سیاست مماشات با فاشیسم- 33 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم

پژوهش و نگارش : دکتر کریم قصیم

  خوشرقصي براي موسوليني                                     

« بارون چيانو امروز [17 فوريه] نهار آمده بود پيش من و مي پرسيد آيا نامه ديگري ازشما رسيده و خبرتازه اي دارم؟ گفتم خير. او از من خواهش داشت هرچه زودتر به شما اطلاع دهم كه فاكتور زمان در حال حاضر همه چيزاست. اگر امروز به مذاكره بنشينيم هم جور توافق امكانپذير است ولي امكان دارد اتفاقاتي دراروپا بيفتد كه حصول يك توافق را همين فردا غيرممكن كند!»

تلگرام ليدي چمبرلين ازرًم،به نخست وزيرانگلستان, 17فوريه 1938

از اواخر ژانويه تا بيستم فوريه سال 38, همان زماني كه هيتلر در آلمان تصفيه ارتش و وزارت خارجه از سران غيرنازي و منتقدان خود را پيش مي برد, چمبرلين در انگلستان به جدّ مي كوشيد چرخ مذاكره با موسوليني را هرچه زودتر به راه اندازد تا  قرارداد تازه یي با ايتاليا منعقد شود. او فكرمي كرد  مشكلات داخلي ايتاليا (در زمينه اقتصاد, ناآراميهاي حبشه و تلفات سنگين و فزاينده در اسپانيا) موقعيت مناسبي براي بده بستاني سودمند به نفع انگلستان به وجود آورده است. به گمان او,  با بخشيدن امتياز «شناسایي دژوره» مي شد دوستي دوچه را خريد و  كل رابطه و وزنه دو كشور را در موقعيتي قرارداد كه امكان تأثيرگذاري بر هيتلر و حفظ صلح براي اروپا افزايش يابد. در اين دوره تز اصلي چمبرلين اين بود كه نه مقابله با ديكتاتورها, بلكه شكاف انداختن ميان آنها و تأثيرگذاري روي يكي توسط دوستي با ديگري, مشکل گشاست! بنابراين, پس از كنارزدن طرح روزولت, خيلي عجله داشت و تقريباَ بدون قيد و شرط، مي خواست ميز مذاكره با دوچه را هرچه زودتر بچيند. جالب اين بود كه موسوليني هم براي شروع مذاكره بي صبري نشان مي داد!

  شتاب براي مذاكره!

امّا, در مسير مذاكرة دولت بريتانيا با ايتاليا دو مانع جدّي وجود داشت: نظر مشروط وزارت خارجه به رهبري ايدن ,  و همچنين موضع مخالف دولت فرانسه.  روز 28 ژانويه, ايدن به منظور گفت و گو پيرامون همين مسأله در پاريس بود. دغدغه هاي فرانسه موضع ايدن را تأييد مي كرد:

«دلبو ابراز نگراني كرد كه موسوليني دارد نيروي بيشتري به اسپانيا مي فرستد. وزير خارجه فرانسه به تأكيد مي گفت كه وقتي موسوليني زير قول خودش مي زند و تعهّداتش را مي شكند, ديگر گفت و گو و بستن قرارداد با وي فايده یي ندارد… 30 ژانويه كه به لندن برگشتم, نكاتي را به عنوان پيش شرطهاي مذاكره با دوچه براي وزارت خارجه تنظيم كردم: “… تا زماني كه هواپيماهاي ايتاليايي به بمباران اهالي غير نظامي در اسپانيا ادامه مي دهند و ايتاليا به اَشكال ديگر هم در آن جا مداخله مي كند, مابين انگلستان و ايتاليا نمی تواند مناسبات بهتري به وجود آيد.»(1)

