نگاهی به زندگی مهدی خانبابا تهرانی

محمود طوقی :

۱- آشنایی با حزب توده

عمویش کارگر کارخانه قند کرج بود. و در حزب توده عضویت داشت. و تهرانی را با خود به کلوپ حزب، در خیابان فردوسی می برد.

بعدها در دبیرستان توسط یکی از معلمانش که توده ‏ای بود به حزب نزدیک شد. و در رستوران پدرش در چهارراه پهلوی که محل رفت و آمد روشنفکران حزبی بود با حزب بیشتر آشنا شد و در آخر توسط جهانگیر باغدانیان از فعالین سازمان جوانان حزب و موسی سومخ، که هر دو در دبیرستان البرز تحصیل می‏ کردند جذب حزب شد.

معرف او به حزب جز این دو احمد ابریشمی پسرعمویش بود. در سال ۱۳۳۰به عضویت حزب درآمد.

جهانگیر باغدانیان پس از کودتا به دست سرهنگ زیبایی به قتل رسید.

۱-عضویت در سازمان جوانان

خانبابا پس از عضویت در سازمان جوانان حزب به یکی از حوزه‏ های مطالعاتی منتقل شد و پس از گذراندن یک دوره آزمایشی شش ماهه به عضویت حزب درآمد. و پس از یک سال سخنگوی دو سه حوزه حزبی شد. (مسئول حوزه)

مدتی نیز پیک حزب بود. و روزنامه‏ های حزبی را به شهرهای مختلف می‎برد. زمانی در پی مشکل ورزشکاران بود و زمانی دیگر در سازماندهی دانشجویان.

۳- تهرانی و کودتای ۲۸مرداد

در دوره ملی شدن نفت در اندیشه‎های او نوعی شکاف افتاد. حزب مصدق را عامل امپریالیسم می ‏دانست. و این با واقعیات هم‎خوانی نداشت.

با این‎که نسبت به صحت تظاهرات ۲۳تیر علیه مصدق و هریمن تردید داشت در آن تظاهرات شرکت فعال داشت. و درقیام ۳۰ تیر بدون دستور حزب مثل دیگر حزبی‏ ها شرکت کرد. در روز کودتا در خیابان‏ ها بود. و دید که چگونه این حرکت «قلابی و نیم‎بند» به کودتایی تاریخی تبدیل شد و به پیروزی رسید.

تهرانی در مورد کودتا چنین اظهار نظر می‏ کند:

۱-غلبه کودتا در واقع نشانه فقدان آمادگی احزاب و نیروهای رزمنده در جامعه بود.

۲-اگر یک نیروی قاطع، یک سازمان رزمنده وجود داشت و علیه کودتا برمی‏ خاست می‎توانست آن را خنثی کند.

۳-در ماجرای کودتای ۲۸مرداد رهبری حزب اگر نگوییم نقشی خائنانه، دست کم نقش ننگینی بازی کرد.

۴-جدایی مکی، بقایی، کاشانی در شکت نهضت ملی بی‏ تأثیر نبود.

۵-نقش مخرب دربار و ارتش و تعلل حزب توده، مصدق را در تنگنا قرار داد.

۶-وضعیت خراب اقتصادی، عدم فروش نفت، محاصره اقتصادی، شکاف در دل نهضت ملی کارشکنی‎های حزب توده زمینه کودتا را فراهم کرد.

۷-عدم آمادگی، نداشتن سیاست روشن، حزب را به طرف فروپاشی سوق داد.

۸-رهبری حزب نه تنها کاری نکرد بلکه تاکتیک حساب شده‎ای را در پیش گرفت و حزب را آگاهانه تعطیل کرد. آن‏ ها حزب را مچل و منتر کردند و دنبال نخود سیاه فرستادند تا زمان بگذرد و کودتا مسلط شود.

چرایی بی ‏جواب

خانبابا تهرانی می‏ گوید رهبری حزب اعلام وضعیت فوق‏ العاده کرد. دستور داد تا ارتباطات قطع شود. به مدت ۴-۳ هفته. آن‏قدر قضیه را آگاهانه کش داد تا کودتا مسلط شد.

اما نمی ‏گوید چرا.

یک نظریه آن است که توافقی بین امریکا و انگلیس با شوروی بر سر کودتا بود.  و شوروی به رهبران حزب دستور داد که کاری نکنند.

اما تهرانی معلوم نمی ‏کند که آیا تعطیل آگاهانه حزب ناشی از این تحلیل است یا نه. اگر جز این است چرا رهبری در پی تحکیم کودتا است.

به هر حال این چرا از سوی خانبابا تهرانی پاسخی نمی‎یابد.

۹-حزب توده یک حزب لنینی نبود. بلکه حزب روشنفکران بود. حزبی آزادی‎خواه با روحیه قانونی و پارلمانتاریستی، و از این رو هیچ‏گاه آمادگی کسب قدرت سیاسی را از راه قهرآمیز نداشت.

۴- دستگیری بعد از کودتا

در بهمن ۱۳۳۲ دوباره دستگیر شد که بعد از پنج ماه دستگیر شد.

در مرداد۱۳۳۳ بعداً دستگیر شد که بعد از پنج ماه آزاد شد.

۵- سفر به آلمان

تهرانی سه سال پس از آزادی در سال ۱۳۳۳۵برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد.

انجمن مونیخ

تهرانی پس از مدتی به همراه عده‏ ای از دانشجویان ایرانی انجمن مونیخ را که مدتی بود از هم پاشیده شده بود احیاء کرد (۵۸ـ۱۹۵۷) ۱۳۳۶ شمسی.

در سال ۱۳۳۷ اولین انتخابات انجمن مونیخ برگزار شد. که تهرانی و چهار نفر دیگر به ‏عنوان هیئت مدیره انتخاب شدند:

۱-تهرانی،۲-جلال شبیری، ۳- سیدمحمدرضا تنکابنی، ۴-داریوش شیروانی و ۵- دکتر چنگیز امیری

این انجمن کار فرهنگی می ‏کرد “ برگزاری جنش عید نوروز، برگزاری شب ایرانی و از این قبیل.

مجله ‏ای هم داشت به نام پیوند که به ادبیات اختصاص داشت.

زندان مونیخ

تهرانی ابتدا به دانشکده دندانپزشکی رفت. اما مدت زیادی تاب نیاورد و به حقوق رفت دانشجوی حقوق بود که دستگیر شد و از نوامبر ۱۹۶۲ تا آوریل ۱۹۶۳را در زندان مونیخ گذراند.

نشریه باختر امروز

در سال ۱۳۳۷(۱۹۵۸) در مونیخ با خسرو قشقایی آشنا شد.

خسروخان از هواداران دکتر مصدق بود. که بعد از کودتا راهی تبعید شد و حکومت کودتا را به رسمیت نشناخت.

تهرانی خسروخان را تشویق کرد سازمان جبهۀ ملی را در خارج سروسامانی ببخشد. و با انتشار نشریه باختر امروز، راه دکتر فاطمی بنیانگذار باختر امروز را تداوم ببخشد. خسروخان پذیرفت و هزینه نشریه را به عهده گرفت.

تهرانی مسئولیت نشریه را به محمد عاصی سپرد. محمد عاصمی (شرنگ) از شاعران و هنرمندان معروف حزب توده بود که همراه همسرش ایران عاصمی در تئاتر سعدی فعالیت می‏کرد و بعد از کودتا مدتی سردبیر مجله امید ایران بود. و بعد به آلمان آمده بود.

به کمک عاصمی و محمود گودرزی از فعالین با سابقه حزب توده، نشریه باختر امروز به ‏عنوان ارگان جبهه ملی در اروپا در مونیخ منتشر شد.

این نشریه ۴۵شماره چاپ و نشر شد. اما شماره ۴۶ آن با هجوم پلیس آلمان به خانه خسروخان دفتر آن برای همیشه بسته می‏ شود.

محمد عاصمی و ساواک

محمد عاصمی در خدمت ساواک بود و نوشته‏ های باختر امروز را قبل از چاپ به ساواک می‎داد.

