پژوهش و نگارش : کریم قصیم
چمبرلين نخست وزير مي شود
در زمستان و بهار1937 سياست اپيسمنت بريتانيا با ديکتاتورها در حالت رکود و ندانمکاري درجا ميزد. البته شخص استانلي بالدوين، به علت هوشمندي که در مسأله جنجالبرانگيزي چون ماجراي روابط اعليحضرت ادوارد هشتم با خانم سيمسون نشان داده بود (استعفاي پادشاه تا حدود زيادي زير فشار دولت و شخص نخست وزير صورت گرفت) و نيز به خاطر خدماتش در دورانهاي متعدد نخست وزيري، شخصاً در اوج محبوبيت عمومي بود. اما، موقعيت سياست خارجي کشور هيچ تعريفي نداشت. اوضاع و احوال اروپا بيش از پيش نگرانکننده به نظرميرسيد. خود بالدوين درآخرين نشست کابينه (23 ماه مه) به اين واقعيت اشارهيي به ياد ماندني کرد و بهلحاظ صراحت کلامي که نشان داد مايه شگفتي حضارشد:
«ما در اروپا با دو موجود ديوانه روبه رو هستيم که آزادانه اينور و آنور ميچرخند. بنابراين ناچاريم فکر بدترين عواقب ممکن اين وضع را بکنيم.» 1
از نظر ايدن اين ايستار، نوعي وصيت سياسي بالدوين به شمارميرفت. معناي سخن فوق اين بود که خطر جنگ جدي است و براي مقابله با آن بايد آماده شد. حتي درآن زمان بعضيها انتظار داشتند و مايل بودند که نخست وزير بعدي، ضمن انتقال قدرت و تغييراتي که طبق معمول در ترکيب هيأت دولت پيش ميآيد، وينستون چرچيل را به همکاري دعوت کند. چنين کاري ميتوانست موجب تقويت پشتوانه حزبيـ اجتماعي دولت و به نوعي اعلام قاطعيت در سياست خارجي تعبير شود و به ديکتاتورها نيز پيام لازم را بفرستد. ولي چمبرلين درست برعکس فکرميکرد و مسير عکس آن را پيش گرفت!
چمبرلين نخست وزيرميشود
نويل چمبرلين، که از سياست و سبک کار و رويکرد اجرايي وزارت خارجه ناراضي بود، يک هفته پيش از سرکارآمدن، شخصاً به ليدي آستور، مروج اپيسمنت همه جانبه و محور فعال حلقه کلايودن خاطرجمعي داده بود که:
«درست برخلاف بالدوين، قصد دارد خود وزيرخارجه خودش باشد و بر هماهنگ کردن سياست ساير وزارتخانهها نيز فعالانه نظارت کند…» 2
روز 28ماه مه 1937, استانلي بالدوين همانطور که انتظار ميرفت از مقام نخست وزيري کنار رفت. جاي او را ِنويل چمبرلين گرفت. تاريخ سياسي بعدي نشان داد که اين انتقال قدرت در انگلستان به واقع يک نقطه عطف بسيارمهم بود، البته به سوي فاجعه!
شايد به جا باشد در اين جا نظر رقيب تاريخي و هم حزب وي چرچيل را راجع به اين رويداد و پيآمدهاي سنگين آن، فشرده نقل کنيم. مينويسد:
«پس از تاجگذاري اعليحضرت ژرژ ششم، بالدوين از نخست وزيري کناره گرفت… او بار قدرت بزرگي را زمين گذاشت که با تلاش و زحمت به دست آورده و با مواظبت تمام حفظ کرده بود، اما از آن به اندازه کافي استفاده نکرده بود…
هيچ جاي شک و ترديدي باقي نبود که چه کسي جانشين او ميشود. ِنويل چمبرلين به مثابه وزيرخزانهداري، نه تنها در طول پنج سال قبل از آن کار اصلي دولتمداري را انجام داده بود، بلکه بين همه وزرا نيرومندترين و ساعيترين آنها به شمارميرفت. مردي که نامي آشنا و تاريخي داشت و از استعداد و تواناييهاي فوق العاده برخورداربود….
