سیاست مماشات با فاشیسم – 17 / پیدائی و پویش  دهه سی قرن بیستم

دکتر کریم قصیم :

المپيك تابستاتي 1936

هيتلر و مسئولان المپيك 1936 وارد استاديوم ورزشي برلين , محل برگزاري بازيهاي المپيك , مي شوند

«ما از زيادي جمعيت سر ريز شده‌ايم و نمي‌توانيم مستقلاً مواد غذايي لازم را براي مردمان تهيه کنيم… راه حلٌ نهائي معضل اين است که فضاي حياتي آلمان را توسعه دهيم و مواد خام و منابع غذائي لازم را براي ملتمان تأمين کنيم. وظيفه رهبري سياسي کشورست که اين مشکل را به سرعت حل و‌فصل کند… من براي اين کار وظايف زير را تعيين مي‌کنم:

1ـ ارتش آلمان مي بايد ظرف 4 سال توان  ورود به ميدان (جنگ) پيدا کرده باشد.

2ـ اقتصاد آلمان مي‌بايد ظرف 4 سال توان جنگ داشته باشد».

هيتلر در يک متن سري سال 1936 به نام:«تأملات درباره برنامه چهار ساله 1936»

سال 1936 براي هيتلر و خطوط سياسي‌اش در همه عرصه هاي داخل و خارج كشور سرشار از موفقيت بود، مگر در رابطه با بريتانياي کبير.

در سياستهاي داخلي به واسطه ادامه سرمايه‌گذاري دولت در صنايع ساختماني و خطوط نقليه و ترافيك (ادامه اتوبان‌سازي و خط‌آهن و فرودگاهها و…)، ولي عمدتاً با سرمايه‌گذاريهاي عظيم و مداوم در صنايع تسليحاتي و به‌خصوص تانک و هواپيماسازي، از بيکاري به ميزان زيادي کاسته شد.

همزمان ظلم و ستم بر مردمان بي‌پناه يهود و کل ديگرانديشان سياسي‌ـ فرهنگي افزايش يافت. زندانها و اردوگاهها ي جديد ساخته شد، سرکوب طيف مخالفان درون و بيرون نظام توسط اس.آ و اس.اس و گشتاپو شدت گرفت. با اشغال راينلند (و صحت پيش‌بيني هيتلر مبني بر ضعف سياسي و عدم مداخله نظامي قدرتها)، غلغله کيش شخصيت «پيشوا»، فضاي آلمان را لبريز نمود و هرصداي انتقاد و مخالفت در نطفه خفه مي شد.

هيتلر , در اين وضعيت فوق‌العاده و جوّي كه مثل موم در چنگ اش بود, شروع کرد به اجراي سلسله‌يي طرحها و ابتکارهاي مهم و بعضاً استراتژيک در سياست خارجي و در همه آنها توفيق پيدا کرد. اهم آنها را برمي شماريم:

ـ انعقاد قرارداد آلمان ـاتريش, برقراري مجدد روابط دوستانه فيمابين(11 ژوئيه)،که وسيله بازگشت مجدد نازيهاي اتريش به صحنه و تشديد فشارهيتلر به آن دولت شد،

ـ پذيرش درخواست فرانکو، ژنرال کودتاچي و مداخله نظامي در جنگ داخلي اسپانيا در کنار نيروي عظيم و مداخله‌کننده موسوليني به نفع فالانژيستها(26 ژوئيه)،

ـ برگزاري بزرگترين طرح تبليغاتي هيتلر، يعني المپياي تابستاني (اوت36)،

ـ اعلام «برنامه چهار ساله» ساختمان اقتصادي (که چيزي جز برنامه نهايي تدارک جنگ بزرگ نبود) در کنگره حزب نازي در شهر نورنبرگ، با حضور جمع کثيري از مهمانان خارجي و به ويژه انگليسي (8 الي 14سپتامبر)،

ـ امضاي معاهده همکاري سياسي آلمان‌ـ ايتاليا به‌نام «محور برلين‌ـ رم»(25 نوامبر)، و خروج از انزواي سياسي،

ـ بستن قرارداد همکاري و پشتيباني متقابل با دولت ميليتاريستي‌ـ فاشيستي ژاپن تحت عنوان« پيمان آنتي کمينترن» (25 نوامبر).