مدتی بعد عاصمی نشریه کاوه را منتشر کرد. و مدتی هم وابسته فرهنگی کنسولگری رژیم شاه شد بعد از انقلاب ۱۳۵۷ مدتی مدیر نشریه ایران و جهان شد. و چندی نیز برای برنامه رادیویی نجات ایران، که یک رادیو سلطنت‎طلب است، مقاله می‏ نوشت.

۶- انشعاب از حزب توده

تهرانی برای انشعاب خود از حزب چهار دلیل ارائه می ‏دهد:

۱-گذشت زمان

۲-عدم تحرک و فرسودگی حزب

۳-اوج ‏گیری جنبش رادیکال جوانان در اروپا

۴-اوج‎گیری جنبش‏ های آزادی‏بخش در سراسر جهان

انشعاب از انتقاد به مشی رهبری حزب شروع شد در فاصله سال‎های ۴۳-۱۳۴۲ اما او در این انتقادات تنها نبود.

در انگلستان نیز پرویز نیکخواه، محسن رضوانی و عده‎ای دیگر نیز از منتقدین جدی حزب بودند.

سفر به لاپیزیک

پس از پلنوم چهارم مقر رهبری حزب از شوروی به آلمان شرقی منتقل شد.

پس گروه منتقدین راهی لاپیزیک شدند تا با رهبری حزب اتمام حجت کنند. تهرانی، لاشایی ثریاپور، سیاوش پارسانژاد و س.ن.

جلسه با حضور کامبخش، اسکندری و کیانوری برگزار شد متکلم وحده کیانوری بود. کامبخش در تمام مدت روی کاغذ عکس هواپیما می‌کشید و اسکندری هم خاموش بود. توضیحات کیانوری به قانع شدن منتقدین کمکی نکرد. کیانوری معتقد بود بدون کمک اردوگاه و شوروی نمی‎شود انقلاب کرد و این جواب منتقدین نبود.

کنفرانس تدارکاتی سازمان انقلابی

درسال ۱۳۴۳ در شهر مونیخ در سالن یکی از کافه ‏ها کنفرانس تدارکاتی منتقدین از حزب برگزار شد. معیار دعوت شدگان سه اصل بود:

۱- بریدن ازرهبری، ۲- اعتقاد به مبارزه مسلحانه و۳- تشکیل حزب طبقه کارگر

شرکت‏ کنندگان چه کسانی بودند:

۱-از پاریس، حسن قاضی و ن.پ.

۲-از لندن، محسن رضوانی

۳-از آخن، حسن ‏زاده عضو سابق سازمان افسری حزب توده

۴-از تومینگن، حمید مدنی (برادر سروان مدنی که تیرباران شده بود)

۵ -از اتریش، ﻫ. ق.

۶-از لهستان، خسرو صفایی

۷-از مونیخ، تهرانی

۸-کورش لاشایی منتخب هیچ یکی از واحدهای حزبی نبود. اما دعوت شده بود.

تصمیمات اتخاذ شده

۱-مبارزه برعلیه حزب توده برای جدا کردن اعضای حزب از آن

۲-تشکیل تیم‏ های پارتیزانی ۸-۷نفره

۳-سفر به چین برای دیدن آموزش‏ های نظامی

۴-حرکت به ایران

بعدها این جریان به سازمان انقلابی حزب توده ایران مشهور شد.

تماس با چین

پرویز نیکخواه در یک کنگره دانشجویی در افریقا به ‏عنوان نماینده کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و اروپا شرکت می ‏کند. در آن‎جا با هیئت نمایندگی چین آشنا می‏ شود. و چینی ‏ها پیشنهاد کمک و همکاری می ‏کنند و نیکخواه را به چین دعوت می‏ کنند به دنبال این ملاقات و دعوت رضوانی و یک دانشجوی دیگری (به نام م.ر.) به چین می‏ روند و از چینی‏ ها می‏ خواهند تا تیم ‏های اعزامی را آموزش نظامی دهند. و آن‏ها می‎پذیرند.

در این سفر رضوانی به چینی‎ها پیشنهاد می‏ کند ازدکتر فریدون کشاورز عضو مستعفی رهبری حزب توده که در الجزایر در بیمارستان المصطفی کار می‏ کند دعوت کنند تا به چین بیاید. کشاورز به چین می ‏رود. و در آن‏جا چینی ‏ها از وی می‏ خواهند تا افرادی را برای بخش فارسی زبان رادیو پکن بیابد. این بخش توسط توده ‏ای‎ها اداره می‏ شد که به علت اختلاف چین و شوروی دست از کار کشیده بودند و به شوروی بازگشته بودند.

گروه منتقدین حزب بیشتر از آن‏که هوادار نظرات چینی‏ ها باشد بیشتر هوادار خط مشی کوبا بود. نزدیکی آن‎ها به چین بیش از هر چیز محصول تلاش‎های محسن رضوانی بود که از مدت‏ ها قبل در پی یافتن امکانات تکنیکی و نظامی بود.

اعزام اولین گروه به چین

پیش از اعزام اولین گروه به چین، با نیکخواه که در ایران بود توسط بیژن حکمت تماس گرفته شد. پس حرکت به چین مورد تأیید قرار گرفت. و اولین گروه به چین اعزام شد.

تهرانی نیز برای کار در رادیو پکن به چین رفت.

اولین کنگره سازمان انقلابی

نخستین کنگره با پادرمیانی دکتر کشاورز در آلبانی برگزار شد.

دکتر کشاورز در دانشگاه مسکو با انور خوجه رهبر حزب کار آلبانی سابقه آشنایی و رفاقت داشت. پس رضوانی را به آلبانی وصل می‏ کند. و رضوانی مقدمات نخستین کنگره را فراهم می‏ کند.

شرکت‏کنندگان نخستین کنگره

۱- محسن رضوانی، ۲-کورش لاشایی، ۳- بیژن حکمت، ۴-بیژن چهرازی، ۵-ﻫ. ق.، ۶- منوچهربوذری، ۷- علی صادقی و ۸-دکتر کشاورز

این کنگره در اوایل سال ۱۳۴۴ در تیرانا پایتخت آلبانی برگزار شد.

مسائل مطرح شده در کنگره

۱-چگونگی ایجاد سازمان

۲-انتخاب هیئت اجرائیه

۳-تعیین زمینه و چگونگی فعالیت

هیئت اجرائیه منتخب کنگره

۱-رضوانی (با نام مستعار بازرگان)، ۲- لاشایی (با نام مستعار حسن)، ۳-حکمت (با نام مستعار حسین)، ۴- چهرازی، ۵- منوچهر بوذری ـ عضو مشاور و۶- ﻫ. ق. ـ عضو مشاور

علت حذف کشاورز

دکتر کشاورز هنگام انتخاب هیئت اجرائیه کاندید شد. اما رضوانی به دو دلیل با انتخاب او مخالفت کرد:

۱-هدف سازمان ایجاد یک سازمان از انقلابیون حرفه‎ای است. و کشاورز به خاطر مشغله کاری امکان حرفه ‏ای بودن را ندارد.

۲-مرکز سازمان در آلمان است و رهبری باید در آلمان متمرکز باشد.

کشاورز پذیرفت که به شکل حرفه ‏ای در خدمت سازمان باشد. اما از حضور در آلمان متأسف است.

با این همه کشاورز انتخاب نشد.

در ضمن برگزاری کنگره یک اتفاق افتاد که باعث شد برعلیه کشاورز جو نامساعدی ایجاد شود. شرکت‏ کنندگان درکنگره همگی با نام مستعار شرکت کرده بودند. دریکی از جلسات هنگام تنفس جلسه، کشاورز به صادقی گفت: رفیق عباسی (صادقی با نام مستعار عباسی شرکت کرده بود) تو در کودکی بیمار من بودی آیا فرزند صادقی نیستی. جنجالی برپا شد که کشاورز به کار مخفی اعتقادی ندارد.

