پیکار چریکی شهری

رامین کامران :

از پایان دور اعتراضات اخیر، بسیاری میپرسند که چه بکنیم؟ سؤال اساسی است. گفتم پاسخی برای این پرسش مکرر بنویسم.

سؤتفاهم نشود

تصور میکنم که شرایط و امکانات فعلی مبارزه، دارد ما را عملاً به سوی نوعی پیکار چریکی شهری سوق میدهد. نکته بسیار مهم است و امکان سؤتفاهم بسیار. برای اینکه تصور نشود که مقصود من همان آرتیست بازی های قبل از انقلاب است، توضیح گذرایی میدهم.

اینجا اصلاً قرار نیست کسی همینطوری اسلحه به دست بگیرد و راست راست راه بیافتد و هر کس را دستش رسید بکشد و اسمش را هم بگذارد مبارزه. قرار هم نیست یک ایدئولوژی پر مدعا و در نهایت سست بیاید و این کارها را توجیه یا احتمالاً تقدیس بکند. نه ژست آمریکایی داریم، نه ایدئولوژی روسی. کاری هم که در پیش است، قرار نیست هم استراتژی باشد و هم تاکتیک و در آن بین لحاف و تشک فرق گذاشته میشود.

چریک کابوی هم نمیخواهیم که دو هفت تیر، یکی اسلامی و یکی مارکسیستی به کمر ببندد و با آنها به طرف حکومت تیر در کند و اگر هم یک آخوند گیر آورد که هوایش را داشته باشد، باز به سبک فیلمهای آمریکایی، اسمش را بگذارد «پدر فلانی» و اینقدر هم فهمش نرسد که به آخوند شیعه نمیگویند «پدر» میگویند «آقا». پدر مال آن فیلمهای هالیوودی است که قرار است در آنها یک کشیش نیک سیرت کاتولیک و ترجیحاً ایرلندی ( یا اوʿهارا یا اوʿفلانگان یا اوʿ یک چیز دیگری) هوای مظلومان را داشته باشد.

مقصود از پیکار چریکی شهری چیست؟

نبرد ما چریکی خواهد بود، در مقابل ارتش سرکوب حکومتی، ولی نه مسلحانه، تبلیغاتی. اگر تصور میکنید که در این کار گلوله از کلام کارآ تر است، معلوم است که هنوز عقل رس نشده اید و باید بروید دنبال بازی با اسباب دیگری و البته حاجتی هم به ادامهُ خواندن مطلب حاضر نخواهید داشت. ولی برای خوانندگانی که مطلب را دنبال میکنند، باید چند چیز را توضیح داد. این نبرد چریکی چند خصیصه دارد و قرار است چند پیامد داشته باشد.

اول خاصیت این شیوهُ نبرد، زنده نگاه داشتن اعتراضات است، با امکانات موجود و با قیمت حداقل. اعتراضات وسیع نقداً قطع شده، ولی ما باید آتش را زنده نگاه داریم و نگذاریم این شعله خاموش شود تا بتواند در موقع لزوم، در این و آن نقطه، دامن بگیرد و کار را به سوی پیروزی کامل ببرد. تداوم عمل را باید در هر سطح  که شده، حفظ کرد. امکانات ما در حد نوعی از جنگ است که در اصطلاحات کلاسیک استراتژی، تدافعی میخواندند و در قرن بیستم، صورت چریکی آن، اول در دشت و دمن و سپس در شهرها، رایج شد ـ در جهان سوم و با نام جنگ انقلابی. این استراتژی مال کسی است که با حریف قویتر از خود طرف است ولی جا نمیزند چون میداند که وزن کشی اول کار به هیچوجه تعیین کنندهُ نتیجهُ مبارزه نیست. هیچگاه نباید فراموش کرد که جنگ با نیروی نقد انجام میشود و انقلاب با نیروی نسیه ای که در طول مبارزه نقد میشود. اصلاً تمامی داستان انقلاب، داستان جلب نیروست از مردم و از حکومتیان، تا جایی که گروه اخیر بفهمد دیگر مقاومت بیفایده است و سپر بیاندازد.

انقلاب اسلامی را سلسلهُ چله ها بود که به جنبشی همگانی تبدیل کرد، چون ریشهُ ترسی را که مردم را فلج کرده بود، سوزاند و نشان داد که رژیم شاه، با تمام ادعا و امکانات سرکوبش، حریف مخالفان نیست. دور تظاهرات بزرگ و چند صد هزار نفره، در پایان دور چله ها شروع شد. باید موقعیتی ایجاد کرد که شبیه دور چله ها باشد، یعنی نشان بدهد که مردم مخالفند، رفتن این حکومت را میخواهند و کسی هم حریفشان نیست. یعنی اعتراضات هرچند کوچک و پراکنده، ولی ادواری و بی وقفه، باید ادامه پیدا کند.