ولي, در حالي‌كه تبليغ رسانه‌هاي اپيزمنت و فعاليت لابي آلمان نسبت به سالهاي پيش گسترش بي سابقه اي نشان مي داد، در مناسبات سياسي آلمان با انگلستان پيشرفت مطلوب هيتلر حاصل نمي‌شد, چرا ؟

ريبن تروپ، «سفير ويژه پيشوا» (از بالاي سر سفارتخانه و سفير رسمي آلمان در لندن) دامنه تماسها و رشته‌هاي انس و الفت با دولت نازي را تا وسيعترين لايه‌هاي بانکداران و اعيان و اشراف و سران رسانه‌ها و سياستمداران احزاب گوناگون بريتانيا تافته و بافته بود. او حتي با دربار اعليحضرت ادوارد هشتم، پادشاه تازه به تخت نشسته انگلستان هم روابط حسنه داشت. البته افکار عمومي، به خاطر اخبار مداوم ظلم و ستم بر يهوديان و ديگرانديشان داخل آلمان، اعتراض و ناراحتي نشان مي‌داد. اين وضع روي پارلمان هم اثر منفي مي‌گذاشت، ولي کارزار بي‌وقفه صلحجويي و امواج تبليغاتي «زائران انگليسي هيتلر»، مواضع کساني چون عاليجنابان لاندندري، راسرمر و لاسيان و… هم تأثيرات آرامبخش خودش را داشتند. چرچيل و همفکرانش هم که در قدرت نبودند. پس مشکل کجا بود و چرا گره اصلي روابط با دولت بريتانيا باز نمي شد ؟

گزارش يک سفر

از وقتي ريبن تروپ به‌عنوان «سفير ويژه» در انگلستان تعيين شد، «ديپلوماسي روابط خصوصي هيتلر» به سرعت گسترش يافت. تماسها با طرفهاي انگليسي، اعم از دولتيها و غيره، عمدتاً توسط «جامعه دوستي آلمان‌ـ انگليس» که به ريبن تروپ وصل بود، سازمان يافت. اواسط ژانويه‌1936 رئيس اين تشکيلات، هرتسوگ ادوارد فون ساکسن‌ـ کوبورگ و گوتا، اميري از اشراف آلماني, در انگلستان درس خوانده، از جانب هيتلر مأموريت يافت سفري به بريتانيا رود و ضمن ديدار با بزرگان و به‌خصوص صاحبان قدرت، اوضاع را برآورد کند. هيتلر انتخاب خوبي کرده و اين سفر موفقيت‌آميز بود. دوک آلماني موفق شد شمار کثيري از سران انگليس را ببيند. حتي به خدمت اعليحضرت پادشاه رسيد. با وزراي مهم کابينه بالدوين، آنتوني ايدن (خارجه)، داف کوپر (جنگ) و چمبرلين (خزانه داري) و… ديدار و گفتگو کرد. همه جا تا مي‌فهميدند که دوک آلماني در انگلستان (ايي‌تن) درس خوانده است، فضاي ديدار گرم مي‌شد و صحبت گل مي‌انداخت. پس از بازگشت، دوک (هرتسوگ)گزارشي کتبي به هيتلر تقديم کرد.‌1 جمعبندي اين برآورد در سه نکته به قرار زير بود:

ـ اتحاد آلمان با انگلستان امکانپذير و زمان به نفع آلمان است،

ـ مناسبات و تماسهاي پنهاني بهترين کانال حصول نتيجه مي باشد،

ـ همه جا از فعاليتها و روشهاي فون ريبن تروپ تحسين و تمجيد مي‌شود و خيليها مايل هستند وي رأساً پست سفارت را به  عهده‌ گيرد،