برخلاف بالدوين، چمبرلين فکر ميکرد که واقعيتهاي کل اروپا، و حتي جهان را به خوبي ميفهمد. پس ما بهعوض يک شمّ سياسي قوي که جنبه هاي ناروشني داشت، حالا با نيرويي آشکارا کارآمد ـ البته درچهارچوب سياستي که به آن معتقد بود ـ روبهرو بوديم… چمبرلين درمورد همه چهرههاي سياسي زمانه ـ اعم ازداخل و خارج کشورـ براي خود حکم ساخته و پرداختهاي داشت و به خود ميديد بتواند با همه آنها طرف شود و از پسشان برآيد. اميد و بزرگترين آرزويش اين بود که به مثابه يک مصلح بزرگ در صفحات تاريخ از او ياد شود. براي تحقق اين هدف آماده بود، بهرغم واقعيتها تلاش کند و حتي خود و کشور را در معرض مخاطرههاي بزرگ قرار دهد… بدبختانه، در ضمن همين تلاشها، تن به جريانهايي سپرد که سنگيني و مهابت آنها را از پيش نتوانسته بود بسنجد. به توفانهايي گرفتار آمد که به موقع ازآنها پناه نجست و نتوانست حريف هيبت و ضربت آنها شود.»3
معرفي کابينه چمبرلين سروصدايي برنانگيخت. تغييراتی جزئي در ترکيب قبلي داد ولي آنتوني ايدن (در آن زمان وزيري جوان و کم تجربه) را در وزارت خارجه ابقا کرد. نه شخصيتهاي برجسته و قاطعي چون چرچيل و آمري را به کابينهاش راه داد و نه حتي جوانان حزبي پرکار و جوياي نامي چون مک ميلن را به همکاري فرا خواند.
يکي از بيوگرافينويسان بعدي چمبرلين ترکيب کابينه اول و رويه کار وي را چنين خلاصه ميکند:
«اولين هيأت دولت چمبرلين تشکيل شده بود از 21 وزير اصلي با حق رأي در کابينه و 21 وزير جوان بدون حق رأي. در عمل اما، يک کابينه مرکزي وجود داشت که علاوه بر چمبرلين، سه وزير قديمي عضو آن بودند و نخست وزير با اتکاء به آنها تصميمات خود را ميگرفت. اين سه وزير عبارت بودند از هاليفاکس، سايمون و هوآر . ليکن، گاه حتي اين سه نفر نيز از فکر و برنامه نخست وزير بيخبر نگه داشته ميشدند، يا اين که مسائل را از زبان يک دوست نزديک چمبرلين ( مثل کيزلي وود) ميشنيدند.»4
درمورد سياست خارجي چمبرلين و مقايسه آن با دوران بالدوين، مورّخ نامداري چون مارتين ژيلبر مينويسد:
«سياست خارجي بالدوين اپيزمنت منفعل، بيرمق و فاقد ابتکار عمل بود. چمبرلين به اين سياست شور و حرارت دميد و به کارش انداخت… وي سياست خارجي شخص خودش را داشت. در مشي او ديگر براي «مستقل انديشاني» چون ونسيتارت و فيپس جايي نبود. کساني مثل ونسيتارت که نسبت به طرحها و برنامههايي که هيتلر در سر ميپروراند هشدارميدادند، زود برچسب «هيستريک» ميخوردند».5
تا زمان روي کار آمدن چمبرلين، سياست خارجي بريتانيا در قاره اروپا کمابيش مطابق اصول کلاسيک کراو ـ حفظ توازن قوا و عدم هژموني يک قدرت دراروپا ـ تنظيم ميشد. علاوه بر اين، دوستي و اتحاد با فرانسه در تنظيمات سياست خارجي الويت داشت، چه در چهارچوب جامعه ملل و چه در مناسبات دو و يا چند طرفه با ديگران، بهخصوص با آلمان نازي. تحليلها و طرحهاي سياست خارجي دوران نخست وزيري مکدونالد و بالدوين (عليرغم انفعال و ضعف برنامهيي و سستي بارز نخست وزيران وقت درتصميمگيري) توسط وزارت خارجه به مديرکلي رابرت ونسيتارت تهيه و به کابينهها ارائه ميشد. البته بحث نهايي در کابينه و تصميم مقتضي با نظر اکثريت اتخاذ مي گرديد. اجراي تصميمات را معمولا ً وزيرخارجه به عهده داشت، به کمک امکانات وزارتخانه و به روش حرفهيي. چمبرلين که نخست وزير شد، کل اين شيوه کلاسيک کار را بهم زد. او، هم معنا و محتواي سياست اپيزمنت را عوض کرد و هم رويه کارهاي اجرايي را. از همان اول، با شناختي که از بحثهاي او در کابينه و روابطش با کلايودنـ ست وجود داشت، نوعي نگراني نسبت به سمتگيري و درجه توان وي در سياست خارجي به وجود آمده بود. ايدن اين نکته را با نقل يک خاطره، که البته مبالغه آميز به نظرميرسد، ياد آوري ميکند:
نویل چمبرلین
«نويل چمبرلين در 28 ماه مه 37، در 68 سالگي، نخست وزير شد. ماهها پيش ازآن شبي او, من و برادرش( ِسر اوستين چمبرلين) را که از سفري به چکسلواکي و اتريش برگشته بود، براي صرف شام به داونينگ استريت شماره 11، دعوت کرده بود.6 اين يکي از آخرين دفعاتی بود که سر اوستين چمبرلين را پيش از مرگش ميديدم. نويل ميهماندارخيلي خوبي بود… اوستين از ملاقاتهايش با ادوارد ِبنش7 و اوضاع خطرناک اتريش نقل ميکرد و ما بيشتر گوش ميداديم. اواخر شب بود که نويل وارد صحبت شد و اشاره کرد که او به چشم ديگري به اين مسائل مينگرد… اوستين در واکنش به اظهار نظر برادرش گفت:
”نويل، حواست باشد که تو از سياست خارجي چيزي نميفهمي!”، ِنويل به زور لبخندي زد و به برادر بزرگتر تذکر داد که آدم چنين حرفي را به کسي که ميزبانش است نميزند …»8
اين جمله و ارزيابي اوستين چمبرلين بعدها خيلي شهرت يافت و در کتابها و آثار بسيار نقل شد. البته، مشابه اين حکم را سياستمداران قديمي ديگر نيز به زبان آورده بودند. مثلا لويد جورج گفته بود:
«افق ديد سياسي نويل چمبرلين از چشمانداز يک کارخانهدار شهرستاني فراتر نمي رود.» 9
خامي و بيتجربگي آشکار چمبرلين در مسائل حادّ سياست خارجي و چگونگي برخورد با ديکتاتورها بهخصوص, موجب نگراني وزارت خارجه بود. ولي نويل چمبرلين به اين دغدغهها توجهي نداشت و بر عکس فکرميکرد نه تنها تعلل و انفعال بالدوين، بلکه کل سياستها و به ويژه «پيشداوري تئوريک» و رويه کار وزارت خارجه موجب رکود و عدم پيشرفت مطلوب سیاست اپيسمنت بوده است. شگفتا که موضع انتقادي نخست وزير انگلستان نسبت به تيم ايدنـ ونسيتارت، دستکم به لحاظ صوري خيلي به اظهارات لاندندري و گورينگ و… شباهت داشت! بنابراين در يک نگاه تاريخي ميتوان خلاصه گفت: چمبرلين آمد که سياست کجدار و مريز و منفعل اپيسمنت (به معناي صلح دادن متضادها) را که به دور باطل افتاده بود با يک سياست فعال جايگزين کند، و شاهراه اپيسمنت را تمام و کمال بگشايد. در واقع ميبايد نظر مورخان انگليسي، نويسندگان کتاب معروف «استمالتگران» را مورد تاکيد قرار داد:
« پيش از (ماه مه)1937، سياست اپيسمنت فعال کار خود را پشت درهاي بسته و يا در کلوپها و شکارگاهها انجام ميداد. در سال 1937 سياست اپيسمنت [به معناي استمالت و اجابت خواستههاي ديکتاتورها] با ِنويل چمبرلين به داونينگ استريت شماره 10 قدم گذاشت. آن چه در ابتدا يک واکنش خاص فکري بود، اکنون به صورت واقعيت حاکم با خصلت سياسي چهره نمود»10
نِويل چمبرلين، چون به دقت ميدانست چه ميخواهد و موانع پرسنلي مخالف را نيزميشناخت از ماهها پيش شروع کرده بود به رقبا فشار آوردن. او در پستهاي مهم اجرايي وزارت امور خارجه که با ديکتاتوريها, بخصوص با آلمان نازي سر و کار داشتند تغييراتي به وجود آورد. البته با هوشياري ابتدا ايدن را نگه داشت و ظاهر امور را حفظ نمود. اما از طريق فشار به وي نقشههاي خود را به تدريج پيش برد. ونسيتارت را نتوانست بلافاصله بردارد ولي با يکسري جابه جاييهاي موثر در همان آغاز کار تضعيفش كرد. مثلاً شماري از همفکران و همکاران وفادار ونسيتارت را جا به جا و با نصب افراد ديگر راه خود را باز کرد. براي نمونه به دو سه مورد از تدارکات مقدماتياش, به هدف گشایش راه اپيسمنت فعال اشاره ميکنيم. خواننده خود حديث مفصل بخواند از اين مُجمل.10
سفير فيپس ميرود
در نيمه اول ماه آوريل 37 ، در آستانه روي کارآمدن چمبرلين، اولين تغيير پرسنلي مهم در مناسبات با آلمان نازي صورت پذيرفت. همان طور که هيتلرميخواست، سفير انگلستان در برلين عوض شد.
