سیاست مماشات با فاشیسم- 36 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم-

پژوهش و نگارش : کریم قصیم

هجوم نازيها و اغماض «قدرتها»

روز جمعه يازدهم مارچ 1938 ساعت سه بعد از ظهر, مايكل پَلرت, سفير انگلستان در وين, شماره تلفن تماس اضطراري با دولت متبوع خود را گرفت و مطلب زير را گزارش داد:

«صدراعظم [اتريش] با تهديد جنگ داخلي و مداخله نظامي [آلمان] مواجه شد. وي عقب نشيني كرد و به خاطر جلوگيري از خونريزي در اتريش و اي بسا در اروپا, به اين شرط كه آرامش و امنيت كشور توسط نازيها به هم زده نشود، با لغو همه پرسي در روز يكشنبه موافقت نمود. اين تصميم او به اطلاع هيتلر رسيده, اما وي در جواب گفته است كه لغو همه پرسي كفايت مقصود نمي كند و خود دكتر شوشنيگ بايد استعفا دهد و وزير داخله [زايس ـ اينكوآرت] به جايش نشيند. دكتر شوشنيگ از دولت فخيمه درخواست مشورت و راهنمايي دارد كه چه كند. او فقط يك ساعت فرصت تأمّل دراختياردارد.»(1)

آرتور زایس اینکوارت آلت دست نازیها

وقتي صدراعظم شوشنيگ از اولتيمام جديد گورينگ و خواست استعفا و جانشيني زايس مطلع شد, تأمّلي كرد و بارديگر به بهانه صحبت با رياست جمهوري فرصت خواست. بلافاصله گورينگ تهديد كرد كه  تا پنج و نيم بعد از ظهر مي بايد مسأله استعفاي شوشنيگ و صدراعظمي زايس فيصله يافته و تلفني به وي گزارش شده باشد «… و گرنه نيروهاي ما وارد مي شوند.»

اتاق كه خلوت شد, شوشنيگ  بلافاصله  با سفراي «قدرتها» تماس گرفت و ماوقع را اطلاع داد و خواستار رهنمودي عاجل از جانب دولت بريتانياي كبيرشد.

گورینگ مجری طرح حمله به اتریش

خيانت به پيمانهاي بين المللي

با آن كه طبق موازين و اصول جامعه ملل, عمل دولت آلمان در «ملاقات برشتسگادن» شديداً خلاف حقوق بين الملل بود و به خصوص قدرتهاي حافظ قرارداد سن ژرمن, انگلستان و فرانسه, مي بايست بابت رفتار هيتلر  به آلمان نازی اخطار مي دادند, ولي در اين مورد كمترين واكنش رسمي نشان داده نشد.

فرانسه خواهان موضعگيري شديد و «اخطار» قدرتها به برلين و حمايت آشكار از شوشنيگ بود, ولي به سبب مخالفت قاطع دولت بريتانيا, موضعگيري مشترك  «حافظان سن ژرمن» امکان نیافت. ازآن جا كه در رسانه هاي فرانسه مطالب تندي عليه رفتار هيتلر به چاپ رسيد و اين موج مطبوعاتي به افكار عمومي و رسانه هاي انگلستان نيز سرايت پيدا كرد, كاردار سفارت آلمان در لندن محض اطلاع  از وزارت خارجه انگلستان استفسارنمود آيا آلمان بايد منتظر «يك اخطار» باشد؟ ولي جناب سرجنت (Sargent), معاون مدير كل وزارت خارجه, در تاريخ 17 فوريه  به وي جواب داد كه  ايده اخطار مشترك  از جانب كابينه انگلستان رد شده است!(2)

در تصميمات متأخّذه نشست كابينه چمبرلين (19 و 20 فوريه) نيز هيچ حرفي در دفاع از استقلال تضمين شده اتريش به چشم نمي خورد. دو روز بعد, در جلسه 22 فويه مجلس عوام هم, هيچ يك از اعضاي كابينه سخني حاكي از حمايت اتريش به زبان نياورد. مسأله اصلي چمبرلين در اين نشست دفاع از طرح «مذاكره با ايتاليا» بود. در پارلمان تنها چرچيل رفتار هيتلر را مردود دانست و براي اتريش اظهار نگراني نمود و ضمن اشاره به  سياست خارجي چمبرلين در مورد ايتاليا, چنين موضع گرفت:

«اگر ايتاليا مي توانست به وظيفه اش عمل كند و در دفاع از تماميت و استقلال اتريش به حمايت فرانسه و بريتانيا برخيزد, آن گاه, و به اين قيمت, حاضر بودم با امتيازبخشيدن بريتانياي كبير به ايتاليا موافقت نمايم.»(3)

ده روز بعد, زماني كه ديگر براي خاص و عام روشن بود كه آشوب نازيها استقلال اتريش را به خطرانداخته است, جلسه 2 مارچ مجلس عوام انگلستان تشكيل شد. ضمن ساير بحثها, نماينده یي از حزب كارگر سؤالي  از نخست وزير پيش كشيد راجع به «توافقنامه برشتسگادن» و موضع دولت نسبت به اوضاع وخامت بار اتريش. چمبرلين درباره وخامت اوضاع آن كشور خود را به نفهمي زد و ضمن مشّاطه گري از جبّار برلين به پرسش نماينده چنين پاسخ داد:

«به نظر او (چمبرلين) اتريش با اين توافقنامه استقلالش را ازدست نداده و بايد صبركرد ديد اجراي آن چه نتايجي به بارمي آورد…

او خوشحالست كه پيشوا و صدراعظم رايش در نطق 20 فوريه اش توافقنامه را به معناي گسترش دادن به چهارچوب قرارداد 11 ژوئيه 36 ديده است.(4)

اين سخن يك سره نادرست و دغلكارانه بود. چمبرلين در آن تاريخ اطلاعات كافي در دست داشت و خوب مي دانست كه باج نامه مزبور «چه نتايجي به بارمي آورد…» و چگونه امنيت و استقلال اتريش به لب پرتگاه نزديك شده بود. علاوه براين، به دقت از كُنه فريبكاري هيتلر و تلاش وي جهت انحراف اذهان خبرداشت.(5)سخن لغوچمبرلين صرفاً به كار آرامش بخشي افكار عمومي انگلستان و شانه خالي كردن از تعهّدات امضاشده اروپایي مي آمد؛ تعهّداتي كه «بريتانياي كبير» هنوز كَبّاده آنها را به دوش مي كشيد, درحالي كه زمامدارانش فاقد اراده سياسي, شهامت اخلاقي وكارداني لازم جهت تحقّق آنها بودند.

بر چنين زمينه یي آميخته از غافگيري و وادادگي سياسي, صدراعظم شوشنيگ از دولت بريتانياي كبير رايزني خواست كه چه كند؟  در آن وضعيت  فوق العاده حساس,  لرد هاليفاكس بيش از يك ساعت وقت لازم داشت كه بگويد نه, «دولت فخيمه» نمي تواند ضامن استقلال اتريش باشد, حتي مسئوليت يك رهنمود خشك و خالي را هم نمي پذيرد:

«تلگرام لرد هاليفاكس به مستر پلرت (ساعت 16.30 روز11 مارچ دريافت شد): دولت   فخيمه بريتانيا نمي تواند مسئوليت ارائه رهنمود به صدراعظم اتريش را قبول كند. هرگونه راهنمایي مي تواند متضمّن خطراتي براي كشور وي باشد كه دولت فخيمه در وضعيتي نيست كه براي محافظت اتريش از آن خطرها ضمانتي عرضه كند. اين موضع از طريق تلفن به برلين, پاريس, پراگ, رم  و بوداپست اطلاع داده شد.»(6)

هم پيام تلفني مستر پلرت و هم تلگرام جوابيه لرد هاليفاكس طبعاٌ به رمز مبادله مي شدند و امكان كشف بلافاصله آنها توسط سرويسهاي هيتلري وجود نداشت. بنابراين اطلاع دادن موضعگيري  به برلين و رم و… صرفاَ به قصد اعلام فوري سياست انگلستان و ارفاق به هيتلر صورت مي گرفت.