بنابراين, از نظر وزارت خارجه انگلستان و نيز دولت فرانسه, كاهش مداخله در اسپانيا به عنوان پيش شرط اصلي شروع مذاكره مطرح بود.  در مورد «شناسايي رسمي فتح حبشه» نيز, ايدن در نامه یي به چمبرلين به وي توجه داد كه اين مسأله فقط به خواست دولت انگستان برنمي گردد. نخست وزير زود پاسخ نوشت كه دولت انگستان مي تواند از جامعه ملل تقاضا كند چنين اقدامي را مورد تأييد قراردهد. ايدن مجدداٌ يادداشتي فرستاد و مشكل را به صورت زير توضيح داد:

«شناسایي دژور  فقط به جامعه ملل مربوط نمي شود (كه بخواهيم آن را مورد تأييد قراردهد), بلكه به سرنوشت ممالك كوچكتر هم ارتباط دارد. هرآينه ما به دكترين عدم شناسایي (تجاوز) چنين ضربه كمرشكني وارد كنيم و به دست خودمان مورد قابل استناد به وجود آوريم, آنها از چنين كاري برآشفته مي شوند و موافقت نخواهند كرد.»(2)

ليكن چمبرلين خود را به اين ملاحظات مقيّد نمي دانست, به خصوص در ارتباط با اتريش و چكسلواكي(3). در آن زمان به طور غريبي عجله داشت كه پروسه مذاكره با دولت ايتاليا شروع شود. در اين احوال گراندي, سفير ايتاليا در لندن, كه در آن ايام  طبق خواست دولت متبوعش مشعول گفت و گوي مقدماتي با شخص ايدن بود, ناگهان تقاضاي ديدار عاجل با نخست وزير را پيش كشيد! ايدن با اين كار موافق نبود و گفت و گوي موازي را درست نمي دانست. ولي از آن طرف نخست وزير هم اصرار كرد گراندي را ببيند. ايدن ناگزير موافقت نمود و با اين شرط كه خودش نيز در اين ملاقات حضور داشته باشد, ترتيب قراري را داد. وقت  ديدار براي  صبح 18 فوريه تعيين شد. اما درست شب قبل  تلگرامي از بيوه چمبرلين رسيد كه نخست وزير آن را براي ايدن هم خواند. ليدي نوشته بود:

   «بارون چيانو  (4) امروز [17 فوريه] ناهار آمده بود پيش من و مي پرسيد آيا نامه ديگري از شما رسيده و خبر تازه یي دارم؟ گفتم خير. او از من خواهش داشت هرچه زودتر به شما اطلاع دهم كه فاكتور زمان در حال حاضر همه چيز است. اگر امروز به مذاكره بنشينيم همه جور توافق امكانپذير است ولي امكان دارد اتفاقاتي در اروپا بيفتد كه حصول يك توافق را همين فردا غيرممكن كند.»(5) 

چمبرلین درصحبت با موسولینی و چیانو

شتاب چمبرلين انطباق شگفتي داشت با «فاكتور زمان» مورد نظر بارون چيانو! صبح روز بعد, حين گفت و گو با گراندي, ايدن متوجه شد كه چمبرلين خيلي به سفير ايتاليا روي خوش نشان مي دهد و هيچ يك از شروط وزارت خارجه را يادآوري نمي كند! وارد صحبت شد و راجع به مشكل اتريش پرسيد و همين طور به ديگر تعهّدات معوّقه ايتاليا اشاره نمود. صحبت پيچ پيدا كرد و بعد چمبرلين به بهانه یي آن را خاتمه داد و ادامه گفت و گو با گراندي را به بعد از ظهر انداخت. گراندي كه رفت, چمبرلين به ايدن گفت مي خواهد بعد از ظهر خودش تنها با سفير صحبت كند. ايدن در اين جا بار ديگر به او توجه داد كه:

«ما هنوز در مسأله اسپانيا شاهد كوچكترين تغييري در رفتار ايتاليا نيستيم, وانگهي من به اين شيوه “يا حالا يا هرگز” و “آخرين فرصت” كه ايتاليایيها مي خواهند به ما حُقنه كنند, هيچ خوشبين نيستم.»(6)

