رباعیاتی از سر امید

 

هادی خرسندی :

پایان شما سرخوشی کشور ماست

عمّامه که رفت، تاج گل بر سر ماست

با رفتن تان، زندگی آغاز شود

چون مرگ شما، تولد دیگر ماست

 

***

با مرگ شما وطن جوان خواهد شد

از هر سو زندگی روان خواهد شد

بلبل به سراپرده گل خواهد رفت

با شور و شعف نعره زنان خواهد شد

 

***

با مرگ شما زندگی آغاز شود

دل‌های مصیبت‌زده‌مان باز شود

آن مرغ طرب که سال‌ها در قفس است

نامبر وانِ رشته پرواز شود

 

***

با رفتنتان باز شود روی وطن

شاداب شود چهره بانوی وطن

تشویق کنم نسیم آزادی را

چون می‌پیچد در خم گیسوی وطن

 

***

با رفتنشان، به خانه برمی‌گردم

با طنز و گل و ترانه برمی‌گردم

ای مام وطن، اگرچه پیرم امّا

با شادی کودکانه برمی‌گردم

 

***

برمی‌گردم، به خوشدلی، خوشحالی

با صیغه‌ای از ماضی استقبالی!

خواهم بروم با دو قران پول خودم

حلوا ارده بگیرم از بقّالی!

 

***

در سوگ شما، جان وطن می‌خندد

در برزن و کوی، مرد و زن می‌خندد

واندر پس سال‌های دوری، یک روز

آن کوچه بن‌بست به من می‌خندد

 

***

آن کوچه بن‌بست چنارش زیباست

پاییزش هم مثل بهارش زیباست

آن روز که می‌رسم به این کهنه چنار

یک سلفی داغ در کنارش زیباست

 

***

خلوتگه ما خانه ماران شده است

هر کله خری سرخر یاران شده است

آن کوچه که میعادگه ما می‌بود

پاساژ سپاه پاسداران شده است

 

***

خوابم پُر خاطرات دور است هنوز

نوستالژیِ من کوچه نور است هنوز

زان کوچه هنوز دختری اُرمک‌پوش

با قابلمه در حال عبور است هنوز

 

***

با رفتنتان زمین تکان خواهد خورد

انگشت تلنگر به زمان خواهد خورد

یک سنگ عزیز کز فضا می‌آید

بر فرق امام جمکران خواهد خورد

 

***

با رفتنتان مملکت آباد شود

از جور شما ملتی آزاد شود

باید که اقلّیت ظالم برود

تا خاطر اکثریّتی شاد شود

 

***

از اهل قلم، اهل سخن، می‌ترسید

از «هالو»ی طنّاز وطن، می‌ترسید

طرح تروری که آبروریزی شد؛

یعنی که شما ز شعر من می‌ترسید

 

***

نه از پیِ‌تان فحش روان خواهم کرد

نه کوچه و خانه‌تان نشان خواهم کرد

در کشتن من شما موفق نشدید

من نیز شما را ولِ‌تان خواهم کرد

 

***

با رفتنتان دلم خنک خواهد شد

اشعارم گولّه نمک خواهد شد

خواهد شد روزگار ما خوش؟ آری

با همّت ما، بدون شک خواهد شد

 

***

خواهم به دیار خویشتن برگردم

با پای شکسته به وطن برگردم

یعنی مُحتَمل که اینها بروند؟

یعنی محتمل که من برگردم؟

 

***

تصویر برای من وطن نیست که نیست

غربت‌شکن و غصه‌شکن نیست که نیست

از تکنولوژی بهره گرفتم، امّا

اسکایپ حریف دل من نیست که نیست

 

***

در کار خود این رژیمِ بد، درمانده

همچون فلجی به خاک کشور مانده

این بر اثر مبارزات من و توست

ای هموطنان، یک هُل دیگر مانده

 

7 مرداد 1398