سید کاظم کاظمی (معروف به برادر مجتبی)

مهدی اصلانی :

سید کاظم کاظمی از پایه‌گذاران واحد اطلاعات سپاه پاسداران بود. حوزه‌ی کاری‌ی او جریانات چپ بود. او پس از تشکیل وزارت اطلاعات در بالاترین موقعیت امنیتی در ضربات به جریانات چپ در کمیته‌ی مشترک تشخیص می‌داد کدام بازجو کدام دست‌گیرشده را بازجویی کند.(پدر جد بازوهای ساواک هم به گردش نمی‌رسیدند) او فیزیک خوانده بود و در مقطع انقلاب اسلامی از آمریکا به ایران بازگشت و متولد ۱۳۳۶ بود. در دوم شهریور سال ۶۴ به هم‌راه تعدادی دیگر از فرماندهان اطلاعات امنیت در منطقه برای بازدید از مناطق عملیاتی در جلسه‌ای امینتی با خمپاره هدف قرار گرفت و کشته شد. من در بازجویی در زندان کمیته‌ی مشترک از سر اتفاق با او چهره‌ به چهره شدم و صورتش ملکه‌ی ذهنم شد. و حال چگونگی‌ی دیدن او را با ذکر یک خاطره مفصل ‌بندی می‌‌کنم

جاکشِ خبر‌چین

در زندان کمیته از ملاقات خبری نبود. هر دو هفته یک بار در ساعتی مشخص ارتباط تلفنی بکار بود. با حضور بازجو و دوگوشی یکی در دست بازجو یکی در دست زندانی. نگهبان نام مرا خواند و گفت تلفن.. ابتدا فکر می‌کنم اشتباهی صورت گرفته است، چرا که از زمانِ تلفن قبلی ‌هنوز بیش از چند روز نگذشته است. سید کاظم کاظمی (مجتبی)‌ عصبانی و خشم‌گین، تلفن را به سمت¬ام هل می‌دهد: از محل¬تون گزارش شده که مادرت سرِ صفِ نفت، برادرت تو قهوه‌خونه و زن‌برادرت هم هر جا دست‌اش رسیده، به امام ناسزا گفتند. حالی¬شون کن بهتره خفقون بگیرن.
شماره را گرفت. گوشی را برادر بزرگ¬ام، داش‌امیر، بر داشت. تلاش کردم با مصلحت‌جویی و کوتاه‌ترین جملات، پیام را بفهمی نفهمی برای برادرِ بزرگ¬ام بگویم تا راهِ فرار از این اتهام برایش وجود داشته باشد.
گفتم: داداش! دلیلِ خارج از نوبت تلفن زدن¬¬ام اینه که، گویا از محل گزارش شده که مادر و زن‌داداش، سَرِ صفِ نفت و نون، چیزی گفتن که نباید می‌گفتن. در ضمن از قهوه‌خونه‌ی محله هم خبر آوردن که شما چیزی گفتین. اینا برای پرونده‌ی من خوب نیست. پاسخ داش‌‌امیر آن بود: «داداش‌جون، تو به اون برادرا که اون‌جا هستن توضیح بده بیان از همه‌ی محله رَد بگیرن و بِپُرسَن که ما‌ها خودمون همه هیئتی هستیم و انقلابی، ما از قدیم یه مُشت دشمن تو محل داشتیم. لابُد یه جا‌کشِ‌ مادر‌قحبه، از سَرِ دشمنی رفته یه گزارشِ عوضی به برادرا رَد کرده. اونا که نبایس همین‌طور هر جاکشی اومد هرچی گفت زِرتی قبول کنن. بِرَن از صد‌تای دیگه بِپُرسن ما تو این محل چه فورمی هستیم.
برادرم بدون هیچ مصلحت‌اندیشی¬ی سیاسی، خبر‌چینِ اطلاعات را جاکش خطاب کرد. سیاست، به‌ذات، انسان را محتاط بار می‌آورد. آدمِ سیاسی هزار مصلحتِ سیاسی را در ذهن بالا و پایین می‌کند تا حرفِ اصلی‌اش را بگوید. اگر برادرم به فرضِ محال سیاسی بود، در مقابله با چنین وضعیتی به سرعت ماجرا را تجزیه تحلیل می¬کرد و سپس پاسخی باز‌جو‌پسند می¬داد. آدمِ تشکیلاتی می‌بایست برای کاهشِ خطرِ لو‌رفتن نظرِ واقعی‌اش را پنهان کند. برادرم اما پاسخی داد که از درون¬اش می‌جوشید. سیدکاظم کاظمی این‌را خوب می‌فهمید