سر اريک فيپس همفکر ونسيتارت و سخت مخالف نازيها بود. او به امتياز دادن يک طرفه به آلمان و اجابت خواستههاي هيتلر اصلاً اعتقاد نداشت. گزارشهاي تحليلي و يادداشتهاي جاري که طي چهارسال مأموريت برلين به لندن فرستاده بود، جملگي به افشاي طرحهاي تسليحاتي و تدارکات جنگي نازيها و گزارش سرکوبهاي داخلي اختصاص داشتند. سران نازي، کم و بيش از اين گزارشها مطلع و از وي خشمگين بودند. فيپس در دوران سفارتش خيلي زود خوشبيني اوليه خود نسبت به امکان مصالحه با هيتلر را از دست داد. به اتکاي اخبار و اطلاعات سرويسها و پيگيريها و مشاهدات خود پيبرد که صلحطلبيهاي مداوم هيتلر يک نمايش و فريب بزرگ سياسي بيش نيست. گزارشهاي او به مباني استدلالي تحليلهاي ونسيتارت کمک ميرساند و پس از روي کارآمدن ايدن، براي موضعگيريها و متون تحليلي وي نيز پشتوانه خوبي بود. فشار براي تعويض فيپس از دو طرف به صورت افزاينده ای اعمال می شد، هم از جانب لابي هيتلر در انگلستان (مثل لاندندري، و جونز و…) و هم توسط سران نازي و شخص هيتلر.
فيپس بههنگام ديدار با هيتلر و ديگر سران حکومت نازي هيچ اهل مجامله نبود و با شجاعت مسائل حساس را ميپرسيد و نظر دولت متبوعه خود را با صراحت ميگفت. حتي بارها به گورينگ فهمانده بود که از جناياتشان با خبراست.11
هيتلر، ضمن گفتگو با نامداران انگليسي دوستدار خود (مانند لرد لاندندري و…) بارها نسبت به سفير فيپس اعلام «انزجار» کرده، خواستار تعويض او شده بود. اوائل آوريل 37، ايدن را مجدداً زير فشار گذاشتند و اين بار موفق بودند !
