فروپاشی کشور ایران و نیروی ایستادگی در برابر آن بخش دوم

آریو مانیا :

نباید که ایران ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

با ضدانقلابِ مشروعه بهمن ۵۷ به رهبری خمینی و روحانیت شیعی – ولائی و تئوکراتیزه شدنِ ساختار اقتدار سیاسی در ایران، دیگر جای هیچ گمانی برای اندیشمندی تیزبین در آن سال نبود که درهای دوزخ بروی مردم ایران گشوده شده اند و فراروند فروپاشی کشور ایران آغاز شده است. اما برای مردم و نخبگانِ سیاسی و فرهنگی بایستی ۳۹ سال می گذشت تا نابودی زیستبومِ ایران را آشکارا و روشن و با روندی نه به آهستگ که با شتابی جنون آمیز در برابر  دیدگانِ خویش ببینند و فقر و نومیدی و تیره بختی را که همچون مارانِ اهریمنی ِسیاهی از هر سو دهان گشوده اند تا فرودستان را ببلعند، آینده نژندِ ناگزیری برای جوانانشان، با دردی جانکاه بنگرند.

فسادی که سراپای ساختار سیاسی – اداری تئوکراسی شیعی را که از همان آغاز، نخستین خشتِ بنای خویش را بر نادانی و بی شرمی و دروغ و کشتار و خون نهاده است، فراگرفته  نمی توان به هیچ روی حاشا کرد.

سرچشمه چنین فسادِ فزاینده ای در ساختار سیاسی تئوکراتیک شیعی، نهادِ یک بار برای همیشه و غیرانتخابیِ ولایت فقیه است که همه سازمایه

…..که دهقان همی گوید از باستان؛

ها و کارابزارهای ثروت و قدرت کشور بدو داده شده است بی آنکه به کسی و نهادی پاسخگو باشد. چنین فسادی از سرچشمه همین نهاد است که در رگها وشریانهای دستگاه اداری – سیاسی جامعه و بدنه آن جاری می شود و شیرازه اخلاقی آنرا از هم میگسلد.

نابودی و ورشکستگی صنایع تولیدی درونی و گسترش بیمارگونه اقتصادِ دلالی و بازاری سودپرستِ آزمندی است که بیشتر آنها را خاندانهای روحانی و سپاهی رانتخوار می گردانند. بیش از  ۴۰ در سد تولید ناخالص ملی از سوی مؤسساتِ اقتصادی سپاه پاسداران فراهم آمده است.

نظامیانِ ایران در ۵۰۰ سال گذشته از برآمدن صفویان تا قاجار و پهلوی، در اقتصادِ کشور نقشی نداشته اند و اقتصادِ نظامی خود از بزرگترینِ فسادها است که بخش خصوصی را بسوی نابودی کشانده است.

سامانه بانکی و مالی کشور از هم گسیخته است و تنها مشتی دلال و دلالیگری بر آن فرمانروائی می کنند.

ثروت بدست آمده از فروش نفت که از آنِ همه فرزندان این سرزمین است از آنها دریغ می گردد تا هزینه های هنگفتِ تنش آفرینی و دخالت گری در کشورهای منطقه و پشتیبانی از خاندانِ دیکتاتورِ مردمکشِ اسد در سوریه و حزب الله لبنان و  با هدفِ عظمت طلبیِ ایدئولوژیک – سیاسی – نظامی – اقتصادی  فراهم گردد که افزون بر اینها به برانگیختن و گسترش نفرت به ایران و ایرانی در میان مردم عرب خاورمیانه می انجامد و به رونقِ بازار صنایع تسلیحاتی آمریکا و روسیه یاری می رساند که جنگهای ویرانگر و آوارگی باز هم بیشترِ مردم را در کشورهای منطقه از پی خود می آورد.

پیامد تئوکراتیزه شدن ساختار اقتدار سیاسی در ۱۳۵۷ در ایران، به تئوکراتیزه شدن روندهای سیاسی در خاورمیانه و کشورهای خاوری و همسایه ایران و پیدایش گروهای جهادی آدمکش همچون طالبان و القاعده و داعش و…..انجامیده است.

