‌نشست. از اشراف انگليسي خيليها به «شکارگاه» گورينگ رفت و آمد داشتند، زن و مرد.
6 – صفحه 90 همان کتاب « انگلستان به آلمان چشم دوخته» ,
7 – همان ، صفحه 96
8 – همان ، صفحه 97
9 – همان ، صفحه 98‌ـ‌99 ، لازم به يادآوري است که لرد لاندندري نيز از مدتها پيش بر همين نظر بود.
10 – همان جا، صفحه 102، مورخان اين واکنشهاي هيتلر را مورد بررسي قرار داده‌اند. هيتلر در ديدار با مشتاقانش و مماشتگران پيوسته بيشتر وقت صحبت را خودش مي‌گرفت و «به اکثر شنوندگانش دقيقاً چيزي را مي‌گفت که آرزوي شنيدنش را داشتتند» (مارتين ژيلبر، مورخ انگليسي، صفحه 17 کتاب Appeasers). او خوب مي‌دانست بيشترين موضوع سياسي مورد علاقه لاندندري آنتي کمونيسم است . بنابراين بيشترين وقت ديدار با وي را به سخن گفتن تند و تيز در اين موضوع اختصاص داد.
11 – ص 104 ، همان کتاب لاندندري: «انگلستان به آلمان چشم دوخته»، هيتلر بيش از دو ساعت براي گفت و شنود با لاندندري وقت مي‌گذارد، البته بيشتر وقت خودش، و از هرموضوعي مفصلتر راجع به «خطر بلشويسم » حرف مي‌زند، که برسد به لزوم توافق دو‌جانبه با امپراتوري بريتانيا و دست باز پيدا کردن درقاره اروپا و…
12 – منطقه کوهستاني جنوب شرقي آلمان درمرز اتريش. در اين ناحيه هيتلر بر فراز يک کوه بلند خانه و تأسيسات لازم براي اقامت و کار و حکومت خود سازمان داده بود و درسال چند ماه را در برشتسگادن مي‌گذراند. نزديکي آن جا گورينگ نيز ـ ويلايي مجلل براي خود و ميهمانانش ساخته بود.
13 – ايان کرشاو، مورخ معاصر انگليسي درصفحه 178 کتاب «دوستان هيتلر»، همان‌طورکه قبلاً اشاره شده، زوج لاندندري در علاقه به نامه‌نويسي شهره بودند، به ويزه ليدي لاندندري که به توصيف و تمثيل هم زياد علاقه داشت. وي با گورينگ رابطه ويژه برقرارکرده و عکس مي‌فرستاد و عکس مي‌گرفت…
14 – همان جا، صفحه 147
15 – ساندي سان، 3 مه 1936
16 – روز9 ماه مه1936 حبشه به تصرف کامل موسوليني درآمده و به امپراتوري رم ماحق مي‌شود.
17 – به نظر نازيها احزاب چپ اروپا، اعم ازسوسياليستها و کمونيستها جملگي عوامل مسکو بودند. درآن تاريخ . جبهه خلق در اسپانيا درقدرت و در فرانسه نيز تازه درانتخابات پيروز شده بود.
18 – نقل از صفحات 190ـ 191 کتاب « دوستان هيتلر».
19 – صفحه 145 همان کتاب
20 – Sir Robert Vansittart, Permanent Under- Secretary of State1930-38
ونسيتات استوانه قديمي وزارت خارجه انگلستان، استراتژيست و تحليلگر و مخالف سرسخت همکاري با آلمان نازي و طرفدارقديمي اتحاد استراژيک با فرانسه بود.

بازگشت به بخش پانزدهم