اصل ماجرا چه بود

بی ‏اعتقادی کشاورز به کار مخفی، و نداشتن شرایط حرفه‎ای شدن و نیامدن کشاورز به آلمان، سه بهانه ‏ای بود که او را از رهبری سازمان حذف کردند، همه رویه کار بود رضوانی و دیگران در فکر استفاده ازموقعیت کشاورز بودند. موقعیتی که توانست آن‏ها را به آلبانی مرتبط کند. و منجر به برگزاری کنگره شود. آن‎ها تصمیم نداشتند کشاورز یا کسی چون او را وارد رهبری سازمان کنند. آن‏ها مصمم بودند رهبری را در قبضه خود نگه دارند.

پس کشاورز که به کُنه داستان پی برده بود از سازمان انقلابی کناره گرفت.

اختلاف در رهبری حزب توده

سازمان انقلابی از دو کانال متوجه اختلاف در رهبری حزب و وجود و مواضعی در حزب به نفع سازمان انقلابی شد.

۱-کمیته حزب توده در چکسلواکی که متشکل بود از پولاددژ (از سازمان نظامی حزب) و همسرش، منصور شکی، م.ع. (دری) و عده ‏ای دیگر طی نامه ‏ای به سازمان انقلابی اعلام داشتند از مواضع آن‏ها دفاع می‏ کنند.

۲-سازمان توسط حسن ‏زاده از افسران سابق حزب که از اعضای شرکت‏ کننده در کنفرانس تدارکاتی مونیخ بود مطلع می‏ شود در رهبری حزب بین قاسمی، فروتن و سغایی و بقیه اختلافی بر سر مواضع چین و شوروی است.

فرار قاسمی و سغایی از آلمان

سازمان انقلابی، دو تن از اعضای خود را که قبلاً عضو حزب توده بودند به نام ‏های ایرج سمیعی و رهنما به آلمان شرقی می‏ فرستند. و فروتن و سغایی با پاسپورت این دو از آلمان شرقی می‏ گریزند.

به دنبال این فرار سمیعی و رهنما دستگیر و زندانی می‏ شوند.

اما قاسمی شخصاً از مسئولین حزب سوسیالیست متحده آلمان شرقی تقاضای خروج می‏ کند و آن‎ها نیز که نظر خوبی نسبت به حزب توده نداشتند، با خروج او موافقت می‏ کنند.

اخراج آن سه تن

باند رضوانی تصمیم گرفت دومین کنفرانس سازمان انقلابی را در بلژیک برگزار کند در بلژیک حزب مارکسیستی لنینیستی بلژیک تحت رهبری ژیلر موری امکان گسترده‎ای داشت و از حمایت چین برخوردار بود. به همین خاطر رابطه خوبی با سازمان انقلابی داشت. قاسمی، فروتن و سغایی پیش از آمدن به غرب، اساسنامه و بیانیه سازمان انقلابی را تنظیم کرده بودند.

اما رضوانی تصمیم داشت کنفرانس را بدون حضور قاسمی برگزار کند. و کرد  اختلاف شروع شد.

آنچه رویه کار بود بهانه‏ های برگزاری بود اما مسئله اصلی کسب کرسی قدرت مطرح بود. رضوانی و دوستانش تصمیم نداشتند قدرت را با قاسمی، فروتن و سغایی تقسیم کنند به قول خانبابا آن‏ ها می‏ خواستند از این سه تن به ‏عنوان «نوکران سرخانه سازمان» استفاده کنند.

پس در کنفرانس مسئله مبارزه با رویزیونیسم مطرح شد و مراد از روزیونیست شوروی، حزب توده و بالخصوص این سه تن بودند.

جو آن‏قدر سخت و ناپسند بود که سغایی از کاندید شدن خودداری کرد. قاسمی هم که بخصوص نتوانسته بود به غرب بیاید تنها فروتن می‏ ماند.

مستنطقین کنفرانس

۱-محسن رضوانی، ۲- کورش لاشایی،۳-بیژن حکمت، ۴-دکتر فروتن، ۵-محمود مقدم، ۶- منوچهر بوذری،۷-. ﻫ. ق. و ۸-عباس سغایی، عضو مشاور

آمدن قاسمی به غرب

با آمدن قاسمی به غرب اختلافات تشدید شد. قاسمی، فروتن و سغایی که نزدیک به ۲۰ سال کار حزبی کرده بودند معتقد بودند که باید کارها سروسامانی بگیرد. و وضعیت تبلیغات، انتشارات، تعلیمات، تشکیلات و امور مالی معین شود.

اما باند رضوانی؛ لاشایی اعلام کردند که سازمان انقلابی، یک سازمان پارتیزانی و سیار است تشکیلات و تقسیم ‏بندی ارگانی را قبول ندارند. و تفنگ‏شان همان روزنامه ‏شان است و سعی می‏ کنند با قرنطینه کردن آن‏ ها در یک خانه، آن‏ها را در تنگنای مالی و روحی قرار بدهند. به شکلی که از ندادن کرایه خانه و هزینه خورد و خوراک آن ‏ها را در وضعیت بدی قرار دادند.

کنفرانس فوق‏ العاده در بلژیک

باند رضوانی تصمیم گرفت که کنفرانس فوق‏ العاده را در بلژیک برگزار کند. قاسمی و سغایی که می‎دانستند هدف کنفرانس چیست از شرکت در آن سرباز زدند. اما فروتن شرکت کرد و تلاش کرد کار به آشتی بینجامد. اما کنفرانس طی قطعنامه‎ای آن سه تن را به خاطر داشتن اخلاق رویزیونیستی اخراج کرد.

مبتکر قطعنامه محمد مقدم بود. و نویسنده ‏اش کورش لاشایی بود.

اخلاق رویزیونیستی

بر پایه قطعنامه صادره معلوم شد که آن سه تن از گذشته خود نبریده ‏اند و هنوز آلوده به اخلاق رویزیونیستی‏ اند. و در نتیجه به درد سازمان انقلابی نمی‏ خورند.

روایت قاسمی از این ماجرا

قاسمی می‏ گوید: نکته‏ ای را که نمی ‏فهمم و هیچ ربطی به رویزیونیسم ندارد این است که آقایان مبلغ ۳۰۰۰ فرانک کرایه ما را نمی‏ پردازند همین رفیق حسین و بیژن حکمت، در پاشنه درِ آپارتمان به دیدن ما آمده و وقتی به او گفتم پیرمرد صاحب خانه آمده کرایه را وصول کند ما هنوز کرایه را نپرداخته ‏ایم و می‏دانید که سکونت ما در این‏جا غیرقانونی است و مدارک اقامت هم نداریم آن وقت رفیق حسین به ما می‏ گوید: «پروسه غامضی است» آخرشمردن و پرداختن ۳۰۰۰ فرانک چه پروسه غامضی است.

و وقتی رفیق حسین کپی نامه ‏های روزبه را می‏ خواهد و من می‏گویم فعلاً در اختیار نداریم رفیق حسین می‏ گوید: این پروسه غامض ‏تر می‏ شود.

این آقایان با چه زبانی حرف می ‏زنند ما تا کنون چنین جانورهایی ندیده بودیم این‏ ها راهی را که ایرج اسکندری‎ها طی نیم قرن طی کردند و به اپورتونیست‏ های کارکشته بدل شدند یک شبه رفتند.

مبارزه بدون اخلاق

این‏ که قاسمی، فروتن و سغایی حزب توده را حزب طبقه کارگر می ‏دانستند که بعد دچار رویزیونیسم خروشچفی شده است. پس باید حزب طبقه کارگر را احیاء کرد و یا این‏که به قول رضوانی و لاشایی حزب توده از ابتدا حزب طبقه کارگر نبوده است و باید در پی ایجاد حزب طبقه کارگر بود. فرع تمامی یک مبارزه انقلابی است.

اساس سوسیالیسم انسان است

اساس سوسیالیسم انسان است. اگر این اصل اساسی فراموش شود اگر کرامت‏ های انسانی فدای حزب، طبقه، هژمونی و رهبری شود آن سازمان و حزب راه به جایی نخواهند برد. و نخستین گام را در سراشیب سقوط و انحطاط برداشته ‏اند.