فروپاشی نظمِ جهانی در چنین گستره بزرگ وپهناوری که از آسیای مرکزی در شمالِ خاوری ایران و کشورهای همسایه خاوری تا همه خاورمیانه و شمال آفریقا را در بر می گیرد به نابودی حق حاکمیت ملی و یکپارچگی سرزمینی آنها و جنگهای درونی و بروز هرج و مرجی ویرانگر و سهمگین انجامیده است.

و همه این رویدادها که تئوکراسی چیره بر ایران از نقش آفرینان و یکی از پیگیرترینِ کوشندگانِ  آنست واکنشی ویرانگر به زیان کشور و مردم ما را از پی خود خواهد داشت.

ایستادگی در برابر فروپاشی ایران

پیشینه: ایرانیان دو یورشِ ویرانگرانه بزرگِ تازیان و مغولان و سپس تیموریان، ازبکان از شمال خاوری و عثمانی از باختر را تا ۵۰۰ سال پیش از سر می گذرانند و زنده می مانند و در دو سده گذشته که دخالت گریهای قدرتهای اروپائی نواستعمارگر در این منطقه آغاز می شود، ایران بیش از همه همسایگان خود، این مداخله گری  را با رنج و تلخی بیشتر از دیگران آزموده است. اگر چه دیگران نیز از گزند این مداخله گری ها برکنار نبوده اند اما دگرسانی بنیانی ایران از آنها از اینرو بود که آنها در آن زمان به گونه شناخته شده آن به راستی کشور نبودند و یا اینکه ساختار درونی شان به گونه ای نبوده که به خود همچون یک کشور  بیندیشند.

در باره ایران اما هرگز چنین نبوده است. ما در این دوره تاریخی دویست ساله و به ویژه از مشروطه به اینسو خود را یک کشور می پنداشتیم و همه می دانستیم که با سرزمینی بنام ایران خویشی و پیوند داریم.

این دانائی و آگاهی از پیوند و خویشی داشتن با میهنی بنام ایران، خود دستاورد تاریخ این سرزمین و پیامد برتری یافتن پیوندِ سرزمینی بر دیگر پیوندهای مردم شناسانه همچون پیوندهای خونی، نژادی، زبانی و…بوده است.

این آگاهی باهمگانی از  داشتن یک میهن وخویشی و پیوند با آن هر چه نیرومندتر و گسترده تر باشد. ایران را هم در برابر هر یورش بیرونی و هم در برابر فروپاشی از درون از سوی نیروئی دشمن ایران و ایرانی همچون تئوکراسی شیعی کنونی، استوارتر و پایدارتر می کند. و این خود همچنین بنیانی ترین و نخستین پیش نیاز برقراری دموکراسی در ایران است. تا میهنی نباشد نمی توان از دموکراسی هم سخنی بمیان آورد.

بنا بر این آگاهی داشتن از  کشوری که خانه همه کسانی است که در آن کار وزندگی می کنند و داشتن اراده برای پدافند از آن  و همبستگی مردمانش و پیوستگی تاریخی آن به آنچنان پایداری استواری می انجامد که بیم و نگرانی هر یورشی از بیرون را کاهش میدهد و اگر اینگونه نباشد وارونه آن روی خواهد داد و کمترین یورشی از بیرون میتواند بیشترین بیم ها و نگرانی ها را بهمراه داشته باشد و این درست درنگی است که ما اکنون در آن بسر می بریم.

در این دوره دویست ساله، ایران از دو جنگ جهانی که در آنها بیطرفِ رسمی بود  گزند فراوان دید و قربانیهای بیشمار  داشت و پس از  یک دوران بیست ساله دیکتاتوری از سوی نیروهای متفقین اشغال می شود.

و آنگاه که در دهه های بیست و سی خورشیدی می رفت تا به سانِ کشوری دموکراتیک و مشروطه ساختار اقتدار سیاسی خود را بازسازی کند با یکی از ننگین ترین مداخله گریهای خارجی، کودتای ۲۸ مرداد روبرو می شود.

