آیا حفظ نظام اوجب واجبات است؟

سیامک صفاتی :

در نظام جمهوری اسلامی مردم وحق انتخاب آنان در همه ی صور و ابعاد آن شکل و روبنای نظام تلقی گردیده و دین اسلام  با خوانش و قرائتِ رسمی فقهی، محتوا و زیربنای نظام را تشکیل می دهد.  اصول متعدد قانون اساسی، کارنامه و تجربه ی چهل ساله نظام به خوبی  بر این واقعیت حکایت دارد .                                                                                                                                                                                                                       به زعم کانت،  هر فرد انسانی خودغایت  است و نمی توان و نباید نگاه ابزاری به او داشت. ضابطه ی هر رفتار اخلاقی، غایت در نظر گرفتن انسان است. باید هر انسانی در هر شرایط و موقعیتی، به مثابه یک غایت رفتار کرد. اگر رفتار ما باعث شود انسانی، وسیله رسیدن به غایات و اهداف دیگر ما شود، چنین رفتاری، قطعا غیر اخلاقی است. رویکرد شکلی به مردم به همان صورت که در قوانین و عملکرد نظام متبلور است، من جمله  تبلیغ و فراخوان برای بسیج توده ها از جمله شرکت در راهپیمایی ها، انتخابات و  مناسبتهای مختلف و بردمیدن در شیپور حضور در صحنه هایی که نظام از آن برای نشان دادن  وزن، هیمنه و قدرت خود و به زعم خود کوبیدن دهان دشمنان نیازمند است حاکی از این است  که نظام رویکرد و نگاه ابزاری، وسیله انگارانه و شیئ وارانه به مردم دارد که صد البته این گفتمان با حقیقت وجودی برپائی اجتماعات و برگزاری انتخابات و البته ذات وجوهره ی جمهوریت در تعارض  و تباین است.

تصمیم، اراده، حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت در همه ابعاد و شقوق آن حق ذاتی انسانی است که در طول سده ها ودر فرایند تاریخ به  این توانایی رسیده که کنشگرانه و فعالانه به تغییر، اصلاح، رشد وکمال خود همت گمارد و حیات فردی و اجتماعی خود را سامان دهد، این حق نازدودنی و سلب ناشدنی است. اینکه فقیهان و یا هر  قوم و صنفِ دیگری حقیقت را مطلق انگاشته و آن را به درک خود تقلیل داده وفرو بکاهند و آن فهم را عین حق تلقی کنند وخود را یگانه مرجع تشخیص و داور آن معرفی نمایند و بواسطه این سطح از باور بر جان، مال وناموس انسان ها حکم برانند، در درجه نخست به مبارزه بر خواستن با هویت و سرشت آدمی است و در درجه ی بعد، عدم فهم آنان از حقیقت را انعکاس می دهد .چرا که حق انتخاب و اختیار، خردورزی، تکثر و تنوعِ عقاید و سلایق، آزادی خواهی،  برابری طلبی، عدالت جویی،  نوخواهی و … از  تجلیاتِ هویت و  سرشت آدمی و از جلوه های متکثر و متنوع حقیقت است. شناخت و آگاهی از این نیروها  یکایکِ انسان ها را به نمایندگان خدا و ساکنانِ کوی حقیقت مبدل می سازد . لذا سدّ راه این شاخصه ها و نیروها شدن به مثابه کشتن انسانیت و البته حقیقت است.

انسان عصاره تاریخ و اشرف مخلوقات است.هیچ عقیده، اندیشه، قشر و طبقه ای با استناد به هر عنوان ومستمسکی حق ندارد او را مسلوب الاختیار نموده و مقلد، مطیع، منفعل و رعیت بخواهد و این اخگر و ودیعه الهی را که در طی قرون واعصار  به انسان رسیده را در پای ادیان، مذاهب، ایسم ها، ایدئولوژی ها و انواع و اقسام عقاید قربانی کند.هیچ عقیده ای برتر از جان آدمیان نیست، حتی اگر بر صداقت و شرافت آن عقاید نیز باور داشته باشیم،به این سبب است، تا جان آدمیان را گرامی داشته و به تقلیل مرارت و درد و رنج و آلام انسان ها همت گماشته و مرزهای غیریت، تبعیض جهل، خرافه و ظلم را بر درَد و به انسان از آن جهت که انسان است احترام بگذارد، صرفنظر از قومیت، جنسیت، دین، نژاد، عقیده، مرام و  هر گونه مسلکی. هر ایده و نظامی را با دستاوردهایش می سنجند نه با ادعاهایش وگرنه به قول ضرب المثل قدیمی هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است. اگر دستاورد نظامی فقر، محرومیت، نابرابری، تبعیض، سلطه گری، سرکوب، خشونت، بیکاری، بیماری، شکاف طبقاتی، سانسور، نا امنی و سیه روزی مردم باشد آیا حفظ آن به هر قیمتی واجب است؟

این که سردمداران یک نظام خود را ترجمان و تجسم تاریخ بدانند یا خود را به آسمان وصل کنند و جانشین بر حق پیامبران و امامان و وارث مذهب خاص تلقی نمایند و یا خود را در نبرد خیر و شر و در مبارزه با امپریالیسم، استعمار ، استکبار توصیف کنند آیا بدین معنی است که حق می گویند؟ نظامی که نتواند از پس حل مشکلات داخلی برآید چگونه می تواند جهانی را مدیریت کند؟ چگونه می تواند با ظلم و تبعیضِ نظام سلطه مبارزه کند؟

باری نفی ظلم و تبعیض جهانی به رفع ظلم و تبعیض(قومی، مذهبی، جنسیتی، عقیدتی و …) داخلی وابسته است؟ برقراری عدالت و برابری و همبستگی در نظام جهانی به برقراری عدالت و برابری در همه ی شقوق و ابعاد آن و همبستگی همه با هم در داخل وابسته است. اگر حکومتی بر مردم سرزمینش ظلم و تبعیض بورزد به استکبار جهانی چه ربطی می تواند داشته باشد؟ اگر نابرابری، محرومیت، تبعیض و بسیاری دیگر از معضلات داخلی با از بین رفتن نظام سلطه از بین می رود چرا به امید آینده اکنون همان روش سلطه گران را اعمال می کنیم؟ مگر نابرابری با نابرابری، ظلم با ظلم، زور با زور، تبعیض با تبعیض و … تفاوت دارد؟

مردم[نه صرفأ قشر و طبقه ای خاص] نه تنها  اصل واساس نظامند، بلکه همانانند که به نظام سازی مبادرت نموده و دست به کار آفرینشِ هر  گونه رویکرد و محتوایی می زنند ودر صورت لزوم به تغییر، اصلاح، رشد وتعالی آن همت می گمارند. هیچ نظامی در خلاء شکل نمی گیرد و پدیده ای تجریدی و منفصل از واقعیت نیست، نظام ها محصول تحولات درونی جامعه و  تطورات ذهنی و عینی و برایند کوشش و کنش جمعی مردم یک سرزمین اند، لذا هیچ نظامی با اتصاف خود به تاریخ یا آسمان مقدس نمی گردد، چرا که هر نظامی محصول و نتیجه ی اراده ی مردم است اراده ی مردم در تغییر است پس هر نظامی نیز قابل تغییر می باشد.