ايدن علاوه بر نكات فوق براي چندمين بار به چمبرلين سفارش نمود كه پيش از هر تصميمي بهتر است از كارشناسان متبحر وزارت خارجه بهره گيرد و جوانب مسأله را بررسي نمايد. ولي چمبرلين گوشش به اين حرفها بدهكار نبود. فكر مي كرد يك امكان استثنایي پيش آمده و حالا كه در خفا تماسهايش را برقرار كرده و مقدّمات مذاكره توسط ديپلوماسي خصوصي اش فراهم شده, چرا خود را گرفتار دستگاه وزارت خارجه كند و چرا از آن فرصت «ذيقيمت» (آن طور كه چيانو گفته بوده و…) بهره نگيرد و ميوه رسيده سياست اپيسمنت را نچيند؟!

 ديپلماسي خصوصي چمبرلين

داستان ديپلوماسي خصوصي و مخفي, ولي ناشيانه چمبرلين  با ديكتاتورها نيز در نوع خود بي همتاست! همان طور كه برادر مرحومش گفته بود, نويل چمبرلين در سياست خارجي بريتانيا دانش و تجربه یي نداشت. موسوليني خيلي زود, از همان اولين دستخط دوستانه چمبرلين كه توسط گراندي منتقل شده بود, به اين نقص پي برد و بلافاصله روي آن حساب بازكرد. دوچه, در آن زمان قريب 20 سال سابقه حكومت و ديكتاتوري حزبي داشت. در سياست خارجي مجرّب و همه فن حريف, مارخورده افعي شده یي بود. خوب مي دانست با «ديپلوماسي خصوصي» چمبرلين چه كاركند! او, بين دولتمردان وقت انگليس, با افكار و مواضع ايدن آشكارا مشكل داشت. همانند هيتلر ترجيح مي داد ايدن سقوط كند. اگر كاري در اين جهت از دستش برمي آمد, كوتاهي نمي كرد. از زمان روي كارآمدن چمبرلين, تا مي توانست وزارت خارجه انگلستان را دورمي زد و با چمبرلين تماس مي گرفت. خط اپيسمنت و رويّه كاري او را به نفع خود مي ديد. او دراين ميدان برتري داشت و به سادگي مي توانست طرف مقابل را بازي دهد. دستگاه حرفه یي تئوري دانان و كارشناسان خبره یي مثل ونستيارت به مذاق او خوش نمي آمد. آنها افكار و سابقه اش را دقيق مي شناختند و حواسشان جمع بود.  در دولت فاشيستي ايتاليا, موسوليني همه كاره و نفر اول در رأس همه نهادها محسوب مي شد. مشهور بود به داشتن حرص جوشان قدرت طلبي و ميل سيرنشدني به گسترش سرزمينهاي تحت امرش. هيتلر نابغه اش مي شمرد و به او تأسي مي جست.

اختيار سياست خارجي ايتاليا هم , مثل ساير امور , يكجا در مشت موسوليني بود. چيانو, وزير خارجه اش, كه خود از سران فاشيست و سياستمداري مكّار و جاه طلب به شمارمي رفت, كسي در حدّ نوچه موسوليني به حساب مي آمد. او اداره پروژه ها و اجرائيات سياست را به عهده داشت. اما خط و ربط اوليه در استراتژي و تاكتيك سياست خارجي  مطلقاَ از توسط دوچه تعيين مي شد. هيتلر خيلي از تئوريهاي حزب و دولت سازي نازيسم را از روي الگوي فاشيسم ايتاليا برداشته بود. حتي عنوان «پيشوا» برگردان آلماني مفهوم «دوچه» بود. از بيش از يك دهه, موسوليني قطب فاشيسم دنيا به شمارمي رفت. خودش مدعي تجديد حيات امپراتوري رم بود.