واكنش چمبرلين در آستانه نخستين «تجاوز به   عُنف» هيتلر به يك كشور مستقل اروپایي, عبارت بود از اعلام رسمي چشم بستن به تهديد و تجاوز, آن هم نسبت  به سرزميني كه طبق معاهده هاي معتبر مي بايستي در كنف حمايت و ضمانت بريتانياي كبير باشد. اين ايستار و آگاهي دادن به رژيم متجاوز, آن هم در آستانه وقوع فاجعه, معنايي نداشت جز انكار  و نقض آشكار تعهّدات بين المللي بريتانيا. اين عمل آغاز فاز خيانت آميز سياست اپيسمنت چمبرلين بود به اصول و موازين جامعه ملل,  به استقلال اتريش و ديگر ملتهاي تحت خطر نازيسم ـ فاشيسم در اروپا.   

 فرانسه مي خواست ولي نمي توانست!

موضع دولت فرانسه با انگلستان فرق داشت. روز 21 فوريه دلبو، وزير خارجه، در پاريس به خبرنگاران گفت كه:

«فرانسه بر طبق اصل “امنيت جمعي”, نمي تواند به سرنوشت اتريش بي توجه باشد.»(7)  در 23 فوريه, فرانسوا پونسه، سفير فرانسه در برلين، همان معنا را روشنتر به فون نويرات خاطرنشان كرد:

«فرانسه نمي تواند آرام بنشيند, دست روي دست گذارد و شاهد باشد كه آلمان استقلال اتريش را, كه طبق معاهده یي تضمين شده است, ازبين ببرد.»(8)

روز 25 فوريه در مجلس فرانسه بحثي مفصل راجع به سياست خارجي دولت صورت گرفت . سفير اتريش در پاريس گزارشي كوتاه از اين بحث و قسمت مربوط به اتريش براي دولت متبوع خود فرستاد, با اين نتيجه گيري:

«در اين بحث, دِلبو، وزير خارجه فرانسه, استقلال اتريش را به عنوان عنصر غيرقابل صرف نظر در تعادل اروپایي ناميد.» (9)

روز 7 مارچ, ژنرال يان (Jahn), وابسته نظامي اتريش در پاريس, به وين بازگشت و با خود يك  مكتوب سرّي براي دولت آورد. اين مكتوب گزارش يك صحبت طولاني فولگروبر (Alois Volgruber) با الكسي سن ـ  لوژه(AlexisSaint-Leger), دبير كل وزارت خارجه فرانسه بود. از قول مقام فرانسوي نكات مهم زيرنقل مي شد:

«ازجمله مواضعي در اروپا كه براي منافع فرانسه جنبه حياتي دارند, يكي موجوديت چكسلواكي است و ديگري استقلال اتريش…درحال حاضر فرانسه به طوراصولي حاضر است جهت دفاع از هريك از اين مواضع درصورت لزوم دست به شمشير برد. درعمل اما ناگزير است چنين كاري را حتي المقدور در شرايطي مساعد سامان دهد و لذا بايد از همكاري و مشاركت انگلستان مطمئن باشد… فرانسه درموارد یادشده, زماني دست به شمشير مي برد كه آشكارا “تجاوز به عُنف” پيش آمده باشد, يعني دولت اتريش وقوع  تجاوز را اعلام نمايد و ملت اتريش عليه تجاوز واكنش نشان دهد…»(10)