رسيدن به حضور سران دولت ميزبان براي خداحافظي جزء برنامه متعارف هر سفيربرکنارشده بود. در مورد فيپس براي توديع با هيتلر فرصتي دست نداد، ولي درملاقات تشريفاتي که با گورينگ داشت، نفردوم دولت و حزب نازي، برخلاف رسم معمول سخنان تندي به زبان آورد و از سرد شدن مناسبات بريتانيا با آلمان شديداً اظهار نارضايتي کرد:
« انگلستان در آينده پي خواهد برد که مرتکب خطاي بزرگي شده و روي اسب بازنده شرط بسته و پيشنهاد دوستي هيتلر را نپذيرفته است… هرجا که آلمان ميخواهد دستي دراز کند و گلي بچيند، دستش به چکمه انگلستان ميخورد. حتي در جاها و مناطقي که منافع انگلستان به خطر نميافتند… بنابراين آلمان کم کم دارد به اين نتيجه ميرسد که بريتانياي کبير را بايد در سلک دشمنانش به حساب آورد»12
آئه، گزارشگر نظامي، ميرود
آئه افسربود و علاوه بر فعاليتهاي اقتصادي، پست معاون کنسولگري انگلستان در هامبورگ را نيز به عهده داشت. وي زير چتر پست معاونت کنسول گزارشهاي دقيق و حساس درباره مسائل نظامي و برنامه عظيم و بيسابقه تسليحاتي هيتلر براي وزارت خارجه تهيه ميکرد. آئه به واسطه کارهاي تجارياش از ارتباطات گسترده برخوردار بود و به اتکاي اين مناسبات و روابط کنسولي، كيفيّت اطلاعات وي راجع به آخرين تسليحات آلمان نازي سطح بالايي داشت. گزارشهايي که آئه براي ونسيتارت ميفرستاد، مديرکل وزارت خارجه را در موقعيتي قرارميداد که بتواند طرحها و استدلالات فکري عليه نازيها را به استناد آمار دستاول عرضه کند. آئه کاري به ملاحظات سياسي بالاييها نداشت، فهرست و ريز ارقام مربوط به رشد روز افزون نظاميـ تسليحاتي را، به همان صورت که ميليتاريسم نازي را غولآسا ميکرد، مرتب جمعآوري و طبقهبندي شده به اطلاع رؤساي متبوعش ميرساند. با اين رشته منظم اطلاعات نظامي عملاً خوش خياليها و توهمات استمالتگران مرتباً زير ضرب ميرفت و دائماً مدعاهاي آنها درباب صلحدوستي و مصالحهپذيري هيتلر مورد سئوال و ترديد واقع ميشد. اگر نازيها به واقع صلحدوست بودند، پس گزارشهای آئه چه معنايي داشتند؟ مکاتبات و اطلاعاتي كه آئه منتقل مي كرد ُمخل آسايش مماشتگران بود. بعد از مدتي طبعاً سران نازي نيز از مزاحمتهاي آئه با خبرشدند و پي در پي خواستار کنار گذاشتن وي بودند:
«دولت آلمان که خيلي مايل بود سطح جديد تسليحات و قدرت نظامياش پنهان بماند، خواستار فراخواندن آئه از آلمان بود… سران انگلستان [ چمبرلين و…] نيز که خواهان دوستي انگليسـ آلمان بودند، اين درخواست آلمانيها را بدون کوچکترين اعتراضي پذيرفتند… آئه از آلمان به انگلستان برگردانده شد و اطلاعاتي که وي تهيه کرده بود به طاق فراموشي سپرده شد… مسئولان چشم خود را به واقعيتها بستند و چشمان بيدار يک شاهد دقيق را از صحنه خارج کردند…»13
هندرسن سفيرميشود
سر اريک فيپس با ميل وافر به سفارت پاريس رفت و چندي بعد جايش را در برلين ِسر ِنويل هندرسن14 گرفت. ونستيارت و ايدن براي انتخاب سفير جديد در آلمان آلترناتيوهاي گوناگوني داشتند. ولي «بدبختانه» روي هندرسن، که خيليها سفارش او را کرده بودند(!)، توافق شد. چيزي طول نکشيد که هردو به شدت از اين گزينش پشيمان شدند و آن را خبط بزرگي دانستند. ولي ديگر کار از کار گذشته بود.15
ِنويل هندرسن از قديم اهل شکار بود. در آلمان، درشکارگاهها، از يکسو به سرعت روابط نزديکي با گورينگ و ديگر سران نازي برقرارکرد و از سوي ديگر مستقيماً با هارس ويلسون (مشاور نزديک و دست راست و همهکاره چمبرلين) و نيز با خود نخست وزير رشتههايي محکم بافت!