نتايج اين گزارش به‌علاوه حاصل جمع ساير تحليلها  از سرويسها (و نيز راپورتهاي ريبن تروپ) به هيتلر نشان داد که به‌رغم سستي و ضعف مکرر انگلستان در برابر تهاجمات او طي سه سال گذشته، دريافتيها به هيچ وجه کفاف مقصود اورا نمي‌دهد. طرحهاي استراتژيک تاکنوني او جملگي مبتني بودند بر اتحاد دوجانبه با بريتانيا درباره کل مسائل اروپا و حتي جهان، يعني مقدمتاً کسب هژموني قدرت در قاره اروپا و دست باز يافتن جهت توسعه «فضاي حيات» آلمان فراسوي مرزهاي شرقي. ولي به‌رغم پيشنهادهاي مناسب و به‌خصوص امتيازي که سر قرارداد ناوگانها به بريتانيا داده بود، به هدف مقطعي اتحاد، يا دست‌کم نوعي توافق کلي با بريتانيا دست نمي‌يافت. چرا؟

بررسيها نشان ‌دادند که سه مانع مهم وجود داشت که جملگي در دولت انگلستان فعال بودند:

ـ بي‌رغبتي و بي‌عملي نخست‌وزير بالدوين در سياست خارجي،

ـ خط آنتوني ايدن در سياست خارجي، که مخالف ايجاد شکاف با فرانسه بود و کماکان روي نوعي امنيت جمعي، جامعه ملل، و دستکم پيمان چند‌جانبه با آلمان، با حضور فرانسه اصرار مي‌ورزيد،

ـ و مانع سوم، شايد سرسختترين مانع، عبارت بود از مواضع ديپلوماتهاي حرفه‌يي و کارکشته وزارت خارجه انگلستان تحت نظر و مديريت ِسر رابرت ونسيتارت، مديرکل پرنفوذ و طراح سياستها و پروژه‌هاي اروپايي اين وزارتخانه.

اين تيم ديپلوماتها ازنظر تربيت فکري و حرفه‌يي عمدتاً فرانکوفيل (دوستدار فرانسه) بودند و در مکتب ديپلوماسي قبل از جنگ اول بارآمده اکثراً تجربه سنگين تخاصم ميليتاريسم آلمان با امپراتوري انگلستان را پشت سرداشتند، به اين دليل سنتاً نسبت به امکان دوستي با آلمان سخت بدبين و کلاً پيشنهادهاي صلح‌جويانه هيتلر را که ضمناً مي‌دانستند همراه بازسازي وسيع نظامي است, با شک و ترديد مي‌نگريستند و عقد پيمانهاي دوجانبه با آلمان را به صلاح انگلستان و اروپا نمي‌دانستند.

هيتلر از خود مي پرسيد چه بايد کرد؟ برنامه‌ريزي و زمانبندي طرحهاي استراتژيک او نهايتاً کسب هژموني در توازن قواي اروپا، ورود به جنگ بزرگ در جبهه شرق و کسب سرکردگي جهاني از طريق نابودي شوروي و تصرف سرزمينهاي پهناور و منابع عظيم روسيه و هند و…بود. هيتلر براي شروع جنگ بزرگ چهار سال بيشتر وقت نداشت.‌2  اما اين طرحهاي اوليه او (از زمان کتاب «نبردمن» به بعد) اساساً بر اتحاد با امپراتوري بريتانيا و فاشيسم ايتاليا بنا شده بود. مقدمات همکاري با ايتاليا از اواخر سال‌35 فراهم شد و کار خوب پيش مي‌رفت. ولي مناسبات با انگلستان، به‌غير از عقد قرارداد ناوگانها (ژوئن‌35) توفيق لازم را نداشت. بايست موانع را برطرف مي‌کردند. هيتلر دوبار آنتوني ايدن را از نزديک ديده و با وي صحبت کرده بود. به‌خصوص آخرين بار (ماه مه سال‌35 به اتفاق جان سايمون وزير خارجه وقت) نتوانسته بود نظر وي را جلب کند. به‌واسطه گزارشهاي ريبن تروپ هم مي‌دانست او مخالف اتحاد دوجانبه با ديکتاتوريها و در مباحثه سياسي پيچيده ومقاوم است. بنابراين تصميم گرفت روي رابطه با بالدوين(نخست‌وزير) و ونسيتارت(مديرکل وزارت خارجه) کار شود. به خواست هيتلر، ريبن تروپ دنبال اين مسأله را گرفت و طرحهاي مربوطه را تدارک ديد.