آن وقت در مقابل چنين حريف خبره اي چبرلين خيال مي كرد به صرف دادن امتياز شناسايي, مي تواند طرف را نرم و جلب كند! عجيب تر آن كه, براي نيل به اين هدف حتي حاضر بود وزارت خارجه خودش را هم دوربزند. طبعاٌ بر چنين زمينه یي, – كه برتري, كارداني و هيبت دوچه در آن مُحرَز بود -, كاركرد «ديپلوماسي خصوصي» به سادگي تغيير مي كرد. تحت عنوان ديپلوماسي خصوصي, ميدان مناسبي به چنگ موسوليني مي افتاد براي شبهه آفريني, طرحهاي مجازي و مانورهاي گوناگون عليه طرف مقابل. ديپلوماسي خصوصي چمبرلين به موسوليني امكان مي داد, به لطايف الحِيَل «واسطه ها» را در جهت مطامع خودش «بپزد», با ميهمان نوازيها و وجاهت رفتار, بعضي از آنها (مانند ليدي چمبرلين) را به مسير مورد نظر هدايت نمايد و بعضي ديگر را به وسايل لازم در خدمت خط خود قراردهد؛ با يا بدون آگاهي خودِ واسطه ها. از اين منظر, يك طرح مطلوب خود را القاء نمايد. مي توانست ضرورت عقد يك قرارداد را گوشزد كند. بنابراين اعمال نفوذ بر واسطه ها و مثلاً  القاي «اهميت فاكتورزمان» مذاكره نيز براي موسوليني و چيانو كار دشواري نبود.

ايدن و قبلاَ ونسيتارت و… بر همه ابعاد ديپلوماسي خصوصي و روابط چمبرلين احاطه نداشتند, ولي متوجه خطرات و خُسرانهاي محتمل ديپلوماسي او بودند و هر دو اعتقاد داشتند كه: «كار اين “واسطه ها” حسابي به نفع موسوليني تمام شده است.»(7)

در شبكه  شگفت ديپلوماسي خصوصي چمبرلين, افراد گوناگوني ايفاي نقش مي كردند كه  طبعاٌ بافت مزبور و تک تک افراد در آن زمان شناخته شده نبودند و شماري از اشخاص ناشناخته  بعدها, در كتب خاطرات و آثار محققّان تاريخ چهره گشودند. امّا, آشناتر از همه آنها سِر هارس ويلسون (رسماَ مشاوراقتصادي دولت!) بود كه نقشهاي گوناگون به عهده می گرفت. اهميت وي خيلي زود براي همه اعضاي كابينه روشن شد. با حمايت نخست وزير, تقريباٌ در كار كليه وزارتخانه ها مداخله آشكار و پنهان داشت. در سياست خارجي و به خصوص در سياست اپيسمنت, نظر و عمل «مشاور اعظم» چراغ راهنماي نخست وزير بود و گره هر مشگل غيرمترقبه یي مي بايست به همت او گشوده شود. وزارت خارجه خيلي زود دريافت كه جناب ويلسون با سفارت آلمان هم مناسبات ويژه به هم زده, حتي مسافرتهاي به برلين مي كند. همين طور , مستقيم و غيرمستقيم , با ايتالياي موسوليني نيز گفت و شنود دارد. البته همه اين تارها را با علم و اطلاع و پشتيباني شخص چمبرلين مي تنيد. شخص و شبكه ويلسون يكسره تحت امر نخست وزير انجام وظيفه مي كرد.

نفر ديگر ديپلوماسي خصوصي, ليدي چمبرلين, همسر برادر متوفّاي نخست وزير بود. اين بانو در مسير لندن ـ رم رفت و آمد داشت, يا ماههاي مديد در آن جا رَحل اقامت مي افكند و مرتّب توسط نامه و تلگرام  با برادر شوهر مرحومش مكاتبه می کرد!