نویل هندرسن
لردلاندندري لابي معروف هيتلر، علناً از انتخاب هندرسن ابرازخوشحالي کرد و بعد هم در کتابش وي و موضعگيريهايش را مورد تحسين قرار داد. اين حضرات مشترکاً در شکارگاه گورينگ حضور مييافتند و به دعوتنامههاي حضور در کنگرههاي حزب نازي نيز لبيک ميگفتند! از نظر لرد، گزينش سفير جديد انگلستان اميدهايي تازه در آلمان به وجود آورده بود. نخستين سخنرانيها و موضعگيريهاي سفير جديد براي ايدن و وزارت خارجه ناراحت کننده بود ولي براي دولت نازي به واقع چرخشي مثبت محسوب ميشد. اين وضعيت تازه، طبعاً براي لابي هيتلر و البته براي سياست اپيسمنت فعالي که چمبرلين در نظر داشت،رضايتبخش بود. آشکارا برودت زمستاني «جدال ايدن- هيتلر» را برطرفکرد. هندرسن حرفهايي ميزد که به گوش نازيها خوش ميآمد:
«در انگلستان خيليها تصور نادرستي از رژيم ناسيونال سوسياليسم دارند وگرنه اين قدر روي ديکتاتوري نازي انگشت نميگذاشتند و بيشتر به آن آزمون اجتماعي توجه ميکردند که در اين کشور در حال تکوين است… جاي تأسف است که ميبينيم درگذشته چه اندازه وقت و نيرو در اين جهت تلف شده که درختان را به بينيم و از ديد انگليسي به اين و آن مرض تک تک آنها اشاره کنيم، ولي از مشاهده و ارجگذاري بر کل جنگل غافل مانده ايم»16
بعدها، آش موضعگيريهاي هندرسن آن قدر شور شد که نه تنها ايدن بلکه هاليفاکس، وزير خارجه بعدي و حامي سياست چمبرلين، نيز بارها نارضايتي خود را از او ابراز نمود. منتهي، چون هندرسن در تماسها و مناسباتش با سران نازي پيشرفت داشت و موضع و رفتارش به درد پيشبرد طرحها و برنامه هاي چمبرلين ميخورد، مورد حمايت مستقيم نخست وزير قرار داشت و تا شروع جنگ جهاني دوم به عنوان سفير (مطلوب طرفين) درمقام خود باقي ماند!
خبرچين زيرگوش ايدن؟
علاوه بر سفارت هندرسن، يک شگفت ديگر که چمبرلين به واسطه وردست اَمينش ويلسون17 قصد انجامش را داشت، اعمال نفوذ براي خبرچين گذاشتن زيرگوش آنتونی ايدن بود( مشابه حکومتهاي استبدادي) ولي گويا اين کار در عمل به جايي نرسيد. آنتوني ايدن، آن طورکه خود مينويسد، درآن زمان ازاين تلاش عبث براي خبرچين ساختن از معاون پارلمانياش خبر نداشت ولي بعدها به واسطه يادداشتهاي به جا مانده ازمعاون سابقش از اين قضيه مطلع شد. او اين ماجراي حيرت انگيز ( و در يك كشور دموكراسي غيرمعمول) را مشروحاً در کتاب خاطراتش ميآورد:
« در ماه مه سال 37 جي. پي. ال. توماس، به جاي راجر ليوملي معاون پارلماني من شد. شخصاً از قبل با او آشنائي نداشتم… از اين مستر توماس يادداشتهايي [پس ازمرگش] راجع به زمان شروع کارش به عنوان معاون پارلماني من برجاي مانده است. از جمله وي خاطرهيي را شرح ميدهد که مربوط ميشود به دو هفته پس از آغاز کار معاونت پارلماني او : ” سرهارس ويلسون که در عين حال مشاور اقتصادي نخست وزير (چمبرلين) بود، به من خبرداد که سر وارن فيشر رئيس امور اداري، مايل است مرا ببيند و با من آشنا شود. براي همين او (ويلسون) هر دوي ما را به چاي دعوت کرده است… بههنگام صرف چاي، درحين صحبت متوجه شدم که هم فيشر و هم ويلسون خيلي از وزارت خارجه و بهخصوص از ونسيتارت ناراضي هستند. آنها به من گفتند، ونسيتارت خيلي اوضاع را سياه ميبيند و تمام تلاشهاي دولت را به منظور ايجاد روابط حسنه با ديکتاتوريها بهم ميزند و برنامه ها را خراب ميکند. او (ونسيتارت) روي