طرح ملاقات پنهاني سران!

توماس جونز سياستمداري بود قديمي. با سابقه کار قبلي در پست دبير دومي کابينه. در زمان مورد بحث مقام رسمي نداشت، ولي به عنوان دوست نزديک و مشاور استانلي بالدوين به همه محافل سياسي با اهميت رفت وآمد مي‌کرد. به‌خصوص در «حلقه کلايودن» بسيار فعال بود و طرفدار دوستي و اتحاد با آلمان نازي. ريبن تروپ اولين بار در هشتم ماه آوريل 36 در لندن با وي آشنا شده و گرم گرفته بود.

يک ماه بعد، روز11 ماه مه 1936 يک اشرافزاده آلماني به نام گراف دورکهايم، که قبلاً به صورت کتبي وقت گرفته بود، به ملاقات جونز آمد و غافلگيرانه، دعوتنامه‌يي از جانب ريبن تروپ جهت ديدار از برلين تقديم مستر جونز نمود. وي اين دعوت را با ميل پذيرفت و چند روز بعد به ‌مقصد آلمان پرواز کرد و صبح شانزدهم مه، ضمن صرف صبحانه، با ريبن تروپ به صحبت نشستند. سفير ويژه هيتلر براي مستر جونز شرح داد که چون با سفير رسمي انگلستان در آلمان روابط مطلوبي ندارند، از او دعوت کرده‌اند به برلين تشريف بياورد که يک پيشنهاد مهم و محرمانه سياسي را با وي درميان گذارند: پيشنهاد ملاقات مخفيانه هيتلر با با لدوين !

تقاضاي ريبن تروپ از جونز اين بود كه پيشنهاد مزبور و مطالبي که طي ديدار از صدراعظم آلمان مي‌شنود را مستقيماً به نخست وزير انگلستان منتقل كند. مسترجونز از اين مطالب و علي‌الخصوص از خبر ديدار عنقريب با هيتلر جا مي‌خورد. ولي ريبن تروپ او را آرام مي كند و خاطرجمعي مي دهد جاي نگراني نيست زيرا:

«هيتلر ‌هنگام اين نوع ديدارها که ديکتاتور نيست، رفتار او خيلي به آقاي بالدوين شبيه است… با شما درکمال صداقت صحبت خواهد کرد… زندگي هيتلر مثل يک آدم اهل هنراست، او با موزيک و نقاشي وقتش را مي‌گذراند…»4

سپس يک برنامه جالب سياحت و پذيرايي از مستر جونز به جريان مي‌افتد و دو روز بعد ريبن تروپ جونز را پيش هيتلر مي‌برد. يکساعت و نيم گفت و شنود داشتند. هيتلر مکرراً بر اهميت اتحاد آلمان با انگلستان تأکيد مي‌کند و جونز درجواب مي‌گويد که بالدوين هم آرزومند است راهي براي توافق با آلمان پيدا شود. هيتلر از اين اشاره خوشش مي‌آيد و مي‌گويد او هم آرزوي بزرگش ملاقات با مستر بالدوين است…صحبت طرفين با جملات زير به پايان مي‌رسد:

جونز: «مستر بالدوين دولتمردي است متواضع و محتاط. او هنوز هم متحيّراست که چطور شد به‌نخست‌وزيري رسيد».

«هيتلر: من هم همين طورم»5.