فرض کنیم که آن سه تن هنوز آلوده به اخلاقیات و یا باورهای توده ‏ای بودند فرض کنیم که احیای حزب طبقه کارگر و یا سازماندهی و تشکیلات به شیوه حزب توده امری غلط بود. و همین طور ده‏ ها فرض دیگر از این دست، اما چگونه می‏توان آن سه تن را که عمر و جوانی و گذشته و آینده ‏شان را در راه مبارزه گذاشته بودند. و اکنون با گریختن از آلمان شرقی تمامی پُل ‏های پشت سرشان را خراب کرده ‏اند. و به طور غیرقانونی در فرانسه زندگی می‏ کنند و برای نام شب نیازمند کمک سازمان هستند. گلوگاه آن‏ها را فشرد تا یا خفه بشوند یا تن بدهند به حکومت عده ‏ای در یک سازمان.

اینان اگر به قدرت می ‏رسیدند با مردم خود چه می‏ کردند. اینان که با رفقای خود چنین کردند.

فاشیسم ‏های کوچک

برای قاسمی، فروتن و سغایی این امکان پیش می‏ آید تا با ترجمه آثار مائو برای چینی‏ ها زندگی‏شان را تأمین کنند. اما لاشایی مخالفت می‏ کند وقتی تهرانی می‎پرسد چرا؟ لاشایی می‏گوید«: آثار مائو را هرکس نباید ترجمه کند. بیش از این کار لازم است تا اندیشه راهنمای این آقایان تصحیح شده و غیر رویزیونیستی شود تا بتوانند این‏کار را انجام دهند.»

اگر این حرف‎ها را ما از یک مذهبی فناتیک در مورد کتب مقدس بشنویم، شاید خیلی متعجب نشویم. اما وقتی این سخنان از دهان لاشایی کمونیست، در مورد کتاب‏های مائو که نه خدا است و نه پیغمبر خدا است شنیده می ‏شود. مغز استخوان آدم به جوش می ‏آید. که اگر اینان به قدرت می ‏رسیدند با افراد غیر خودی چه می‏ کردند.

مارکسیسم و رویزیونیسم

در سال۱۹۰۸ لنین طی مقاله ‏ای خطوط اساسی رویزیونیسم را در تقابل با مارکسیسم روشن کرد:

۱-رویزیونیسم جریانی ضدمارکسیستی است درون مارکسیست

۲-رویزیونیسم اصلاح و تجدیدنظر در آثار مارکس است.

۳-رویزیونیسم سوسیالیسم شکست خورده قبل از مارکس است درون مارکسیسم

۴-رویزیونیسم در فلسفه به دنبال نئوکانتیست‎ها است.

۵-رویزیونیسم اولوسیون (تحول) ساده وآرام را جایگزین دیالکتیک زندگی انقلابی می ‏کند

۶-رویزیونیسم مذهب را کار خصوصی اشخاص تلقی می ‏کند منتها نه در مورد دولت‎ها بلکه در مورد حزب طبقه پیشرو.

۷-در اقتصاد رویزیونیسم بر این باور است که در کشاورزی به هیچ وجه عمل تمرکز و طرد تولید کوچک توسط تولید بزرگ وجود ندارد. در صنعت نیز این عمل به کندی صورت می ‏گیرد. بحران‏ ها هم کمتر شده است.

۸-حدت تضادهای طبقاتی رو به کاستی است.

۹-رویزیونیسم به‏ جای آن‏که دهقانان را دعوت به قبول نظر پرولتاریا کند آنان را به سوی بورژوازی هدایت می‏ کند.

۱۰-رویزیونیسم بر این باور است که دمکراسی بورژوایی زمینه مبارزه طبقاتی را از بین برده است و اصل قدیمی مانیفست را که می‏ گوید کارگرای میهن ندارند را باطل ساخته است و با این وصف دیگر دولت ارگان حکمرانی طبقاتی نیست.

۱۱-سیاست رویزیونیسم تعیین روش خود از واقعه ‏ای تا واقعه دیگر است.

۱۲-رویزیونیسم نفوذ ایدئولژی خرده‎بورژوازی است که به صفوف پرولتاریا رانده شده است.

رویزیونیسم خروشچفی

در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، دبیر کل وقت خروشچف کیش شخصیت استالین که ترجمه استبداد استالینی بود را زیر سؤال برد و پرده از دوران وحشتناک استالین برداشت از سویی دیگر شوروی نیازمند مبادلات تجاری، اقتصادی و فنی با غرب بود پس تز همزیستی مسالمت‏‏ آمیز بین دو اردوگاه مطرح شد.

اما در سوی دیگر این نزدیکی با اردوگاه غرب، درون جنبش کمونیستی یک شکافی در حال ایجاد شدن بود.

چین هژمونی‎طلبی شوروی را برنمی ‏تافت. پس حمله به استالین و تز همزیستی مسالمت ‏آمیز با امپریالیسم بهانه خوبی برای برخورد در این زمینه بود.

چین در مقابل تئوری سه جهان را مطرح کرد. جهان اول امپریالیسم غرب، جهان دوم امپریالیسم شوروی و جهان سوم چین و بقیه.

و چین اعلام کرد که امریکا ببر کاغذی است. و در حال زوال اما باید مواظب سوسیال امپریالیسم شوروی بود.

پس تلاش شد تا مائو در ردیف رهبران نخستین مارکسیسم قرار بگیرد. تز مارکسیسم لنینیسم و اندیشه ‏های صدر مائو برای بالا آوردن مائو بود. اما مائو یک نظریه ‏پرداز بزرگ مارکسیستی نبود. و اندیشه ‏های او جدا از آن‏ که در ردیف آثار مارکس و لنین نبود. بیشتر به درد چین می‎خورد تا بقیه جهان.

با این همه رشد طبقه جدید در شوروی (بوروکرات‏های حزبی)، هژمونی ‏طلبی روس‏ ها، و نزدیکی با غرب به رویزیونیسم خروشچفی معروف شد. و مبارزه شدیدی در جنبش کمونیستی آغاز شد.

مائوئیست‏های وطنی

اما از آن‏ جایی که برخورد ما با هر پدیده ‏ای سطحی است. همچنان که از مظاهر غرب شکل و شمایل آن‏را فهمیدیم رویکرد ما به مائو و آثار او رویکردی مذهبی بود. از درک جوهره این وقایع  عاجز بودیم. و این‏که چین همان شوروی است با مدلی دیگر. و از چین نیز نمدی برای کلاه جهان سومی‏ ها ساخته نمی‏ شود. (خانبابا تهرانی مسئول بخش فارسی رادیو پکن به زودی به این حقیقت واقف می‏ شود که چینی‏ ها اجازه نمی ‏دهند از رادیو پکن حرفی برعلیه رژیم شاه زده شود.) خانبابا با خود چنین می‏ گوید: من به این امید به چین رفته بودم تا رادیو پکن را به صدای انقلاب ایران تبدیل کنم. رادیو پکن هرچند که موضع ضدرویزیونیست شوری داشت. ولی سیاست رادیو بر ضد رژیم شاه و به نفع انقلاب ایران نبود. بعدها که سرم خورد به سنگ فهمیدم امید ما خیال واهی بیش نبود و تصور این‏که بتوان از رادیوی یک کشور سوسیالیستی علیه رژیم شاه تبلیغ کرد تصور باطلی بود.»

با این تفاصیل مبارزه برعلیه امپریالیسم امریکا به مبارزه برعلیه امپریالیسم شوروی تبدیل شد. و مبارزه بر علیه رژیم شاه به مبارزه برعلیه حزب توده و تمامی این‏ها در مبارزه برعلیه اخلاق رویزیونیستی خلاصه شد.

پایان کار این سه تن

سغایی بیمار بود. داروی قلبی به او نرسید و در راه دیدن خانواده ‏اش که در آلمان شرقی بود درگذشت.

حزب توفان

قاسمی و فروتن بعد از اخراج حزب توفان را پایه ‏ریزی کردند. حزبی که در اصل تفاوت بنیادی با سازمان انقلابی نداشت.

حزب طوفان

بعد از اختلاف بین چین و آلبانی قاسمی طرف آلبانی را گرفت و خوجه‏ ایسم شد. و از فروتن جدا شد و حزب طوفان را بنیاد نهاد.

رابطه سازمان انقلابی با کوبا

رهبران سازمان انقلابی علیرغم دفاع از اندیشه‎های مائو و نظریه «محاصره شهرها از طریق دهات و نقش تاریخی حزب کمونیست» به کوبا نیز نزدیک شدند.