آنتوني ايدن هم تأثير بدي ميگذارد و… از اين رو آنها (ويلسون و فيشر) از گزينش من به عنوان مشاور پارلماني مخصوص ايدن حمايت کردهاند، چون فکرکردهاند به کمک من ميشود پلي زد ميان داونينگ استريت شماره 10 [نخست وزيري] و وزارت خارجه و از اين طريق کاري کرد جهت تفاهم بيشتر ميان اين دو ارگان (نخست وزيري و وزارت خارجه)، تا شايد بتوان خسران را کاهش داد، خسراني که وزارت خارجه به طورعام و ونسيتارت به طورخاص به وجود ميآورند…من جواب دادم که آنها مرا در وضعيت بدي قرار دادهاند، چون به نظرميرسد آقايان انتظار دارند من به رئيس خودم پشت کنم و بدون اطلاع وي کاري انجام دهم. ولي بايد بگويم اگر در وزارت خارجه عملي انجام شود که من درست ندانم، خوب، طبعاً آن را با وزير مربوطه يعني ايدن در ميان خواهم گذاشت نه با کسي ديگر. بعد ازاين حرف من، ِسرهارس ويلسون با عجله اتاق را ترک کرد”…..»18
بازگشت به بخش23
منابع و توضیحات
1- ايدن در اين باره مينويسد: « درنشست 23ماه مه کابينه, بالدوين کنار من نشسته بود. آخر جلسه رو کرد به من و گفت ”خيلي کم پيش آمده که من در باره سياست خارجي اظهار نظر کنم. مخالفتي نداريد که اين بار چيزي بگويم؟” جواب دادم البته که نه، خواهش ميکنم بفرماييد. بعد او شرحي بدبينانه راجع به مخاطرات جاري اروپا داد و هيتلر و موسوليني را مسئول مشکلات جاري شمرد و صحبت خود را با اين جملات به پايان برد: ”ما دراروپا با دو ديوانهيي روبه رو هستيم که آزادانه اين ور و آن ور ميچرخند. بنابراين ناچاريم فکر بدترين عواقب ممکن اين وضع را بکنيم.” از نظر من اين جملات چيزي مانند وصيت سياسي بالدوين بودند…».
صفحه 516 مجلد دوم خاطرات ايدن. Facing The Dictators، ترجمه آلماني,
2- به نقل از يادداشت 30 ماه مه 1937 کتاب خاطرات جونز Jones, Diary with Letters،
اين گفته چمبرلين در کتب مورخان گوناگون( مثلاً صفحه 42 کتاب The Appeasers نوشته ژيلبر و نيز بيوگرافيهاي چمبرلين، مانند بيوگرافي نوشته هايد) نقل شده است.
3- چرچيل, کتاب جنگ جهاني دوم، صفحه 124
4- پروفسورمونتگمري هايد بيوگرافي چمبرلين، صفحه 142,
Montgomery Hyde,Neville Chamberlain1976
5- صفحه 41-40 کتاب: Martin Gilbert – Richard Gott, The Appeasers, 1963
6- منزل دولتي وزيرخزانه داري وقت (نويل چمبرلين)،که همسايه داونينگ استريت شماره 10 محل سکونت و کار نخست وزير بريتانيا بود.
7- Benesh,Eduard (1948-1887 ) سياستمدار چک، وزيرخارجه (1935-1918) و رئيس جمهور (1935-1938)، پس ازپيمان مونيخ تبعيد شد، درجنگ جهاني دوم رئيس دولت موقت چکسلواکي در تبعيد (لندن) و بعد از آزاد شدن چکسلواکي بار ديگر رئيس جمهور اين کشور، پس از روي کار آمدن حزب کمونيست(1948) کناره گرفت.
8- ايدن , خاطرات …صفحه 517 ،
9- صفحه 40 کتاب فوقالذکر مارتين ژيلبر، و ريچارد گات,
10- همان جا, صفحه 37 ،
11- در اين باره ويليام داد، سفير ايالات متحده در آلمان نازي موردي را در کتاب خاطراتش نقل ميکند که خيلي جالب است: در تابستان سال 34، شبي فيپس مهماني در سفارت انگليس داده بود و گورينگ هم دعوت داشت. گورينگ که خيلي دير به مهماني ميرسد و با اشاره به اين که «شکار رفته بوده» از وي عذر ميخواهد. فيپس بلافاصله ميگويد: «اميدوارم که شما اين دفعه به شکار حيوان رفته باشيد!» :
Ambassador Dodd,s Diarry.صفحه 388.