سپس هيتلر نسخه‌يي از مجموعه سخنرانيهايش را به‌عنوان هديه براي بالدوين امضاء  و به سخنرانيش درباره هنر در همين مجموعه اشاره مي كند. جونز به او اطمينان مي‌دهد که:

«اين قسمت حتماً براي مستر بالدوين خيلي جالب خواهد بود، چون او براي هرچيزي که زيبا ست، چه در طبيعت و چه در زبان و نوشته، فوق‌العاده حساس است».

جونز روز بعد از بازگشت به انگلستان صبحانه را با بالدوين صرف مي‌کند و گزارش سفر و پيشنهاد خفيه را به وي مي‌دهد. بالدوين مي‌گويد سر فرصت راجع به همه چيز حرف خواهند زد، ولي هربار به‌عذري طفره مي‌رود. يک بار هم مي‌خواهد به بهانه زير شانه خالي کند:

«تو که ميداني من نه ازسفر با هواپيما خوشم مي‌آيد و نه با کشتي، فکرمي‌کني هيتلر حاضر باشد درماه اوت با هواپيما به چيکرز( محل اقامت تابستاني بالدوين) يا ثانت بيايد…»

بالدوين, در امور سياست خارجي ناآگاه و پاسيو, از دردسر و جنجال احتمالي چنين برنامه پنهاني گريزان بود. منتها جونز  ول كن نبود و مرتب اصرار مي‌ورزيد:

«هيتلربه تو خيلي اعتقاد دارد… مايلست با تو آشنا شود و نظرش را رو در‌رو با تو در ميان گذارد. به نظر من که اين ملاقات پنهاني مي‌بايد بدون اتلاف وقت هرچه زودتر صورت گيرد. شما مي‌توانيد اين ديدار را که انجام داديد بعد يک بيانيه رسمي منتشرکنيد و کار انجام شده را به اطلاع افکارعمومي برسانيد». 6

به نوشته جونز، بالدوين سرانجام به اصل ملاقات روي خوش نشان مي‌دهد. منتها دفع الوقت مي‌کند. مسأله عدم تمايل سفر با هواپيما و… را هم ريبن تروپ به اين صورت حل مي‌کند که حاضر است ترتيبي دهد هيتلرخودش با کشتي تا دوسه مايلي ساحل «دوور» نزديک شود تا اين طوري بالدوين بتواند بدون مشکل به ديدن او آيد. وقتي خبر توفيق احتمالي ديدار با بالدوين به هيتلر مي‌رسد، وي از سر خوشحالي مخفيکاري را کنار گذاشته خبر را به آژودانش که حاضربود مي‌گويد. 7

اما مدتي مي‌گذرد و طرح پيشرفت عملي نشان نمي‌دهد.

آنتوني ايدن (وزيرخارجه وقت) در کتاب خاطرات سياسي‌اش، بدون شرح جزئيات اين ماجرا، به نقل از دو يادداشت از تقويم سال 1936 خودش, سربسته به اين مسأله اشاره دارد.

يادداشت مورخ 20 ماه مه‌1936 :

«شب ديدار و مشاورت با S. B [استانلي بالدوين]. درست نتوانستم از ته و توي مطلبي که گفت سر در بياورم، ولي اين‌طوري فهميدم که مناسبات بهتري با هيتلر مي‌خواهد تا با موسوليني، چون گفت «ما مي‌بايست به آلمان نزديکتر بشويم». پرسيدم: چگونه؟ و به چه ترتيبي؟ جواب داد: « نمي‌دانم، اين ديگر کار شماست».