کوبا در این زمان با چین اختلافات عمیقی درباره خط مشی جنبش کمونیستی جهانی و جنبش ‏های آزادی‏بخش داشت.

کاسترویسم

و از سویی دیگر نظریه جنگ پارتیزانی و چریک شهری به‏ عنوان جوهره نظری کاستروئیسم مدافعان و مبلغان سرسختی در جهان داشت. که با نظریات مائو هم‏خوانی نداشت. با این همه سازمان انقلابی با کوبا ارتباط برقرار کرد.

کانال ارتباطی

کانال ارتباطی ویدا حاجبی بود که همسر یکی از فعالین چپ گواتمالایی بود. که هوادار چه‎گوارا بود و با کوبا ارتباط سازمانی داشت.

سازمان انقلابی با حسن قاضی و همسرش پری حاجبی خواهر ویدا حاجبی که از فعالین چپ بودند و به کاستروئیسم تعلقاتی داشتند. ارتباطاتی داشت.

محسن رضوانی موفق شد از این کانال با کوبا ارتباط برقرار کند. و کوبایی ‏ها را متقاعد کند که آن‏ها در خط کوبا هستند و به سازمان انقلابی امکاناتی جهت آموزش کادرها برای عملیات پارتیزانی بدهد.

اعزام نخستین گروه

افراد زیر در نخستین گروه به کوبا اعزام شدند تا آموزش‏های پارتیزانی ببینند:

۱- محسن رضوانی، ۲- س.ل.،۳-عطاحسن آقایی کشکولی،۴- ایرج کشکولی، ۵- پرویز واعظ‏زاده، ۶- گودرز برومند و برادرش، ۷- علی کائیدی چهارمحله،۸-سیاوش پارسانژاد، ۹-حسن قاضی،۱۰- ویدا حاجبی و ۱۱- پری حاجبی

وحدت مشی

حسن قاضی، ویدا و پری حاجبی عضو سازمان انقلابی نبودند. و از خط کاستروئیستی پیروی می ‏کردند. اما محسن رضوانی بر سر مشی که جنگ پارتیزانی بود با این سه نفر به وحدت رسیده بودند. و استدلال کرده بود که اختلافات تئوریک سرجای خودش، اما می‏توان بر سر مشی پارتیزانی به وحدت رسید.

انشعاب در سازان انقلابی

در این زمان بین رهبری سازمان و بدنه سازمان و کادرهای سازمانی اختلاف افتاد.

کادرها چه می گفتند

کادرها اعتراضات خود را در شش بند تنظیم کرده بودند:

۱-توطئه به جای مبارزه ایدئولوژیک با قاسمی، فروتن و سغایی

۲-ناروشن بودن مرز عضو و غیرعضو در سازمان

۳-سودجویی از رابطه بین ‏الملی، تحت عنوان انترناسیونالیسم پرولتری و دنباله‏ روی از چین

۴-سرکوب کادرهای باتجربه (چون آشتیانی، تابشیان، نراقی، و دیگران.)

۵-عدم برخورداری از یک مشی سیاسی روشن

۶-خودبرگزیدگی رهبری سازمان (چهار نفر در تعیین رهبری نقش داشتند.)

طنز تلخ تاریخ

تمامی انتقاداتی که کادرها به رهبری سازمان انقلابی وارد می ‏کردند درواقع همان انتقاداتی بود که سازمان انقلابی به رهبری حزب توده داشت.

انتقاد این افراد به حزب توده بدی فی‏ نفسه کارهای رهبری حزب توده نبود. بلکه به خاطر آن بود که برعلیه این افراد بود. و حالا چون خود به مواضع رهبران حزب توده رسیده بودند همان شیوه‏ ها مجاز بود این هم از عجایب کشور ما است در اقلیت که هستیم دمکراتیم و چون به قدرت می ‏رسیم از فاشیست قبلی فاشیست ‏تریم.

جلسه لییژ

در این زمان بخشی از رهبری سازمان انقلابی در ترکیه بود تا به ایران وارد شوند. و منتظر اسناد و مدارک لازم بودند تا لاشایی و حکمت (دو تن دیگر از رهبران سازمان) برای آن‏ ها بفرستند. که در امکان آن‏ ها نبود.

و چون خبر شورش کادرها به رهبران سازمان رسید. همگی به اروپا بازگشتند و بعد از کشمکش بر سر تشکیل جلسه، در سال ۱۹۶۷ جلسه در شهر لییژ بلژیک تشکیل شد.

شرکت ‏کنندگان جلسه

۱- محسن رضایی، ۲- کورش لاشایی، ۳- بیژن حکمت، ۴- سیاوش پارسانژاد، ۵- علی صادقی، ۶- عطاحسن آقایی کشکولی،۷-ایرج کشکولی، ۸- خسرو صفایی۹- علی صادقی،۱۰- پرویز واعظ‏زاده،۱۱- محمد جاسمی، ۱۲- م.ع. (دری)، ۱۳- مجید زربخش، ۱۴- منوچهر بوذری، ۱۵-اسداله تیورچی، ۱۶- علی کائیدی چهارمحالی،۱۷- محمود مقدم، ۱۸- مهدی خانبابا تهرانی و ۱۹-. ف.ا.

موضوعات مورد بحث

۱-ابتدای جلسه محمود مقدم با تزهای لنینی در مورد حزب وظیفه، نیروهای دارای رسالت تاریخی و نیروهای میرنده به نقد نظریات کاستروئیستی حاکم پرداخت و جلسه را ترک کرد. مقدم دیگر به سازمان انقلابی باز نگشت.

۲-کادرها علاوه بر شش مورد قبلی به مواردی دیگر انتقاد داشتند. نخست مسئله مالی سازمان، که اصولاً وضعیت مالی سازمان چگونه است. امکانات مالی در دست کیست. چقدر کمک مالی می‏ گیرد و چرا. مگر وابستگی مالی حزب توده به شوروی زیان‏بار نبود. مگر قرار نبود با نیروی خود کار کنیم. اصولاً دریافت پول از چین چه معنایی دارد.

مورد دیگر دستگیری نیکخواه و یارانش به دنبال سوءقصد در کاخ مرمر به شاه بود. که سازمان انقلابی غیرمستقیم آن‏را به خود نسبت می‏ داد و سعی می ‏کرد در اذهان خود را قوی‏تر از آنچه که هست نشان بدهد.

سازش در جلسه

انشعاب محمود مقدم در دیگران یک حس وحدت ایجاد کرد. و جلسه به سمت سازش سوق پیدا کرد و همه تصمیم گرفتند برای حفظ سازمان به سازمان یک فرصت پنج ماهه داده شود تا به جمع‏ بندی حقانیت ‏های خود بپردازد. پس رهبران و کادرها به محل‎های فعالیت خود بازگشتند.

۱-کورش لاشایی برای تماس مجدد با گروه شریف‏زاده به کردستان رفت.

۲-خانبابا تهرانی، ایرج کشکولی، محسن رضوانی، سیاوش پارسانژاد و چهارمحالی به چین رفتند.

۳-مجید زربخش برای تماس با گروه سیروس نهاوندی به ایران رفت.

انتخاب رهبری جدید

در این جلسه چهار نفر به سه نفر قبلی اضافه شدند و سازمان رهبری به هفت نفر رسید:

۱- محسن رضوانی،۲- کورش لاشایی، ۳- بیژن حکمت، ۴- پرویز واعظ‏زاده، ۵-علی شمس،۶-عطاءحسن آقایی کشکولی و ۷- م.ع. (دری)

فعالیت سازمان انقلابی در کردستان

تئوری حلقه ضعیف

تئوری حلقه ضعیف از ایده ‏های لنینی استنتاج شده بود و مائو آن‏را به شرایط چین تطبیق داده بود. طبق این تئوری، سازمان یا حزب بایستی در هر کشوری حلقه ضعیف را پیدا کند و آن‏را پایگاه انقلابی خود تبدیل نماید. این حقله باید چند ویژگی می ‏داشت:

۱-جزء فقیرترین روستاها باشد.