به رغم قدرت کم مان، ما باید هر چه زودتر و بیشتر پیروزی های موضعی به دست بیاوریم. پیروزی است که مردم را امیدوار نگاه میدارد، به مبارزه جلبشان میکند و توان مادی و معنویشان را برای پیروزی های بعدی افزایش میدهد. بزرگ و کوچکی پیروزی اولیه آن اندازه مهم نیست که روشنیش. در شرایط فعلی، برای تقویت قوای معنوی که اهمیتش بر هیچکس پوشیده نیست، پیروزی کوچک ولی بارز، از پیروزی بزرگ ولی نا روشن و مبهم، بهتر است. مردم باید احساس کنند که نبرد ادامه دارد و خو، پیروزمندانش هشتند.

در این نوع جنگ باید همیشه و فقط و فقط در جایی با حریف مصاف بدهیم، به ترتیبی با او مصاف بدهیم و بر سر چیزی با او مصاف بدهیم که خودمان برگزیده ایم. اینها باید به انتخاب ما باشد تا بتوانیم پیروزی، حال هر اندازه کوچک به دست بیاوریم. ضربه بزنیم و میدان را تخلیه کنیم. با بالا رفتن نیرو و به تناسب موقع، نوبت پیروزی های بزرگ هم خواهد رسید. برای این کار، ابتکار عمل را به هیچوجه نمیباید از دست داد. این امر، در موقعیتی که نیرویمان از حریف کمتر باشد که نقداً هست، میتواند بسیار خطرناک باشد.

ما از امتیاز بزرگی بر حکومت برخورداریم. نظام در میدانی که من صحبتش را میکنم، قادر به باز پس گرفتن ابتکار عمل نیست. دیگر اینکه نمیتواند کنشی عمل کندو چون اصلاً توان و برنامه ای غیر و بیش از اینکه میکند، ندارد.

اول به این دلیل که تن به هیچ اصلاحی نمیدهد و اصلاً ساختارش طوری شده که هر رفرمی را فلج میکند. اگر راهی پیش روی مردم باز میکرد، میتوانست سر رشتهُ بازی را در دست بگیرد. الان خودش است و اصلاح طلبانش که هیچکدام ارزنی اعتبار نزد مردم ندارند. سالیان سال، ساختار  چند قطبی روحانیت شیعه، راه تحقق هر رفرمی را در این مذهب مسدود کرده بود. ساختار نظام اسلامی هم با این صورت ملوک الطوایفی که پیدا کرده، به همان دام افتاده و اجزایش دایم همدیگر را فلج میکنند، حال به هر راهی که بخواهند بروند.

عدم تحرک حریف، نه تحرک جغرافیایی، بل تحرک مانور، امتیازی است از آن ما.

آخر هم اینکه اگر در خیابان جمع نشوید، نمیتواند سرکوبتان کند. ردگیری افرادی که چهره شان معلوم نیست، بسیار مشکل تر و وقتگیر تر از گرفتن یقهُ معترضان در خیابان.

یکی از بارزترین نشانه های حفظ ابتکار عمل، داشتن اختیار بر تعیین شعارهاست که در این مرحله از کار که تبلیغ است، اهمیت فوق العاده دارد. باید شعار هایی را که تعیین شده و در صدر همهُ آنها، لائیسیته را که نفی کامل و عقلانی حکومت مذهبی است و کلید اصلی پیروزی، به طور مرتب تبلیغ کرد و در همه جا پراکند. به حدی که تبدیل به مقولات اصلی گفتار مبارزاتی بشود. شعار جمهوری ایرانی هم به نوبهُ خود از اهمیت بسیار برخوردار است و تکلیف باقی کار را از حالا قدری روشن میکند.

نبرد بر سر شعار ها کوچکترین سستی را بر نمیتابد و ذره ای هم جا برای آسانگیری و تعارف باز نمیگذارد. فکر نکنید چون حرف است، اهمیتش از عمل کمتر است.  اگر میبینید که بر سر شعار دعواست و برخی ـ از جمله خود من ـ این اندازه بر سر انتخاب و قبول شعار سختگیری میکنند، به این دلیل است که حیاتی است. آیندهُ ایران در شعار هایی نوشته شده که امروز مردمش سر میدهند ـ به همین سادگی و روشنی. اولی را بدهید برود، دومی را هم داده اید رفته.