و يادداشت دو هفته بعد:

«صحبت با S. B، به وي هشدار دادم: ببينيد، هدف سياست خارجي آلمان اين است که ميان ما و فرانسويها شکاف اندازند. قرارداد انگليس آلمان درباره ناوگانها و همين رفت وآمدهاي ريبن تروپ به لندن تماماً به همين منظورست. درحال‌حاضر… ما يک فهرست از پرسشهاي مستدل براي هيتلر فرستاده‌ايم. هرآينه به اينها پاسخ ندهد، معلوم مي‌شود که شرارتي درسر دارد. بنابراين خيلي مهم است که در اين شرايط ما به او فرصتي ندهيم که روي اين موضوع پرده بکشد و ما را از اين مسأله منحرف کند. به‌خصوص شما نبايد چنين فرصتي را در اختيار وي قرار دهيد. فكرمي كنم S.B. متوجه منظورم شد، چون خيلي ناآرام و آشفته بود».‌8

حدود يک ماه بعد، روز 16‌ماه ژوئن1936، مجدداً فرستاده‌يي از آلمان، به‌نام جورج وسوو، همراه با يک پيغام عاجل ريبن تروپ به لندن مي آيد و مي خواهد , در باره چشم‌انداز ملاقات ميان هيتلرو بالدوين, جواب مشخصي بگيرد! اين‌جا مجبور مي شوند به وزير خارجه اطلاع دهند و آنتوني ايدن به‌شدت و تندي با چنين ديداري مخالفت مي كند. بدين ترتيب، تير هيتلر دراين مورد به سنگ مي‌خورد و مستر جونز درنامه‌يي مورخ 18 ژوئن، با تأسف ريبن تروپ را در جريان مي گذارد.‌9

المپيک تابستاني و « ديوار» وَ نسيتارت!

برگزاري بازيهاي المپيک تابستاني سال‌1936، در نيمه اول ماه اوت، پيروزي تبليغاتي فوق‌العاده‌يي براي نازيها و شخص هيتلر به‌شمار مي‌رفت.

از سراسر دنيا تيمهاي ورزشي به آلمان نازي سرازير مي‌شدند و هزاران خبرنگار و گزارشگر و… به‌جاي اخبار سرکوب و ستم که جاري بود، از «پيشرفتها و تواناييهاي رايش آلمان و سازماندهي المپيک» به اقصي نقاط جهان گزارش پخش مي‌کردند. به‌لحاظ افکار عمومي، هيتلر و آلمان براي نخستين‌بار در سطح جهاني از انزوا درمي‌آمدند که هيچ، مدتي در رأس اخبار و گزارشهاي اغلب «مثبت» مي‌درخشيدند:

«سران نازي خواستند المپيک را در نمايشي حيرت‌انگيز و تابان چنان عرضه کنند که در انوار آن رژيمشان در چشم جهانيان بدرخشد. دراين کار از هيچ زحمت و مايه‌گذاري پرهيز نداشتند».‌10

و به‌خصوص براي شمار کثير ميهمانان انگليسي (و طيف دوستي با آلمان و لابي هيتلر) کلي مايه گذاشته بودند. در برلين گوبلز و ريبن تروپ و گورينگ، هريک جداگانه به جشنهاي پرشکوه و گاردن‌پارتيهاي پر‌زرق و برق و شب‌نشينيهاي پر‌ريخت‌و‌پاش دعوت کرده، همه جور وسائل تفريح و خورد و نوش ميهمانان به‌وفور فراهم شده بود. در آن المپياي تابستاني که در فاصله نسبتاً نزديکي از انگلستان برگزار مي‌شد، طبعاً جمعيت کثيري از انگلستان شرکت کرده بودند. از‌جمله عده‌يي از نمايندگان مجلس عوام و لردهاي مجلس اعيان و کارمندان عاليرتبه دولتي و شخصيتهاي معروف از همه اقشار و طبقات بريتانيا دعوت داشتند. شماري از آنها در مجالس جشن و خوشگذراني سر از پا نمي‌شناختند. بعضيها هم سرمست، صداي تحسين و آفرينشان بلند مي‌شد:

«وقتي فردي مست و سرخوش فرياد برآورد چنين جشنهايي ازدوران لويي چهاردهم تاکنون نظير نداشته، ديگري به تمجيد روي دستش بلند شد که نه، از زمان نرون تا حالا همچو جشنهاي باشکوهي نداشته ايم…».‌11

سران نازي و شمار کثيري از کادرها و کارمندان عاليرتبه حزب و دولت آلمان نيز، همگي مشغول پذيرايي از ميهمانان و جلب دوستان جديد و محکم‌کردن رشته‌هاي «الفت آلمان و انگلستان» بودند! ميزبانان و ميهمانان همه شاد و راضي و سرحال، ديگر کسي به اردوگاههاي گسترش يابنده، سياهچالهاي گشتاپو و سرکوب و ستم يهوديان بي‌پناه در رايش آلمان فكر نمي كرد.