۲-از لحاظ فرهنگی دارای سنت بالای انقلابی باشد.

۳-از روحیه رزمی برخوردار باشد.

۴-از لحاظ سوق‏ الجیشی موقعیت مناسبی داشته باشد و دستیابی به آن برای حکومت مرکزی مشکل باشد.

کورش لاشایی به کردستان رفت و با بررسی اوضاع در کردستان به این نتیجه رسید که کردستان همان حلقه ضعیفی است که مائو می‏ گوید.

گروه شریف ‏زاده

شریف‏زاده و ملا آواره دو دانشجوی کرد دانشگاه تهران بودند. که در پی برپایی پایگاه انقلابی تحصیل را رها کرده بودند. و در منطقه کردستان با ژاندارم‏ ها درگیر شده بودند.

شریف‏زاده توسط کردهای عضو سازمان انقلابی با سازمان تماس گرفتند و گفتند حاضرند به حرکت سازمان انقلابی در کردستان کمک کنند.

این تماس در آستانه تشکیل کنفرانس سازمان انقلابی بود. و کنفرانس کورش لاشایی را مسئول این تماس و بررسی کرد.

انقلاب فرهنگی چین و سازمان انقلابی

انقلاب فرهنگی با نقد کتاب تدمی به نام «خانواده…» شروع شد نویسنده در این کتاب متهم شد گرایشات بورژوایی دارد و به تبلیغ کولاک‏ ها و خرده مالکین پرداخته است. این انتقاد به کتاب‏ه های دیگر کشیده شد و انقلاب فرهنگی آغاز شد.

انقلاب فرهنگی با شعار «جان فن یولی ؛یعنی شورش بر حق است» آغاز شد و گاردهای سرخ که متشکل از جوانان حزبی بودند به میدان آمدند تا حزب را از عناصر رویزیونیسم و گرایشات رویزیونیستی تصفیه کنند.

انقلاب فرهنگی به علت شورش بر علیه بورکراسی حزبی جاذبه ‏های بسیاری در سراسر جهان پیدا کرد. اما جوهره آن مبارزه درون حزب بود. کودتای مائو برعلیه حناح حاکم بر حزب بود.

حزب در این زمان بر سر الگوی رشد و رسیدن به سوسیالیسم به دو گرایش تقسیم می‏ شود:

۱- جناح مائو و ۲-جناح دن سیائوپینگ

الگوی مائو که با برنامه جهش بزرگ مشخص می ‏شد. سیاستی اراده ‏گرایانه بود برای رشد صنعتی و کشاورزی چین به سوی سوسیالیسم که در عمل به نتیجه ‏ای جز شکست و خسران برای اقتصاد چین نداشت.

در زمینه سرکوب جناح مخالف مائو؛ بهترین کادرهای حزب حذف شدند و از رده کار خارج شدند.

اما سیر تحولات انقلاب فرهنگی و شروع پرجاذبه آن چیزی نبود که ناظرین خارجی بتوانند به آنچه در ته دریا اتفاق می ‏افتاد واقف شود. آنچه بود موج‏ های بلندی بود که به ساحل می ‏آمد سازمان انقلابی نیز به ‏عنوان یک جریان هوادار چین جذب شعارهای پرجاذبه انقلاب فرهنگی شد.

نوسازی ذهنی

به همین خاطر گروهی به چین اعزام شدند تا در فضای ملکوتی انقلاب فرهنگی به نوسازی ذهنی خود بپردازند. و ویروس رویزیونیسم را از روح خود پاک کنند.

نتیجه این نوسازی منجر شد به نصب مدال‏های مائو بر سینه و خواندن بخش‏ هایی از کتاب سرخ مائو که به عنوان دعای قبل از غذا بود.

اعضای سازمان انقلابی قبل از غذا در مقابل عکس مائو می‏ ایستادند و همگی بخش‏ه هایی از کتاب مائو را با صدای بلند می‏ خواندند.

نتیجه انقلاب فرهنگی

انقلاب فرهنگی سه نتیجه مهم داشت:

۱-کیش شخصیت مائو، مائو به حد خدایی رسید.

۲-ضربات جدی به کادر رهبری چین وارد شد.

۳-ضربات جدی به اقتصاد چین خورد.

سازمان انقلابی بعد از جلسه بلژیک

پس از این جلسه سازمان دست به اقدامات زیر زد:

۱-انتشار چند جمع‏ بندی و انتشار مجدد نشریه توده (که این امر مورد اعتراض کادرها قرار گرفت. چرا که قرار بود نشریه توده بعد از حل اختلافات انتشار یابد.)

۲-سفر گروه به چین برای دور ریختن نظرات و نوسازی جهان ذهنی، مبتکر این طرح علی شمس (زارع) بود و بر این باور بود که در فضای انقلاب فرهنگی باید جهان ذهنی را بازسازی کرد. این سفر به الگوسازی و چاپلوسی از کیش شخصیت مائو منجر شد.

۳-لاشایی به کردستان رفت.

۴-و تماس‏ هایی توسط لاشایی با جلال طالبانی گرفته شد تا در عراق پایگاهی زده شود.

انشعاب کادرها

پس از رفتن رهبران سازمان انقلابی به عراق و کردستان در شهر وپرتال آلمان غربی جلسه ‏ای از اعضای کادرها  و مسئولین سازمان انقلابی فرا خوانده شدند.

شرکت‎کنندگان این جلسه

۱-مهدی خانبابا تهرانی، ۲- بیژن حکمت، ۳- فیروز فولادی، ۴-ﻫ. ق.، ۵-چ.پ.، ۶- اسداله تیورچی، ۷- منوچهر بوذری، ۸- ف.ا.، ۹-علی کائیدی چهارمحالی، ۱۰- پ.ن.، ۱۱- مجید زربخش و۱۲- و عده‎ای دیگر.

در تنظیم اعلامیه کادرها، مهدی خانبابا تهرانی، فیروز فولادی و ن.پ. دخالت داشتند این اعلامیه با امضای اعضای کادرها و مسئولین این سازمان انقلابی حزب توده ایران انتشار یافت. و نام کادرها را ساواک به مطبوعات کشاند و نام این جریان به «کادرها» معروف شد.

انتخاب رهبری

۱-منوچهر بوذری، ۲- پ.ن.، ۳-علی کائیدی چهارمحالی،۴-فیروز فولادی۵-ﻫ. ق.، ۶- مهدی خانبابا تهرانی،۷- بهمن نیرومند که بعداً به مسئولین اجرایی انتخاب شد.۸- مجید زربخش به ‏عنوان مسئول روابط امور دانشجویی

کادرها چه می ‏گفتند

کادرها در جلسه لیژ بلژیک شش انتقاد به رهبری سازمان داشتند:

۱-برخورد توطئه ‏گرانه با آن سه تن (قاسمی، فروتن و سغایی).

۲-دنباله ‏روی از چین

۳-سرکوب کادرها

۴-ناروشن بودن مرز عضو و غیرعضو

۵-عدم برخورداری از یک مشی روشن

۶-انحصار قدرت بین چهار تن (رضوانی، لاشایی، حکمت و…)

جز این شش انتقاد کادرها اختلافات دیگری نیز داشتند.

۱-حرکت رهبری سازمان را برای رفتن به ایران حرکت کاسترویستی می ‏دانستند که الگوسازی غلطی است از شرایط کوبا در ایران

۲-ایجاد یک جنبش فکری، این جنبش وظیفه داشت یک عنصر جدید اندیشه را در میان ایرانیان برای انقلاب پدید آورد این جنبش بر این باور بود که باید از گذشته به طور ریشه ‏ای برید. تاریخ ایران را شناخت و نظریاتی منطبق با شرایط ایران تدوین کرد.

۳-انتقاد بعدی کادرها به سازمان، عدم اراده سازمان برای رفتن به ایران بود.

۴-در مورد نیروی اصلی انقلاب، کارگران را نیروی اصلی و دهقانان را نیروی کمکی می ‏دانستند.

۵-سازمان دچار اراده ‏گرایی کور شده است و به تئوری اهمیتی نمی ‏دهد.