اين مواضع جملگي جدا از ايستار چمبرلين, بلكه مغاير نقطه نظرات او بودند. منتهي, مشكل بزرگ فرانسه رابطه استراتژيك با انگلستان و هراس فوق العاده اش از اقدام مستقل و تنها ماندن احتمالي درمقابل نازيسم و فاشيسم بود. در هر حال روز تعيين كننده يازدهم مارچ, صدراعظم اتريش از اين رويكرد فرانسه آگاهي داشت. ولي از بخت بد, در آن روز فرانسه فاقد دولت بود. جامعه گرفتار تلاطمات سياسي و دولت موسيو شوتام (Chautemps) روز 10 مارچ استعفا داده و هنوز دولت تازه یي سر كار نيامده بود.    دِلبو به طورموقت وزارت خارجه را سرپرستي مي كرد. به محض اطلاع از وقايعي كه در وين جريان داشت, با لندن تماس تلفني گرفت. بحث و مشاجره طولاني شد, ولي به جایي نرسيد. لندن به هيچ وجه حاضرنبود عليه تجاوز هيتلر وارد عمل شود. در آن شرايط به غايت نامساعد,  طبعاً مراجعه سفير اتريش به وزارت خارجه فرانسه هم  بدون نتيجه ماند.(11) 

تسليم خفّت بارشوشنيگ

وقتي حوالي ساعت چهار و نيم بعد از ظهر يازدهم مارچ, مستر پلرت تلفني متن انگليسي تلگرام لردهاليفاكس را براي صدراعظم شوشنيگ خواند, وي لحظه یي به عكس صدراعظم مقتول دولفوس, كه هميشه روي ميزش بود, نظري انداخت, بعد قلم برداشت و استعفاي خود را خطاب به رياست جمهور نوشت. در ظرف كمتر از هشت ساعت, دو بار به تهديد و شانتاژ گورينگ گردن گذاشته بود, بدون اين كه كمترين تدبيري براي دفاع از كشور بيانديشد و يا به صورتي افكارعمومي را مطّلع كند  و با اطلاع همگاني ايستادگي نشان دهد. در اين لحظه قواي نظامی ارتش و ژاندمري کشور هنوز به دولت او وفاداربودند و اقدام به دفاع از تمامیّت و استقلال اتریش امكان پذيربود. خود شوشنيگ در كتاب خاطراتش به اين واقعيت اذعان دارد:

«مقاومت و دفاع از كشور براي يك مهلت دو روزه امكان پذيربود و حتي روز11 مارج هم مي شد فرمانش را صادركرد, چون هم ارتش فدرال و هم ژاندرمري وسائل قابل اتّكایي در دست دولت بودند…»(12)

اين كه چرا شوشنيگ هيچ گونه ايستادگي نكرد, در كتابها و مقاله هاي بسيار مورد بررسيهاي گوناگون قرارگرفته است. هر تحليلگر به اقتضاي بينش خود, بر اساس فاكتهاي سياسي و نيز با درنظرگرفتن ويژگيهاي شخصيتي شوشنيگ, مسأله را ارزيابي كرده و پاسخ داده است.  يك واقعيت ترديدبردار نيست كه شوشنيگ, با آن كه سياستمداري ارتجاعي مسلك و ديكتاتورمنش بود, ولي نه به حزب نازي پيوست و نه حتي با آن تسليم خفّت بار امنيت و غنيمتي براي شخص خود خريد. او از همان شب به محاصره اجامر و اوباش نازي افتاد و تا پايان جنگ جهاني دوم, هفت سال تمام از اين زندان به آن اردوگاه نازيها  كشانده  شد و درواقع بابت «ايده همه پرسي» تاوان سنگيني  پرداخت.(13)

نویل چمبرلین در گفت و گو با موسولینی

سياست اپيسمنت, خام فكرانه حساب مي كرد با خالي كردن پشت شوشنيگ و چشم بستن بر مداخله آشكار نازيها و فرماندهي گورينگ در اجراي طرح سقوط دولت اتريش, رويكرد «آلمان دوستانه» خود را اثبات مي كند و شانس سازش با هيتلر را افزايش مي دهد. چمبرلین حاضربود پيش پاي چنين ايستار خفّت باري,اصول پايه و آئين نامه جامعه ملل, تعهّدات متعدد دولت بريتانيا, استقلال و تمامّيت ارضي اتريش و اصل «تعيين آزادانه سرنوشت» توسط مردم اتريش (در رفراندم قريب الوقوع) را قرباني كند. تجربه نابودي اتريش در سال 38, نمونه بارز و عبرت آموزي از بار شناعت و لئامت سياست اپيسمنت, در عين حال مثال درخشاني است از توان تاكتيكي و سرعت عمل تجاوزكارانه هتيلر و عدم پايبندي و اعتنا به قول و قرارهاي قبلي.

