خدای یکتای توحیدی دانا ترست یا شیطان؟

مژگان پورمحسن :

داستان نویسی هنر بسیار پیچیده ایست و بقول استادان ادبیات باید برای کسب این هنر بسیار بسیار خواند و مطالعه کرد. هر چه داستان و موضوع اصلی به زندگی مردم نزدیک تر و مربوط ترو پرسوناژ پرنسیپال
( اصلی) دارای مشخصات روشنتر، عمیق ترو همه جانبه تری باشد، و همچنین پرسوناژهای کم اهمیت تر بهترتوضیح داده شوند، خوانندگان داستان را بهتر درک می کنند و تعداد خوانندگان بیشتر میشود واحتمالأ موفقیت آن داستان و کتاب جدی تر خواهد بود.
« داستان خلقت توسط خدای یکتا » در ادیان توحیدی جزء داستانهای شگفت انگیز محسوب میشود و بسیار هیجان انگیز است و بزبان فرانسه می گويیم پِریپِسی زیاد دارد، اتفاقات زیادی می افتند ولی نویسنده در تعریف مشخصات پرسوناژ اصلی و نقش او و نقش پرسوناژهای بعدی دچار مشکلات منطقی بسیاری شده بصورتیکه
داستان دروغ می نماید و بعد وحشتناک میشود و به دستهٔ داستانهای ترسناک و وحشت انگیز پسیکوپاتیک میرسد و نه شگفت انگیز مثل  اولین رمان هاری پاتر که توسط خانم جی کی رولینگ انگلیسی نوشته شده.
بطور مثال سری به قرآن میزنیم که به ادعای محمد رسول الله توسط خود الله بیان شده و توسط فرشتهٔ مسئول ارتباط با برگزیدگان زمینی ـ یعنی پیامبران ـ طی چندین سال در غار حرا و جاهای دیگر به وی ابلاغ شده.
بنابراین هیچ اشتباهی، دروغی و کلکی نیست. من اینجا به بخش احکام کاری ندارم بلکه صرفأ به داستان خلقت میپردازم. پرسوناژ اصلی « الله » و همنام یکی از خدایان بت پرستان در کعبه است! آخر الله اسمی است که انسان آنرا ابداع کرده مثل ژاله یا بهروز یا ابوطالب. این خدا با محمد فقط عربی صحبت می کند و میگوید که قبل از خلقت آسمانها وزمین هیچ نبود بجزخودش. نویسنده او را اینطور معرفی می کند که نه جسم دارد، نه شکل دارد، تنهاست و همتا ندارد، از نوع گیاهان و حیوانات و انسانها نیست، از بین رفتنی، پیرشدنی، ضعیف شدنی و مردنی نیست. هیچ وسیله ای برای دیدن مستقیم او یا شنیدن مستقیم صدایش یا کلامش و یا برخورد با او وجود ندارد. بنابراین برای خواننده « الله » از نوع موجودات فانتَستیک یا فانتَسمَگوریک است. بالاخره الله از اینکه هیچ نبود ( احتمالأ ) حوصله اش سر میرود و کائنات را درست میکند. روش خیلی با نمکی دارد، میگوید «باش» و همان  چیز عینأ بوجود می آید. مرا یاد فیلمهای آمریکایی تلویزیونی بچگیم می اندازد: سامانتا جادوگر زیبا که بینی اش را تکان می داد و آنچه میخواست بوجود می آمد وقرنها عمر داشت در حالی که جوانی وزیبايی و لطافت خانمی سی ساله را داشت یا جینی خانم جوان و زیبای دیگری که هزاران سال عمر داشت و منزلش بطری کوچکی بود که وقتی اربابش می خواست بصورت دود صورتی رنگی از بطری درمیامد و قادر بود با چشم بهم زدن زمان و مکان و هر چه بود را تغییر دهد. بهر رو قهرمان داستان، الله که هیچ چیز وهیچ کس شبیه
او نیست تصمیم میگیرد و « آدم » را خلق می کند و آنقدر از این خلقتش خوشش می آید که به فرشتگانش ( یک گروه موجودات فانتَستیک) دستور می دهد همه به آدم سجده کنند. همه گوش می دهند بجز بالاترین فرشته که به الله هشدار می دهد که این « آدم » به تو گوش نخواهد داد و بر تو قیام خواهد کرد وفرمانبر تو نخواهد بود و بهمین دلیل هم من به این خلقتت سجده نخواهم کرد. الله عادل و مهربان و بخشنده فرشتهٔ راستگو و دلسوزش را که از خودش باهوش تر بوده به جرم « عدم فرمانبری » از خود دور کرده برای همیشه به جهنم می فرستد با یک امتیاز به شیطان که وی از میان « آدمیان » هر که نافرمانی کرد را با خودش به آن مکان وحشت انگیز ببرد تا آدمی تا ابد بسوزد. جهنم جای انسان نیست. درواقع این نهایت و غایت « داستان خلقت قرآنی » است.

حتمأ از بهشت هم می گویم. بدرد آدمهای نرمال نمی خورد زیرا انسان سالم جسمی و فکری انقدر در اِروتیک مطلق بی در و دروازه غرق نیست و وجودش در جنسیتِ کاملأ بیمار روانی که بالاترین هدفش در زندگی رسیدن به این داستان تهوع آور از بردگی جنسی پسران نوباوه و دختران نابالغ و فرشتگانِ مهروی باشد حل نشده. با این ایدهٔ بهشت، «آدمیان» این ایمان آورندگان به « الله »،  کرهٔ خاکی ما را بهشت خویش گرفته اند و از
بچهٔ شیرخوار تا کودک نوباوهٔ دختر و پسر تا پسرجوان و دختر رعنا تا زن باردار و مادر شیرده تا زن میانسال و سپید موی ، از هر دین و باورو سنتی ، را در شهوت دیوانه وار و پسیکوپاتیک خویش لِه کردند و تجاوز نمودند ، خورد کردند، بر جسم و روح پاکشان آتش زدند و آنها را سوزاندند.
من داستان خلقت الله  بروایت پیامبرش محمد و کتابش قرآن را هرگز برای کودکی نقل نمی کنم.

این داستان خلقت الله و غایت و نهایت خلقتش می باشد. از تهوع دیگر نمی توانم ادامه دهم.

مژگان پورمحسن
۴ اوت ۲۰۱۷

منبع پژواک ایران