کادرها چه کردند

جریان کادرها جریان یک‏دستی از نظر ایدئولوژی نبود. آن‏ ها تنها بر سر نفی مشی کاستروئیستی سازمان انقلابی وحدت داشتند. پس در اولین گام دو جناح شدند:

۱-یک جناح به رهبری محمود مقدم، معتقد به مطالعه سیستماتیک بودند. و می‏ گفتند باید به مارکس مراجعه کرد و از همین جا یک موج مارکس ‏شناسی ایجاد شد. و این جناح رفتند به دنبال ترجمه کارهای مارکس و انگلس.

۲-جناح دوم که اکثریت کادرها را تشکیل می ‏دادند معتقد بودند باید در بسیج و تشکل جنبش جوانان شرکت در مبارزات کنفدراسیون و انتقال افراد به ایران نیرو گذاشت.

۳-با اوج‏گیری جنبش چریکی جریان کادرها سمپاتی‏ هایی به سازمان چریک‏های فدایی خلق پیدا کرد. و نشریه خبری نبرد را به ‏عنوان ارگان خارج کشور سازمان فدایی منتشر کرد.

۴-جریان کادرها در صدد تماس با چین بود. چرا که باور داشت سازمان انقلابی واقعی آن‏ها هستند. و نامه سرگشاده‏ای نیز به حزب کمونیست چین فرستاده شد اما چینی‏ ها جریان کادرها را به‏ عنوان سازمان انقلابی نپذیرفتند.

۵-عده‏ ای از کادرها عازم ایران شدند. فرید، چ.پ، علی کائیدی و یک نفر دیگر. عده‏ ای دیگر ازکادرها در ایران بودند: سیروس نهاوندی، بیژن چهرازی، س.ن. عده ‏ای دیگر از کادرها در ایران فعالیت ‏های پراکنده داشتند: بیژن قدیمی، موسی رادمنش، محمود صادقی و اردیبهشت که جریان کادرها افرادی را برای تماس با این افراد به ایران فرستاد.

۶-عده ‏ای در اروپا ماندند تا جریان را در اروپا جمع و جور کنند: مهدی خانبابا تهرانی، منوچهر بوذری، فیروز فولادی، پ.ن، ﻫ. ق.، و مصطفی کائیدی چهارمحالی

۷-تماس با هواداران سازمان در امریکا که باعث شد بهرام راد به فرانکفورت بیاید و با خانبابا ملاقات کند. اما او در بازگشت به نفع رهبری سازمان انقلابی موضع گرفت.

۸-مشکل اصلی کادرها تناقضی بود که بین فکر و عمل آن‎ها بود. آن‏ها از یک سو به یک جنبش فکری باور داشتند. و می‏ خواستند از دل این جنبش فکری، استراتژی مبارزه و سیاست در ایران بیرون بیاید. از سویی دیگر جنبش انقلابی در دستور کار عملی آن‏ها وظایفی را قرار داده بود. و مبارزات کنفدراسیون، اعزام نیرو به ایران که این‏کار نیازمند به دو عامل بود:

۱- سازماندهی و ۲- وقت

که هر دوی این عوامل منافات داشت با پیش به سوی یک نهضت فکری.

انشعاب درون کادرها

جریان کادرها از ابتدا حامل تناقض بود، بین کار فکری و کار عملی مسئله داشت و از سویی دیگر فاقد یک وحدت ایدئولوژیک بود. پس از یک سو به علت باور به نهضت فکری مخالف تشکیلات بود. و از سویی دیگر به علت شرکت در مبارزات عملی نیازمند سازماندهی بود. این تناقض و نبود وحدت فکری نتوانست کادرها را متشکل کند پس با شروع جنبش چریکی جناحی از آن‏ ها به رهبری تهرانی متمایل به سازمان چریک‏های فدایی خلق ایران شد. با آمدن سازمان پیکار و مجاهدین مارکسیست لنینیست، شکاف بزرگ دیگری در جریان کادرها پیش آمد:

۱-جناحی به رهبری پ.ن. با پیکاری‏ ها رفتند. و نشریه آذرخش را منتشر کردند.

۲-جناحی دیگر به رهبری زربخش که با پیکار به توافق رسیدند جریان «اتحاد مبارزه در راه ایجاد حزب طبقه کارگر» را ایجاد کردند.

این جدا شدن‏ ها جریان کادرها را به سوی متلاشی شدن پیش برد.

دستاوردهای سازمان انقلابی از ارتباط با چین

سازمان انقلابی که خود را ادامه راستین حزب توده‏ می ‏دانست. به همین خاطر پسوند حزب توده ایران را با خود داشت با دو انتقاد اساسی و درست از حزب توده جدا شد:

۱-وابستگی به شوروی و نداشتن استقلال

۲-انفعال سیاسی

با این همه خود با حزب کمونیست چین تماس گرفت.

عامل ابتدایی این تماس پرویز نیکخواه بود که در یک کنفرانس با هیئت چینی آشنا شد و چینی‏ ها پیشنهاد کمک و همکاری کرده بودند.

رضوانی به ‏عنوان فرد شماره ۱ سازمان به چین رفت. و از چینی‏ ها خواست که دکتر فریدون کشاورز عضو اخراجی رهبری حزب توده را که در عراق بود به چین دعوت کنند.

دکتر کشاورز دعوت شد و به چین رفت، در چین از او خواستند تا در فعالیت مجدد بخش فارسی رادیو پکن که تعطیل شده است به آن‏ها کمک کند.

این بخش قبلاً توسط هیئت اعزامی حزب توده اداره می‏ شد. اما با پیش آمدن اختلافات چین و شوروی، توده ‏ای‎های حاضر به همکاری با چینی‏ ها نبودند.

کار در رادیو پکن

برای این‏کار مهدی خانبابا تهرانی انتخاب شد. و سازمان دو هدف داشت:

۱-مبارزه با تبلیغات رویزیونیستی شوروی که هدف چینی‏ها بود. اما سازمان انقلابی نیز با آن‎ها مشترک بود.

۲-تبدیل رادیو پکن به پایگاهی تبلیغاتی برعلیه رژیم شاه که این کا در برنامه چینی‏ها نبود و به سازمان انقلابی اجازه داده نشد تبلیغات ضدشاه بکشد.

اعزام تیم‏های آموزشی

هدف بعدی سازمان انقلابی از رابطه با چین، آموزش‎های نظامی به افراد خود بود. سازمان در نظر داشت با آموزش این تیم‏ ها و اعزام آن‏ها به ایران در یک فرصت مناسب، و وصل شدن تیم‏ ها به همدیگر عملیات مسلحانه را در ایران آغازکند.

اما در برنامه چینی ‏ها برای گروه‏ های خارجی، نه تنها ایرانی، ترتیب دادن کلاس‏ های تئوریک بود. در این کلاس‏ها با حضور مترجم کتاب‏ های زیر آموزش داده می‎شد:

۱-تجارب جنگ ضد ژاپنی،۲- به خلق خدمت کنیم، ۳- اصلاح سبک کار حزبی، ۴- یوگول پیرمردی که کوه را از جا کند،۵- جنگ ‏های دهقانی، ۶-چگونگی تحلیل طبقات و۷-ساختمان حزب از لیو شائوچی

این کتاب‏ ها که خلاصه آثار مائو بود آموزش داده می‏ شد. اما از آموزش نظامی خبری نبود. سازمان انقلابی از چینی ‏ها خواست که به گروه‎های اعزامی آموزش‏ های نظامی بدهد. اما چینی ‏ها روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند آموزش نظامی را در جنگ باید آموخت. و وقتی سازمان انقلابی فشار آورد. سروته قضیه را با باز و بسته کردن اسلحه، کمی تیراندازی و پریدن از روی خرک به هم آوردند. خلاصه آن‏ که از این رفتن و آمدن‏ ها چریک بیرون نمی‏ آمد. افزون بر آن‏که برای همین تیم‏ها نیز سازمان انقلابی فاقد امکان لازم برای اعزام آن‎ها به ایران بود.