طرح چمبرلين مهار کردن همچو موجودي از طريق امتيازبخشي بود! صاحب مشی مماشات فعال مدّعي بود مي تواند با هيتلر شريك شود و به«صلح اروپا» ثبات بخشد!

منابع و توضیحات

1 –   كتاب شوشنيگ, «در مبارزه عليه هيتلر», ص 322

,gegen Hitler Kurt Schuschnigg  ,Im Kampf

2 –   همان جا … ص 286. اين ايده از جانب دولت فرانسه كه خواهان واكنش تند بود, مطرح شده بود. لزومي نداشت وزارت خارجه انگلستان چنين تصميم گيري  را به كاردار آلمان خبردهد, ولي رويكرد استمالتگران در جهت فيصله بخشيدن  به مسأله اتريش به نفع هيتلر عمل مي كرد. البته همين عدم اخطار قدرتها به آلمان مي بايست زنگ خطر را براي شوشنيگ به صدا درمي آورد. ولي او در آن زمان هنوز اين توهّم را داشت كه اجراي «توافقنامه برشتسگادن» ملازم با تحقّق قول هيتلر است و با آرامش سياسي  مشکل حل خواهد شد. روال وقايع هفته هاي بعد درس ديگري به او داد.

3 – همان جا…. ص 287 .

4 –  همان. جا…, ص 287.

5 – سفارت انگلستان و سرويسهاي مخفي امپراتوري, روند آشوبهاي فزاينده نازيها در اتريش را روزمرّه گزارش مي كردند و چكيده اين گزارشها بعضاً در رسانه هاي انگلستان هم منعكس مي شدند.  توازن قواي سياسي نيز روز به روز به ضرر «وضعيت موجود» و در جهت متلاشي شدن تعادلهاي سياسي اتريش و نابودي استقلال اين كشور تغييرمي كرد. اين واقعيت جلوِ چشم كليّه ناظران سياسي جريان داشت. در آن زمان از نطق 20 فوريه هيتلر 12 روز مي گذشت و هر روز آن به قيمت سنگيني براي دولت و كشور اتريش تمام شده بود. هَجمه نازيهاي اتريش سراسر كشور را به آشوب كشيده بود و اين وضع از چشم ناظران سياسي پنهان نبود. براي همين است كه حتّي خود شوشنيگ هم موضع ظاهرسازانه چمبرلين را با نوعي استهزا تفسير مي كند:

«البته, به رغم اين فرمايشات, وضعيت اتريش در فاصله تاريخ كناره گيري ايدن (20 فوريه) و بيانيه چمبرلين در مجلس عوام (2 مارچ) اساساً عوض شده بود… هرچه آشكارترمي شد كه قرارداد برشتسگادن از جانب آلمان همچو تخته پرشي براي عمليات بعدي مورد استفاده قرارگرفته, به همان اندازه روشنتر مي شد كه فقط يك اقدام مشترك و قاطع توسط قدرتهاي بزرگ مي توانست وضعيت موجود اروپا را حفظ كند و از امنيت و استقلال اتريش دفاع نمايد», شوشنيگ…, ص 287.

6 – همان جا,… ص 323.

7 – «امنيت جمعي» سياست و يكي از اصول مبنايي جامعه ملل به شمارمي رفت. بر مبناي اين اصل, به خطرافتادن و نقص امنيت هر عضوي, دستِ كم در اروپا, به معناي به خطرافتادن امنيت ديگر اعضا بود و مي بايست مانع از آن شد.

8 – يادداشت مورّخ 23 فوريه فون نويرات, به نقل از شوشنيگ… ص 284.

9 –   نقل در شوشنيگ… ص 285.

10 – همان جا, … ص 286.