ليدي چمبرلين, نخست به اعتبار همسر برادر متوفّا, كه زماني وزير خارجه بريتانيا بوده, و سپس به خاطر نقشي كه عملاٌ انجام مي داد, پيوسته مورد توجه و التفات خاص چيانو و موسوليني بود.

در زمانهاي حسّاس, ليدي چمبرلين  قاصد مكاتبه هاي خصوصي مابين سران دو كشور, و سربزنگاه ـ مثلاَ دربحبوحه مشاجرات ايدن با چمبرلين ـ ناگهان ارسال كننده تلگرامها و نامه هاي غيرمنتظره یي بود كه در جلسه كابينه, چمبرلين از آنها به عنوان شاهد مثال استفاده مي كرد!

اين مكاتبات ليدي, تقريباٌ فارغ از هرگونه پوش امنيتي, آزادانه از راه پست معمولي و تلگرافخانه صورت مي گرفت! طبعاَ سرويسهاي موسوليني پيش از رسيدن اين متون به گيرنده, هميشه از محتواي تلگرامها و نامه هاي دو طرف با خبر مي شدند و موسوليني و چيانو خوب مي دانستند چگونه خطوط مطلوب خود را به ذهن ميسيزچمبرلين القاء نمايند واز طريق نامه ها و تلگرامهاي كذايي وي, وزارت خارجه و تيم ايدن- ونسيتارت را  دوربزنند.

ايدن, كه معمولاَ از محتواي مكاتبات  مزبور و حتي شمار آنها بي خبربود, پيوسته از تمهيدات آن چناني حريفان ايتاليایي نگراني داشت. او چند بار چمبرلين را به اين مسأله توجه داد و حتي پيش او كتباٌ شكايت برد كه موسوليني مي تواند تماسهاي ليدي را مورد سوءاستفاده قراددهد. همان زمان, موردي را در يادداشتهاي روزانه اش ذكر كرده بود:

«دوشنبه 7 فوريه: به وزارت خارجه كه آمدم با تلگرامهاي لرد پيرث Perth، سفير انگلستان در رم, رو به رو شدم كه اطلاع داده بود ليدي چمبرلين به ديدار موسوليني و چيانو رفته و ضمن خوش و بش نامه یي از نويل چمبرلين را [كه به ليدي نوشته بوده و البته ايتاليایيها قبل از خود ليدي از محتوايش خبرداشتند] براي آنها خوانده است. دوچه هم فوراٌ موقعيت را مغتنم شمرده و همان جا پاسخي را به ليدي ديكته كرده كه قرارداد في مابين مي بايد شامل چهار موضوع باشد: تبليغات, درياي مديترانه, مسأله مستعمرات و اقتصاد! با خود گفتم “هردم از اين باغ بري مي رسد…” موضوعاتي به نام مستعمرات و همكاري اقتصادي هرگز در فهرست مسائل في مابين نبوده اند ولي مسأله اسپانيا كه از همه مهمتر است, اين بار به كلّي حذف شده بود! ضمناٌ, ليدي چمبرلين خبرداده بود كه مدت اقامت خود را در رم  يك ماه ديگر تمديد كرده است…

8 فوريه: كتباٌ از اين ديپلوماسي خصوصي پيش نخست وزير شكايت كردم. اين نوع ديپلوماسي موسوليني را به فكر مي اندازد كه ميان ما اختلاف اندازد و شكاف ايجاد كند و لذا به آن چه كه من مي خواهم در گفت و شنود با گراندي مطرح كنم اهميت زيادي نخواهد داد…»(8)

اين شكايت ايدن هم با بي اعتنايي و مجامله چمبرلين رو به روشد و تغييري در روش كارش پيش نيامد. يك فرد ديگر كه در خفا نقشي مرموز ولي مهم ايفاكرد و بعدها معلوم شد سالها به عنوان فرستاده مستقيم چمبرلين با موسوليني رفت و آمد داشته است, ژورناليستي بود به نام  ولاديمير پالياكف Wladimir Poliakoff.

