محاكمه ى مصطفى پورمحمدى توسط خودش به جرم كشتار ٦٧

محسن سیروس وند:

صورت جلسه ى محاكمه ى مصطفى پورمحمدى.
اتهام:  شركت در كشتار جمعىِ زندانى هاى سياسى در سال هزاروسيصدوشصت و هفت.
متهم: مصطفى پورمحمدى.
قاضى: مصطفى پورمحمدى.
شاهد: مصطفى پورمحمدى.
هيئت منصفه: در دادگاه عدل اسلامى، هيئت منصفه لازم نيست.
قاضى به متهم: خودتان را معرفى كنيد.
متهم: اينجانب مصطفى پورمحمدى.
قاضى: آيا از اتهام خود مطلع هستيد؟
متهم: بله. از اتهام خود مطلع هستم.
قاضى: اتهام شما چيست؟
متهم: شركت در كشتار جمعىِ زندانى هاى سياسى در سال هزاروسيصدوشصت و هفت.
قاضى: آيا تاحالا هيچ خرى را ديده ايد كه خودش خودش را به محاكمه ى عادلانه ى اسلامى بكشاند؟
متهم: اگر آن خر، حجت الاسلام باشد، كارهاى عجيب تر ازاين هم ميكند. علاوه برين، اينجانب، هم قاضىِ عادل هستم و هم وزير دادگسترى.
قاضى: چه دفاعى از خود داريد؟
متهم: ازآنجا كه خودم، هم متهم هستم، هم شاهد و هم قاضى، همه ى حقايق را به عينه ميدانم و قضاوت ميكنم كه بيگناه هستم.
قاضى: من هم چون خودم، هم قاضى هستم، هم شاهد و هم متهم، همه ى حقايق را به عينه ديده ام و اعتقادِ يقين دارم كه شما بيگناه هستيد.
متهم: كشور اسلامى در شرايط جنگى بود و يك عده برانداز، دردِسر درست كرده بودند.
قاضى: كاملاً صحيح است.
متهم: ما نگران اسلام بوديم و با دشمنان اسلام در جنگ بوديم. آن زندانى ها اعصاب مارا خورد ميكردند و ما زديم همه شان را كُشتيم.
قاضى: شمارا كاملاً درك ميكنم.
متهم: وقتى آدم اعصابش خورد باشد و يك افرادى بيايند و اعصاب او را بيشتر خورد كنند، طبيعتاً، آدم ميزند و همه شان را ميكُشد.
قاضى: يقيناً درست ميگوييد.
متهم: ما ميخواستيم از راهِ قدس به كربلا برويم و امكانات نداشتيم كه از هزاران نفر در زندانها  نگهدارى كنيم.
قاضى: شما ميخواستيد از را كربلا برويد. نه از راه قدس به كربلا. لطفاً، حواسِ خودرا جمع كنيد وگرنه دادگاه به شما نظر منفى پيدا خواهد كرد.
متهم: كاملاً درست ميفرماييد.
ما ميخواستيم صدهاهزار شهيد را بفرستيم به كربلا و از كربلا به قدس. كارهاى خيلى مهمى داشتيم. يك عده منافق و چپى آمده بودند و سنگ اندازى ميكردند.
جناب حضرت قاضى! اگر شما بوديد چكار ميكرديد؟
قاضى: مُسلّم است. همه شان را ميكُشتم.
متهم: من هم همان كار را كردم. همه را كُشتم.
قاضى: آفرين. آفرين.
متهم: خيلى طبيعى استكه همه را كشتم.
قاضى: صد درصد. طبيعتاً.
متهم: حالا! شما! قاضىِ بى پدر و مادر! چرا آمده ايد به من اتهام ميزنيد؟
قاضى: دادگاه از شما عذرخواهى ميكند.
متهم: عذرخواهى شمارا قبول ندارم.
قاضى: اگر دادگاه، شمارا تبرئه كند و از شما عذرخواهى كند و براى جبرانِ جسارتى كه به شما شده، شمارا در رأسِ مبارزه با فساد بگذارد؛ درآنصورت، دادگاه را ميبخشيد؟
متهم: بله ميبخشم.
قاضى: شما در زمينه ى مبارزه با فساد، چه تجربه اى داريد.
متهم: بنده در زمينه ى مبارزه با فساد، صاحب نظر هستم. نظريه پرداز هستم. من، ماهيتِ فساد را خيلى خوب ميشناسم.
قاضى: لطفاً نظريه ى خودرا درباره ى فساد براى دادگاه تبيين كنيد.
متهم: فساد به اين دليل استكه مردم ايران، دزد و فاسد هستند.
قاضى: آفرين. آفرين. ادامه بدهيد. خيلى مستفيض ميشويم.
متهم: وقتيكه همه ى مردم دزد و فاسد هستند، مسئولان هم دزد و فاسد ميشوند.
قاضى: احسنت. احسنت. حرف دلِ مارا گفتى. خيلى خوشحال هستيم كه اين دادگاه عدل اسلامى، در فضايى كاملاً صميمانه برگزار ميشود. يك فضايى كه مجرم و قاضى، همديگر را خيلى خوب ميفهمند و مجرم، دادگاه را با فضايل خود مفتخر ميكند.
متهم: ازآنجايى كه فساد از مردم ريشه ميگيرد، بايد به مردم حمله كرد.
قاضى: شما يك مجرمِ با فضيلت هستى.
متهم: براى مبارزه با فساد، بايد به مردم و به فرهنگ مردم حمله كرد.
قاضى: آفرين. آفرين. شما نشان داديد كه به نهايتِ بصيرت رسيده ايد. هركس كه به مردم و فرهنگ مردم حمله كند، مورد تاييد ماست.
متهم: حالا اگر دادگاه محترم اجازه بدهد، وقتِ من تمام شده و يك همشيره ى صيغه اى منتظر من است.
قاضى: احسنت. احسنت. چه كارى خِير تر ازينكه دادگاه عدل اسلامى را با يك صيغه ى سرورانگيز به پايان برسانيم.
متهم: لطفاً حكم را بفرماييد.
قاضى: دادگاه عدل اسلامى، شما را از اتهام به شركت در قتلهاى دسته جمعى تبرئه ميكند و براى جبران زحمات شما و به عنوان عذرخواهى از جناب عالى، و با تاييدِ تخصص استثنايىِ شما در مبارزه با فساد، شمارا در رأس مبارزه با فسادِ همه گير، در كشور اسلامى، قرار ميدهد.
والسلام عليكم و الى الظالمين.
سيروس محسن وند