بعد از تجاوز هيتلر به اتريش و وقوع روند سريع «اشغال, الحاق, انحلال» كه همان نازيفيكاسيون بود و براي نخستين بار در يك كشور كوچك, بعضاً آلماني تبار صورت مي گرفت, بسياري از مفسّران برجسته, ازجمله وينستون چرچيل, اين عمليات غافلگيرانه هيتلر را «تجاوز به عُنف» ناميدند. چرچيل فصل دوازدهم «كتاب تاريخ جنگ جهاني» خود را تحت همين عنوان تحرير كرده است.

11 – دلبو به سفير گفت : «متأسفانه لندن هرگونه واكنش جدّي به وقايع جاري در وين را رد مي كند.. پاريس هيچ كار مهمي از دستش برنمي آيد, همان طور كه مي دانيد دولت فرانسه درحال حاضر مستعفي است». همان شب مدير كلّ وزارت خارجه تلفني به سفير اتريش خبر داد كه زير فشار فرانسه يادداشت اعتراضي به امضاي هر دو دولت (انگلستان و فرانسه) به برلين فرستاده شده است». به نقل از شوشنيگ… ص321.

12 – شوشنيگ… ص 321.

13 – امّا, پرسش و چرایي آن حركت  براي خواننده باقي است. خود شوشنيگ در كتابي كه سي سال پس از اين ماجراها به رشته تحرير درآورد, «جلوگيري از خونريزي» را مُستَمسِك بي عملي , افلاج و استعفاي خود قرار مي دهد. حتي تلاش مي كند تصميم خود را با دلائل سياسي نيز مستدلّ كند: «مقاومت توسط ما باعث خونريزي سنگين و ويراني سرزمين اتريش مي شد… كليّه آمادگيها و تداركات دفاعي اتريش مبتني بر اين فرضيه بود كه در چهارچوب سياست قدرتهاي اروپايي مبني بر “حفظ وضعيت موجود”, در صورت لزوم به اتريش كمك بين المللي مي رسد…»، شوشنيگ…,  صفحات 319 تا 323.

چشم دوختن صِرف به حمايت خارجي, وادادن اوليه در برشتسگادن, سپس اعتماد به قول و وعده هيتلر و بي توجهي به روند متغيّر رويدادها, همينها دلائل  كافي براي فهم بن بست شوشنيگ هستند. در آن شرايطي كه روي بود و نبود مملكت تصميم گرفته مي شد, ديگر «جلوگيري از خونريزي و ويراني …» دليل قابل قبولي به شمار نمي رفت. شوشنيگ پاسيفيست نبود و به هنگام سركوب كارگران و سوسياليستها هيچ پرهيزي از خونريزي نشان نداده بود, حالا كه زمان دفاع از كشور فرارسيده بود, به اين بهانه  از انجام وظيفه قانوني, ملي فرار مي كرد. وانگهي اساساً علت وجودي قواي نظامي مذكور چيزي جز حفظ و دفاع از كشور نبود. با قبول استدلال وي  مي بايست كل اروپا را به هيتلر تحويل مي دادند! وانگهي مورّخان بررسي كرده و  نوشته اند اگر در يك  مقاومت دو روزه اتريشيها درمقابل قواي هيتلر حتي هزار نفر هم  فدا مي شدند ولي نتيجه سياسي متفاوتي از درگيري حاصل مي شد (احتمال واكنش ادامه دار توده مردم و ادامه مقاومت به شيوه یي كه بعداً در يوگسلاوي آن زمان شروع شد, احتمال ورود فرانسه و شوروي و… به ميدان مقابله با هيتلر و…), باز نتيجه مقاومت,  از قرباني شدن فراتر از صد هزار اتريشي كه تحت فرمان هيتلر در جنگ جهاني ازبين رفتند، مساعدتر مي بود. خيل عظيم آوارگان, زندانيان و شكنجه شدگان در اتريش (نجنگيده اشغال شده) را نيز بايد به حساب آورد.

بازگشت به مطلب سی و پنجم