ولادیمیر پالیاکف

اين فرد به موسوليني دسترسي داشت و هر وقت لازم مي شد با گراندي, سفير رم در لندن, هم قرار ملاقات مخفيانه مي گذاشت و پيام رد وبدل مي كرد(9).

پالياكف تا شروع جنگ جهاني به چمبرلين مشورت داد و قاصد پنهان پيامها و خواسته هاي دو طرف بود. او نظريه یي داشت كه در خط اجرایي اپيسمنت نسبت به فاشيسم ايتاليا ـ موسوليني, مورد توجه چمبرلين واقع شد. پالياكف بر اين عقيده بود كه موسوليني فردي  است قابل خريد و اگر به موقع قيمت سياسي لازم (مثلاٌ شناسایي دژوره حبشه) را ازدولت چمبرلين دريافت كند، مي شود او را به طرف انگلستان كشيد و با كمك او هيولاي آلمان را مهار كرد.

ايدن در خاطراتش مي نويسد كه در زمان تصدّي  وزارت خارجه از فعاليت اين فرد و نقش و ارتباطات او باچمبرلين آگاهي نداشته است. فقط مرتب علائمي حاكي از وجود واسطه ها و همان ديپلوماسي خصوصي وجود داشته و كساني بازي رسمي وزارت خارجه را به هم مي زده اند.(10)

بازگشت به مطلب 32

منابع و توضیحات

1 – آنتوني ايدن, كتاب خاطرات, صفحات  656 ـ 655 .

خلاصه شروط ايدن براي شروع مذاكره با موسوليني از اين قرار بودند: ابتدا نشان دادن آمادگي ايتاليا به انجام تعهّدات قبلي (توقّف تبليغات ضدانگليسي در دنيا, كاهش قواي نظامي مستقر در ليبي, درياي سرخ و درياي مديترانه, كاهش قواي نظامي در اسپانيا) و سپس انعقاد قرارداد عمومي شامل موارد فوق و غيرنظامي كردن حوزه مديترانه . دولت فرانسه نيز همين نظر را داشت و خروج از اسپانيا را به قطع مي خواست.

2 – آنتوني ايدن, همان كتاب, ص 670 .

3 – نوشته اند كه با چكسلواكي اصلاٌ خوب نبود و آن را , همانند اتريش, مشكل افرين مي شمرد.

4 – وزير خارجه و داماد موسوليني, از سران حزب فاشيست ايتاليا و گرداننده مداخله نظامي در اسپانيا.

5 – آنتوني ايدن, همان كتاب, ص 666 .

ايدن راجع به محتواي اين تلگرام و واكنش ساده لوحانه چمبرلين مي نويسد: «اين تلگرام روي چمبرلين خيلي اثر داشت. ولي چنين حرفهایي از جانب آنها براي من اهميتي نداشتند و چيز جديدي نبودند. قبلاٌ هم اين حرفها را شنيده بودم. مثلاٌ پيش از انعقاد توافقنامه جنتلمنها! من اين طنين تهديدآميزي را كه در اين تلگرام بود خوشم نمي آمد. وانگهي مي دانستم كه هميشه ديكتاتورها موقع خوردن اشتهايشان بازمي شود. خود چيانو هم ضمن يادداشتي, مورّخ 7 ماه مه 1937 اين واقعيت را نوشته بود:  ”هروقت موسوليني چيزي را به دست مي آورد, اشتهايش بازمي شود و بيشتر مي خواهد”».

6 – ايدن مي نويسد: «به اين جا كه رسيدم چمبرلين از كوره دررفت. چنان عصباني شد كه من هيچ گاه او را اين طور برافروخته نديده بودم. از اين طرف اتاق به آن طرف قدم مي زد و با صداي بلند پرخاش به من كه   “آنتوني, شما فرصتها را يكي بعد از ديگري از دست داده ايد. اين طوري نمي شود ادامه داد”. من به وي گفتم: روشهاي كاري شما موقعي درست هستند كه شما به طرف مقابلتان در مذاكره اطمينان داشته باشيد. نويل جواب داد: “من به او اطمينان دارم” » همان كتاب, ص 670 .

