من آن شعر را ننوشتم

 

مینا اسدی :

دوستان مازندرانی من …ساروی‌های نازنین
این روزها شعری به زبان مازندرانی در دنیای مجازی می‌گردد که مال من نیست. شاعر این شعر یا گرداننده‌ی این نمایش از من به عنوان بانوی بزرگوار یاد می‌کند و شعرهای مرا به عرش می‌برد تا زیرکانه مرا به زمین بکوبد.
در سر نویس، از مردم زادگاهم ساری شکایت می‌کند که قدر مرا ندانسته‌اند و یا اصلن مرا نمی‌شناسند و شعرهای مرا نخوانده‌اند.
این دروغ محض است و من همیشه و هنوز هم از مهربانی‌های همشهریانم برخوردارم. در شب‌های شعری که در سراسر جهان داشته‌ام بیشتر همکلاسی ها و همشهریانم را دیدم که با گل و عشق مرا نواخته‌اند. از همه خنده دارتر اینست که راوی، این شعر را به زبان مازندرانی نوشته است .
من نوشتن به این زبان را نمی‌دانم . ما در ساری فارسی حرف می‌زدیم و زبان مادری‌مان را یاد نگرفتیم . خوب یا بد بودن این امر، چیزی از نادانی راوی نمی‌کاهد. او می‌خواهد مرا آدم بدبخت و افسرده‌ای به شناساند که از گذشته‌ام پشیمانم، و در میهن دومم استکهلم، به بن بست رسیده‌ام.
شعرهای من شناسنامه دارد. من خط و ربط دارم. درماندگی و ناامیدی با من نسبتی ندارد‌. می‌خواهم به همشهریانم بگویم که من همانجا که بودم ایستاده‌ام. هیچ نیرویی نمی‌تواند مرا از میهنم و مردمم جدا کند. این بیشرمی از طرف هر کس که باشد مرا از رفتن باز نمی‌دارد. اگر این شعر با نام مینا اسدی به شما رسیده است، دور بیاندازید. این تعریف‌ها، ذم‌ شبیه به مدح است. راوی با نام«تاریخ نگار» خودش را معرفی می‌کند ! یعنی که تاریخ را به دروغ ثبت می‌کند . من از همه ی هم میهنانم می‌خواهم که مرا در پخش این نوشته یاری کنند. سپاس
 
مینااسدی- دوشنبه هفدهم آگوست سال دوهزار و بیست – استکهلم زیبا