استفاده تبلیغاتی

حمایت چین به ‏عنوان یک کشور سوسیالیستی و انقلابی و استقبال دیپلماتیک از گروه‏ های اعزامی سازمان انقلابی توسط مقامات چینی بار تبلیغاتی مؤثری برای سازمان انقلابی داشت. و سازمان را بیش از آن‏که بود، بزرگ و مهم جلوه می ‏داد. و این خود جذب هواداران زیادی برای سازمان انقلابی می‏شد.

کمک مالی

جز هزینه اعضای سازمان انقلابی در چین که مشغول کار و آموزش بودند سالیانه حدود ۲۰۰۰۰ دلار چین به سازان انقلابی کمک مالی می‏ کرد که در زمان خود کمک مالی بزرگی برای سازمان انقلابی بود.

از دست رفتن استقلال

ما به ازای این امکانات حمایت همه جانبه سازمان انقلابی از چین و مواضع دولت چین بود. درست از همان زاویه ‏ای که از حزب توده نقد می‏ شد به آن گرفتار شدند. همین مسئله باعث اعتراض کادرها و یکی از دلایل انشعاب آن‏ها شد.

علت چه بود

وابستگی فکری و مالی به چین یا شوروی نتیجه اجتناب‏ ناپذیر دو عامل بود:

۱-نداشتن پایگاه توده ‏ای

یک حزب و یا سازمان برای ادامه حیات خود نیازمند داشتن یک پایگاه مردمی است مثل درختی که ریشه در اعماق اجتماع دارد. این درخت نیازمند کسی نیست که به ‏طور مصنوعی به آن آب بدهد. خود با ریشه ‏های اجتماعی ‏اش تغذیه کند و به زندگی ‏اش ادامه می ‏دهد. اما وقتی این ریشه ‏ها نیست. وقتی پایگاه توده ‏ای موجود نیست ادامه حیات نیازمند کمک خارجی است.

۲-نبود متفکرین بزرگ

دیکتاتوری فرصت نمی‎دهد تا یک نهال نورس به درختی تنومند بدل شود. و در اولین گام‏ ها رهبران خطرساز را می‏ یابد و سربه نیست می‏ کند. پس متفکر بزرگی شکل نمی‏ گیرد تا جنبش را از تئوری‏های وارداتی بی‏ نیازکند. در این‎جا هم با شکل اجتناب‏ ناپذیری سازمان و یا حزب به دنبال شبحی برای تغذیه فکری می‏ گردد. مارکس، لنین، مائو،  اولیا نفنکی، سوسولف و جماعتی از این دست و از یاد برده ‏می‏ شود که این متفکرین، هر کدام به تحلیل مسائل زمان خود و کشور خود پرداخته ‏اند همچنان که ما نیز باید مسائل خود را در زمان خود تحلیل کنیم.

مائوئیسم، بلشویسم، سوسیالیسمی ایرانی

استبداد و ساخت اقتصادی، فرهنگی به غایت عقب‏ افتاده ایران باعث شد که کمونیست‏ های ایرانی در قفقاز و ماوراء قفقاز، در میان نفت و مس آن دیار نشو نمو یابند. و به خاطر همکاری و نزدیکی با سوسیال دمکرات‏های قفقاز گرایشات بلشویکی پیدا کنند.

تا انقلاب اکتبر این رابطه یک رابطه رفیقانه کمونیستی است. کمک‏های بی‏ شائبه سوسیال دمکرات‏های قفقاز، چه فکری و چه مالی، در انقلاب مشروطه و بعد از آن جای هیچ شک و شبه ه‏ای را باقی نمی‏ گذارند.

بعد از انقلاب اکتبر فاکتور جدیدی وارد این معادله می‏ شود. منافع و مصلحت ‏های یک کشور بزرگ به نام اتحاد شوروی.

از این مرحله به بعد روابط رفیقانه رنگ می‏ بازد و جای خود را به توجیه منافع دولتی بزرگ در برابر حزبی کوچک می‏ دهد.

حزب کمونیست ایران و جنگل قربانی این مصلحت‏ طلبی ‏ها می‏ شود.

با انتقال مرکز احزاب کمونیست به شوروی و بر پایه کمینترن به‏ عنوان مرکز هدایت‏ کننده احزاب کمونیست، انترناسیونالیسم پرولتری، ای رابطه برابر احزاب، به دفاع از دولت شوروی تبدیل می‏ شود. اما هنوز کمونیست‏ هایی ایرانی علیرغم باورهای‏شان به شوروی و حزب کمونیست شوروی به ‏عنوان مرکز انقلاب جهانی در عرصه فکر، استقلاب خود را حفظ کرده ‏اند. همین استقلال فکری است که تمامی رهبران حزب کمونیست را جز یک نفر (سیروس آخوندزاده) به زیر تیغ تصفیه ‏های استالین می ‏کشاند و به‏ عنوان عامل امپریالیسم به جوخه ‏های اعدام می‏ سپارند.

در جریان بعدی که گروه ۵۳نفر است ما با دو جریان روبه ‏روئیم دکتر ارانی و کامبخش. دکتر ارانی همان‏طور که در دفاعیاتش زیرکانه مطرح می‏ کند. به روابط برادروار و برابر احزاب اعتقاد دارد. اما کامبخش بر این باور نیست. و بعد از تأسیس حزب توده، خط وابستگی فکری و مالی به شوروی را نهادینه می ‏کند.

در این فاصله از تشکیل حکومت شوروی تا انشعاب در جنبش جهانی کمونیستی، خلیل ملکی تلاش کرد سوسیالیسم ایرانی را تئوریزه کند. که ناموفق بود. و کمونیست‏ های ایرانی دیگر فرصت نیافتند تا از وابستگی فکری و مالی خود را نجات دهند.

با اعتراض چین و جدا شدن‏ اش از شوروی و شکستن اتوریته کمینترن شوروی، فرصتی یگانه برای کمونیست ‏های ایرانی ایجاد شد. که کمونیست باشند و مستقل بیندیشند. و این فرصت در اختیار سازمان انقلابی و رهبران آن بود. اما ضعف ‏های اخلاقی، نداشتن بینش همه ‏جانبه به تاریخ ایران و جهان، اختلافات درونی. سازمان انقلابی را سوق داد به راه بی‏ بازگشت حزب توده و دنباله‏ روی همه‎جانبه از چین.

مائوئیسم ایرانی حاصل این صفت‏ های اخلاقی و تاریخی بود.

۱-نگاهی از درون به جنبش چپ ایران؛گفتگوی حمید شوکت با مهدی خانباباتهرانی.شرکت سهامی انتشار .چاپ دوم۱۳۸۰

چند توضیح پیرامون این کتاب:

۱-این کتاب حاصل گفت ‏وگوی حمید شوکت ازفعالین چپ خارج از کشور است با مهدی خانبابا تهرانی از فعالین چپ در خارج از کشور.

۲-این کتاب در سال۱۳۸۰ توسط شرکت سهامی انتشار با مقدمه سرهنگ غلامرضا نجاتی چاپ شد.

۳-این مصاحبه از آبان ۱۳۶۵در فرانفکورت شروع می‏شود و در اردیبهشت ۱۳۶۶در یونان خاتمه می‎یابد.

۴-پیش‎گفتار به قلم سرهنگ نجاتی حاوی کمی‎ها و کاستی‎های بسیاری است که یک ملی‎گرا از جنبش چپ دارد. و از همان ابتدا شروع می‏ شود جنبش چپ از فعالیت‏ های سوسیال دمکراسی در انقلاب مشروطه شروع می‎شود نه از حزب کمونیست. و ربط زیادی به این کتاب ندارد. نبود آن زیانی به این کتاب نمی‎زند. اما اگر مقصود دادن یک پیش‎ذهنی به خواننده ناآشنا به تاریخ جنبش کمونیستی است، جای اگر و مگرهای بسیار دارد.

۵-بهتر آن بود که حمید شوکت به ‏عنوان مصاحبه ‏گر، در مقدمه‎ای خانبابا تهرانی را به خوانندگان خود معرفی می‏ کرد.

۶-بهتر آن بود که حمید شوکت که خود یکی از فعالین چپ در خارج از کشور و از همراهان تهرانی بوده است نیز در مورد خود چیزی می‏ نوشت. تا خواننده نیز با گذشته او آشنا شود.