اگر هرکولس توانست گندِِِِ سی ساله طویله اوژیاس را با آب دو رودخانه لایروبی کند و بشوید اما ننگِ خیانت ۱۳۳۲ را نمی توان حتا با آب هفت دریا شست، ننگی که بر تارکِ همه آنان که با آن همسو و همراه شدند تا ایران هست بجای میماند. و بیشرمی شگفت آنکه برخی با این دژفرنودِ بی پایه و بن که اگر کودتا نمی شد ایران کشوری کمونیستی و یکی از اقمار شوروی میشد، از این همراهی و همسوئی بنام پدافند از ً قیام ملی ً دهانِ یاوگی بگشایند و ژاژخائی کنند.

ایستادگی در برابر فروپاشی ایران بار دیگر در جانفشانی مردم ایران در برابر نیروی نظامی بعث عراق که به درون سرزمین ما آمده بود خود را نشان داد. در دو سالی که نیروهای عراقی در خاک ما بودند بیشترین نیروی ایستادگی ما در برابر آنها نیروی داوطلب مردمی بود. چه بیشمار نوجوانانی که از خانه گریخته بودند تا خود را به جبهه های جنگ برسانند، چه بیشمار مردانی که تنها نان آوران خانه بودند و همسر و فرزندان را گذاشتند و به سوی جبهه های جنگ شتافتند، چه فراوان نبروهای سیاسی که همانزمان از سوی رژیم سرکوب می شدند و در پدافند از میهن خود جان باختند.

با آنکه رژیم تئوکراسی شیعی پیروان مذهب شیعه را برمی کشید و می نواخت و به دیگر مذاهب ایران گزند و آزارِ بیدادگرانه رسانده بود اما بسیاری از آنان با جان خویش از میهن خود پدافند کردند. آنها که در نخستین دو سال جنگ در جبهه های جنگ بودند اینرا به نیکی میدانند و اینها رویدادهائی نیستند که رژیم شیعی بتواند با دروغزنی های خود بنام تاریخ نگاری جنگ به سادگی از آنها یاد نکند و به باد فراموشی بسپارد.

با آنکه استانهای مرزی ایران، هم بیشتر از ایرانیانی هستند که پیرو مذهب سنی هستند و از این رو از سوی رژیم شیعی بسیار آزار دیده اند و هم از استانهای بیداد دیده این سرزمین از سوی دولتهای دست کم  یک سده گذشته  بوده اند و همواره همچون طعمه ای برای گروههای ‘پانی ‘ بوده اند، اما هرگز به دام آنها نیافتادند و در همبستگی و پیوستگی با دیگر مردم ایران مانده اند خود یکی از درخشان ترین نمونه های ایستادگی در برابر فروپاشی ایران است.

نمونه دیگری از همبستگی ملی و سراسری ایرانیان، همدردی با زلزده زدگان چندی پیش همین سالِ کرمانشاه بود که رژیم سراسیمه برای فروکش دادن آن به تکاپو افتاد.

آگاهی به ایرانی بودن برای ایرانیان از آن ویژگیهائی است که ملت های دیگر جهان و بویژه قدرتهای بزرگ سیاسی جهان نبز به آن بخوبی آگاهند.

ایستادگی فرهنگی نهفته در مردم ایران در برابر یورش ها و سرکوب های  فرهنگی و معرفتیِ ایدئولوژیک رژیم تئوکراسی شیعی که به یاری هزینه های هنگفت و بکارگیری همه دستگاهها و نهادهای آوازه گری آن  ۳۹ سال کوشید در پایان به شکست ایدئولوژی و فرهنگِ رژیم و پیروزی فرهنگیِ مردم ایران انجامید.

همه آنچه که گفته شد و چه بسیار دیگر ذخیره های درونی نهان و آشکارِ مادی – تاریخی و معنوی – فرهنگی مردم ایران، آن نیروی پرتوان و کندآور ِایستادگی در برابر فروپاشی ایران است. راز دیگری جز این نیست که چرا ایران تا کنون زنده مانده و خواهد ماند.

استکهلم – ۱۷ فوریه ۲۰۱۸