12- ازصحبت گورينگ در ملاقات خداحافظي با فيپس، به نقل از يادداشت مورخ 9 آوريل 1937 از مجلد دوم «خاطرات برلين» سر اريک فيپس: Phipps,Berliner Tagebuch B.II, S. صفحه247
13- صفحه 37 کتاب Appeasers
14- Sir Neville Henderson (سفير بريتانيا دريوگسلاوي 1935-1932 ) و در آرژانتين (1937-1935) و بعد برلين 1939-1937، سياستمداري بالکل متفاوت بود. هم به لحاظ مکتب ديپلماسي و هم از نظر سياسي و روش کار. خيلي زود معلوم شد که وي از طرفداران تندروي سياست اپيزمنت و به لحاظ نوع روابط نيز اهل شکار و حضور مداوم در مجالس سران نازي و صاحب قدرت بود. همانطور که در بارگاه شاه يوگسلاوي رشتههاي دوستي تنيده بود، به همان ترتيب و به سرعت همنشين مطبوع گورينگ در شکارگاه وي شد و دعوت به برنامهها و کنگرههاي حزبي را نيز لبيک گفت. در تدارک نقشهها و اجراي سياست خارجي چمبرلين خيلي کوشا بود.
15- ايدن درکتاب خاطراتش راجع به شرايط انتخاب هندرسن چنين مينويسد: «وقتي فيپس در بهار 1937 عهدهدار سفارت درپاريس شد، خيلي فکر کردم پست خالي شده در آلمان را به چه کسي بسپارم. دست آخر نويل هندرسن را برگزيدم. خيليها سفارش او را کرده بودند و هيچکس نمي توانست از پيش بداند که او چه نقطه نظراتي را بارز ميکند. طبعاً مسئوليت انتخاب او تنها به گردن من است. شخصاً او را نميشناختم. در آن زمان او ديپلمات ما در آرژانتين بود و پيشتر هم وظايف ديپلماتيک خود را در يوگسلاوي به وجه احسن انجام داده بود و روابط خوبي با پادشاه الکساندر به هم زده بود (او آن جا در شکارگاه سلطنتي پيوسته حاضر و دمخور شاه بود). اما انتخاب هندرسن براي پست سفارت در برلين به يک بدبختي بينالمللي تبديل شد. ما کسي را عهده دار پست سفارت کرديم که به عوض گوش به زنگ بودن و هشدار دادن به نازيها، مرتب سعي ميکرد عذر تقصير آنها را بگويد و در جهت توجيه کارهايشان موضع بگيرد، اغلب حتي درحضورشان! هندرسن از چکها خوشش نميآمد و روي همين احساس خود نيز تا آخر باقي ماند. رفته رفته او خود را به مثابه نوعي برگزيده و فرستاده سرنوشت به منظور حصول صلح و آشتي با نازيها ميشمرد. با اعتقاد صادقانهيي که به اين رسالت خود داشت، من و ديگر اعضاي وزارت خارجه را که همعقيده من بودند، مانع راه خود ميشمرد. در طول نه ماه بعدي، بارها مجبور بودم به وي گوشزد کنم، دستورالعملهاي مرا به صورت خيلي خوش براي گوش نازيها ترجمه نکند…»، صفحه 583 همان کتاب خاطرات سياسي ايدن،
16- از يکي از نخستين سخنرانيهاي هندرسن دربرلين، به نقل از صفحات 156- 155 ترجمه آلماني کتاب لرد لاندندري: Ourselves and Germany ,1938
17 – Sir Horace Wilson سر هارس ويلسون يک کارمند با تجربه و زبده و بسيار رازدار بود که در وزارت خزانه داري به نزديکترين مشاور اجرايي چمبرلين و دست راست وي ارتقا مقام يافته بود. چمبرلين پس از نخست وزير شدن، ويلسون را با خود به کاببينه آورد و در مقام مشاور ويژه عملاً همه کاره خودش در کابينه کرد. ويلسون ضمناً فرستاده ويژه چمبرلين در امور ديپلماسي مخفي و خصوصياش شد و به عنوان رابط خصوصي چمبرلين مناسبات خاص و خفيه با سفارت آلمان درلندن برقرار کرد و در پروسه منتهي به پيمان مونيخ نيز نقش مهمي ايفا نمود.
18- صفحه 520 و 519خاطرات ايدن،