7 – آنتوني ايدن، همان كتاب, ص 664 .

8 –  همان كتاب, نقل شده در ص 660.

9 – ايدن در خاطراتش درباره همان ملاقات صبح 18 فوريه ميان چمبرلين و گراندي با حضور خودش (ايدن) ياد مي كند كه طي آن, روال صحبت و گرايش نخست وزير با خط ديپلوماسي رسمي انگلستان و وزارت خارجه انطباق نداشتت و واكنشهاي نخست وزير و وزيرخارجه به گفته ها و مطالبه هاي سفير ايتاليا با تفاوتهاي آشكار همراه بود. آن زمان اين گفت و گو به نتيجه نمي رسد. چمبرلين نزديك ظهر صحبت را قطع می کند و از سفير موسوليني مي خواهد مجدداٌ ساعت 3 بعد ازظهر به دفتر او بازگردد. بعد به ايدن مي گويد مايل است دونفره با گراندي حرف بزند و به وي خواهد گفت كه مذاكرات مي توانند فوراٌ در رم شروع شوند و اين تصميم را هم همزمان با آغاز مذاكره در  لندن به اطلاع افكار عمومي خواهد رساند. ايدن از اين رويكرد و عجله چمبرلين تعجب مي كند و با اين كار مخالفت مي نمايد  ولي چمبرلين ناگهان سخت عصباني مي شود. ايدن توصيه مي كند نخست وزير پيش از هر تصميمي به وزارت خارجه و مديركلّ و ارگانهاي تخصّصي مربوطه رجوع كند و از آنها مشورت گيرد… طرفين از هم جدا مي شوند. چند سال بعد از جنگ دركتاب خاطرات گراندي شرحي از آن گفت و گو با چمبرلين منتشر مي شود كه صفحه یي «درخشان» از همان ديپلوماسي خصوصي كذايي است. وقتي جلسه به بعد ظهر مي افتد و گراندي از دفتر چمبرلين بيرون مي آيد, در خيابان يك تاكسي جلوِ پاي سفير موسوليني نگهميدارد, گراندي سوارمي شود. درون تاكسي «همان فرستاده امين نخست وزير انگلستان» منتظرش بوده و گفت و شنود جدّي , لابد جهت آمادگي ادامه صحبتها در آن بعد از ظهر, همان  جا صورت مي گيرد!  نگاه كنيد به همان كتاب ايدن, صفحات 667 تا 671.

10 – آنتوني ايدن در صفحه 710 كتابش به دو مدرك اشاره مي كند كه به پالياكف و رابطه اش با دو طرف ماجرا اشاره دارند.  يكي نقل قولي است از يك كتاب فرانسوي:

Paul – Louis Bret, Eeu des Evenements

كه به سال 1959 منتشرگرديد. نويسنده اين كتاب ذكرمي كند: «پالياكف دوستش بوده و وي را خوب مي شناخته است. پالياكف نظريه یي داشته که موسوليني قابل خريد است… اين نظريه در داونينگ استريت منطقي و درست تلقّي مي شد ولي وزارت خارجه آن را وخيم مي دانست…».

نقل قول دوم مربوط است به كتاب يادداشتهاي روزانه چيانو كه به تاريخ 4 سپتامبر 1937 از ديدار با پالياكف مي نويسد: «استنباط  من اين است كه اهميت مسأله شناسایي امپراتوري [يعني همان تصرّف حبشه و اعلام امپراتوري توسط موسوليني] در لندن درست گرفته نشده است. بدون اين شناسایي هيچ قراردادي ميسّر نيست. پالياكف اين مطلب را نوشت و گفت در اين باره با شخص چمبرلين صحبت خواهد كرد.»