گروه هایی که باید این جنگ چریکی را پیش ببرند، هسته های کوچک هستند که باید توسط افراد آشنا با هم و نزدیک به هم و شناسا، تشکیل بشوند. این گروه ها هم نرمش فراوان دارند و هم امکان عمل بسیار. اینجا نه خانهُ ‌تیمی در کار است و نه به آن احتیاجی هست. خانهُ‌ تیمی خودش نقطهُ تمرکز دائمی است که فقط به حریف هدف ثابتی برای ردگیری و حمله، عرضه میدارد. وقتی افرادی که زندگی عادی خود را میکنند، بتوانند با هماهنگی قرار بگذارند و عمل کنند و اصلاً ‌دلیلی هم برای پوشاندن ارتباطشان با هم نداشته باشند، قابل رد گیری هم نخواهند بود و ضریب امنیتشان به این ترتیب بسیار بالا میرود. کار این گروه ها شعارنویسی، پخش اعلامیه، خبر رسانی و خلاصه تبلیغ به انواع و اقسام است و البته جذب اعضای جدید.

مخاطبان اصلی ما، یا به عبارت دیگر، هدف تبلیغات ما، در درجهُ اول مردم عادی هستند و سپس وابستگان حکومت. هیچکدام این دو را نمیتوان از قلم انداخت و باید به تفاوتهایشان توجه داشت. آنچه باید به بهترین وجه برای مردم روشن کرد، این نکته است که مشکلاتی که در حیات روزمره دارند، در قالب نظام سیاسی موجود، حل شدنی نیست. البته تا اینجا روشن شده که مردم اگر این امر را به صورت تحلیل هم از نظر نگذرانده باشند، به اینجا رسیده اند که به کمتر از رفتن نظام فعلی راضی نیستند. این بردی اساسی است. ولی باید اینرا هم روشن کرد که رفتن این نظام، حتی اگر با ابراز خشونت نسبت به روحانیت نیز همراه بشود، به معنای جدا شدن خور به خودی سیاست و دین نیست. این است که باید در نظر داشت و همه متأسفانه ندارند.

از این بدتر، برخی هم به این دلخوشند که استبداد که رفت، دیگر رفته. حرف به کلی نادرست است. همان استبداد سلطنتی هم میتواند به چشم بر هم زدنی، بازگردد. آنچه که مردم ایران را در برابر بازگشت مزاحمت سیاسی از سوی مذهب، حفاظت میکند، برقراری لائیسیته است. باید همین شعار را به همین صورت موجز و روشن در همه جا پراکند و فرصت عمل به کسانی که گاه به دلیل بی اطلاعی و گاه از سر تقلب، میخواهند با سکولاریسم، جایگزینش کنند، نداد.

برای آنهایی که به نوعی به نظام وابسته اند، باید روشن کرد که آنچه میکنند خلاف اصول اخلاق و منطق سیاست و منافع مملکت است. برای جبران آنچه شده و جلوگیری از ضرر بیشتر، هر چه زودتر جبهه عوض کنند، بهتر است. این اطمینان را نیز باید به آنها داد که جبههُ ما نه افراطی است و نه قرار است مثل اسلامیها رفتار بکند و به جان کسی بیافتد. سوابق سیاسی لیبرالهای ایران، بهترین ضمانت سخن ماست که هیچدام از گروه های رقیبمان ندارند.

بعدش چه؟

نکتهُ آخر این است که نباید هول کرد، این نوع نبرد هیچوقت کوتاه مدت نیست. البته همه برای پیروزی عجله دارند. بخصوص که ما این دوره بیش از هر چیزی از اینترنت و مشتقاتش استفاده میکنیم که خاصیت همه شان، القای نوعی فوریت کاذب به ذهن است. فوریتی که از  ساختار ابزار تماس  و سرعت تبادلات بر میخیزد، نه از ماهیت موضوع. متأسفانه ما گرایش داریم تا تن به اولی بدهیم و جایگزین دومی تصورش کنیم. بیشترین خطاهایی که در تماسهای اینترنتی پیدا میشود، زاییدهُ این فوری شمردن نابجای کار است و البته بیشترین نوع کلاهبرداری هم، بخصوص در میدان عمل ما که مبارزهُ سیاسی است، با القای همین فوریت کاذب، صورت میپذیرد. درست است که قرار است از این وسیله  بیشترین استفاده بشود، ولی باید آنرا رام کرد تا نتیجهُ درست بدهد. ضرباهنگ آن را باید با سنجش خودمان و نگاه نقادانه تنظیم کنیم، نه برعکس.

این بخش کار ممکن است هر اندازه طول بکشد، زمانش را نمیتوان از قبل معین کرد. منطقاً موقعی میتوان این روش را کنار گذاشت که تظاهرات و اعتصابات بزرگ راه بیافتد و به شکل اصلی مبارزه تبدیل گردد. فرانسوی ها میگویند: موقع رقص نباید از موزیک جلو زد. حرف درستی است. رسیدن به پیروزی، به مقدار زیاد مرهون ضرباهنگ درست حرکت است.

۱۸ ژانویۀ ۲۰۱۸

iranliberal  نقل  آز

rkamrane@yahoo.com