هيتلر شخصاً به همراه لرد راسرمر و لرد بي.وربروک از هيأت نمايندگي آنگلوژرمن-  فلوشيپ, پذيرايي مي‌کرد. ديگر بزرگان نازي هم به نوبه خود با شماري از ميهمانان سرشناس انگليسي دور هم بودند. در اين ميان، ريبن تروپ، به مثابه ميزبان سران وزارت خارجه، وظيفه سختي به‌عهده داشت. مي‌بايست ِسر ِرابرت ونسيتارت، رئيس جناح مخالف آلمان در وزارت خارجه بريتانيا را به راه آورد. ونسيتارت در مرکز قدرت کار مي‌کرد و سر رشته مهمترين پروژه‌هاي سياسي دولت انگلستان در دستش بود. درآن المپياد او، بدون آن که خودش بداند، ميهمان ويژه‌يي محسوب مي‌شد!

در جشن و شب‌نشيني ويلاي ريبن تروپ مجلس رقصي جريان داشت. ونسيتارت ساعتها به رقص و خورد و نوش سرگرم بود و آشکارا خوش مي‌گذراند. ريبن تروپ، که مدتي پيش (از 10‌آوريل36) به مقام سفير رسمي آلمان در انگلستان ارتقاي مرتبه يافته بود، به‌عنوان ميزبان خيلي راضي بود که به ونسيتارت خوش مي‌گذرد و سرحال است. در چنين آتمسفري آسانتر مي‌شد طرف را به صحبت کشيد و کمي از تنديها و موانع رابطه کاست، شايد هم بيشتر!

همان شب, ريبن تروپ در فرصتي سراغ ونسيتارت رفت, پس از تعارفات معمول, با ميهمان انگليسي جا مي‌ به سلامتي بالا برد و سپس, طي گفت و شنودي گرم موفق شد وي را مجاب كند ديداري با «پيشوا» داشته باشد.

روزي که بعد‌ازظهرش قرار بود پيش صدراعظم بروند، ريبن تروپ موقع صرف نهار با ونسيتارت، محض احتياط و محکم‌کاري که بعداً پيش هيتلر سرشکسته نشود، اصل مطلب را به وي گوشزد کرد، ونسيتارت هم آرام و خونسرد به اشارات معني دار او گوش داد:

«اگر انگلستان امکان زندگي مطلوب براي آلمان را نپذيرد، سرانجام روزي کار به جنگ خواهد کشيد و يکي از ما نابود خواهد شد.» ‌12

با وجود اين تلاش و تدارك روانشناسي، در بيشتر زماني که پيش هيتلر بودند، ونسيتارت به غير از بذل تعارفات معمول لام از کام باز نمي‌کند و در هيچ موضوع مورد نظر نازيها کمترين اشاره مطلوب ميزبان را به زبان نمي‌آورد، طوري که اغلب ريبن تروپ مجبور مي‌شود خلاء گفتار في‌مابين را خود پر کند و حرفي به ميان كشد و حفره را پركند. مي نويسد:

«او [ريبن تروپ هنگام آن ديدار ونسيتارت با هيتلر] احساس مي‌کرد دارند با يک ديوار حرف مي‌زنند… هرگز گفت‌وشنودي آن قدر بي روح و فاقد نتيجه و تعاطي نداشته است».‌13

منابع و توضیحات 

1ـ متن اين گزارش در Documents on German Foreign Policy(DGFP), مجلد 4 نمره 531، صفحه 1061-1072 ، به نقل از صفحه 191 کتاب تحقيقاتي زير به زبان آلماني:

Axel Kuhn, Hitlers aussenpolitisches Programm, klett- Verlag

آكسل كوهن, برنامه سياست خارجي هيتلر, انتشارات ِكه ِلت,

2ـ هيتلر اين زمانبنديها را براساس محاسبات در بازسازي كلان تسليحاتي آلمان و نيز پروسه‌هاي تسليحاتي انگلستان و فرانسه و… معين کرده و بارها درسخنرانيهاي داخلي و پنهاني براي ژنراليسم بالاي ارتش و سران حزب شرح داده بود. وي درماه مارس‌1936 در يک متن تهيه شده سري، «تأملاتي درباره برنامه چهار ساله‌1936»، چنين مي‌نويسد:

«ما از زيادي جمعيت سر ريز شده‌ايم و نمي‌توانيم مستقلاً مواد غذائي لازم را براي مردمان تهيه کنيم… راه‌حل نهايي اين معضل اين است که فضاي حياتي آلمان را توسعه دهيم و مواد خام و منابع غذايي لازم را براي ملتمان تأمين کنيم. وظيفه رهبري سياسي کشورست که اين مشکل را به‌سرعت حل وفصل کند… من براي اين کار وظايف زير را تعيين مي‌کنم:

الف ـ ارتش آلمان مي‌بايد ظرف 4‌سال توان ورود به ميدان (جنگ) پيدا کرده باشد.

ب ـ اقتصاد آلمان مي‌بايد ظرف 4 سال توان جنگ داشته باشد».

نگاه کنيد به صفحه 206تا 210 کتاب:

1936 Wilhelm Treue, Hitlers Denkschrift zum Vierjahresplan

البته تئوري «سرريز شدن جمعيت و کمبود مواد غذائي يک مستمسک بيشتر نبود. راههاي ديگري به جز جنگ و تصرف اروپاي شرقي و خاک شوروي وجود داشت که هيتلر همه آنها را رد کرده بود. مسأله اصلي کسب هژموني انحصاري قدرت در اروپا و نهايتاً در جهان بود. او هم مانند ديگر جباران تاريخ طرفدار «جنگ، جنگ, تا رفع فتنه از عالم» بود!

3ـ شرح کل اين ماجرا در کتاب خاطرات توماس جونز آمده است:

1950 Thomas Jones, A Diary with Letters 1931-

4ـ همان کتاب، صفحه‌180، يادداشت مورخ 16‌مه‌1936،

5ـ همان جا، يادداشت 17‌مه‌1936،

6ـ همان جا، يادداشت 23 مه 1936،

7ـ اين ماجرا را فريتس ويدمان آجودان هيتلر درصفحه 150 کتاب خاطراتش مي‌آورد:

Fritz Wiedemann, Der Mann, der Feldherr werden wolte(1964                        )

8  -مجلد دوم خاطرات ايدن ، صفحه 437 ترجمه آلماني. ايدن، پس از اشغال راينلند جهت تنظيم مجدد روابط با آلمان به پيشنهاد ونسيتارت يک فهرست طولاني پرسشهاي دقيق براي هيتلر فرستاده بود راجع به سياست خارجي جاري و آينده آلمان و اين که بالاخره «پيشوا» چه طرحهايي براي آينده دارد. هيتلر از اين کار آنها خيلي عصباني شد و هيچ‌گاه به آن پرسشنامه پاسخ نداد.

9ـ صفحه 224 کتاب خاطرات جونز،

10ـ صفحه 209 کتاب «دوستان هيتلر در انگلستان»، نوشته ايان کرشاو، مورخ معاصر انگليسي،

11ـ همان ، صفحه‌210،

 

12ـ به نقل از صفحه‌108 کتاب کالوين در باره دوران کار ونسيتارت:

Colvin, on Ofice, Vansittart

 

13ـ ريبن تروپ, کتاب خاطرات «ما بين لندن و مسکو»، به آلماني, صفحه‌96:

Moskow                                              Ribbentrop, Zwischen London und

بازگشت به بخش شانزدهم