اشک تمساح برای کودکان خان شیخون- حقایق سیاسی پشت حمله آمریکا به پایگاه هوایی در سوریه

محسن ابراهیمی :

قیافه دونالد ترامپ اینبار فرق میکرد. حرکات وسکناتش متفاوت از گذشته بود. این بار از ادوا و اطوارهای لمپنی و تحقیرها و توهین های راسیستی و سکسیستی خبری نبود. این بار از فرمان دیوارسازیها در مقابل پناهجویان مکزیکی و و سدسازی ها در مقابل پناهجویان سوریه ای خبری نبود. این بار در مقابل  دوربینها ژست رئیس  جمهوری “انساندوست” به خود گرفت و با قیافه ای حاکی از اندوه در باره نوزادانی که با بمبهای شیمیایی بشار اسد مرگی درد آور داشته اند سخن گفت. این بار ژست یک فرمانده کل قوا و خونسرد و با اعتماد به نفس از فرمانش برای بمباران پایگاه هوایی سوریه خبر داد.

ذره ای از انساندوستی در این نمایش نظامی- سیاسی نیست. قلب ترامپ و تیمش از دیدن کودکان خان شیخون که با مرگی دردناک جانباختند بدرد نیامده است. ترامپ همان است که همین دیروز فرمان پشت فرمان امضا میکرد تا از ورود همان کودکان سوریه  ای به خاک آمریکا جلوگیری کند! همان است که چند روز جلوتر رکس تیلرسون وزیر خارجه اش – که روابط حسنه ای با پوتین حامی سرسخت بشار اسد دارد – اعلام کرد که رفتن بشار اسد در اولویت آمریکا نیست. ترامپ همان است که از هنگام سرکار آمدنش روزی نیست که مدح پوتین، شریک جرم بشار اسد را نگوید.

پس موضوع چیست؟ چه اتفاقی افتاده است؟ مگر بشار اسد از همین هفته آدمکش شده است؟ شش سال است که این دیکتاتور با حمایت مستقیم پوتین و خامنه ای آدم می کشد.  شش سال است که بشار اسد برای حفظ قدرت سیاسی طبقه سرمایه و در راسش هزارفامیل خانوادگیش به جنگ مردمی رفته است که با خواست “نان، آزادی، انسانی” به خیابانها ریختند. و شش سال است که باندهای مسلح اسلامی مورد حمایت دولت آمریکا و متحدان مرتجعش در منطقه به جنگ مردمی رفته اند که با پرچم “نان، آزادی، کرامت انسانی” بپا خواستند.

جمعه همین هفته، الیوت آبراهام، یک نئوکنسرواتیو کهنه کار که  در دولتهای ریگان و بوش خدمت کرده است در نشریه  Weekly Standard نوشت: “رئیس جمهور از 20 ژانویه رئیس قدرت اجرایی بود، اما این هفته او مثل یک فرمانده کل قوا عمل کرد. و باضافه اینکه او بالاخره نقش رهبری جهان آزاد را پذیرفت.”

در این اظهار نظر ظاهرا ساده یک نئوکنسرواتیو حقیقتی قابل توجه وجود دارد. حقیقت این است ترامپ  برخلاف هارت وپورت اولیه اش هم در عرصه داخلی و هم در عرصه جهانی سرش به سنگ خورده است و مشخصا در معادلات و موازنه قدرت میان میان قطبهای ارتجاعی درگیر در جنگ سوریه دولت آمریکا بسرعت دارد دست را به کمپ روسیه می بازد. واکنش نظامی دولت آمریکا به جنایت شیخون در این متن قابل تحلیل است.

در عرصه داخل آمریکا:

ترامپ مثل همه پوپولیستهای تاریخ با لفاظی در باره پاسخهای ساده به مشکلات پیچیده سرکار آمد. او بر فراز ثروت نجومیش ایستاد و وعده داد “صدای بیصدایان” خواهد بود. وعده داد با سدهای  گمرگی اش در مقابل چین و با اخراج دسته جمعی میلونها کارگر مکزیکی  کارگران صنعتی امریکا را که به دنیای ناامن بیکاری و بی آیندگی پرت شده اند نجات خواهد داد. وعده داد بابستن مرزها بروی پناهجویان جامعه را در مقابل تروریستهای اسلامی امن خواهد کرد!

اما رئیس جمهوری که برای همه مسائل راه حل ساده در آستین داشت حتی از سر و سامان دادن کابینه خودش هم عاجز ماند. پشت سر هم فرمان اجرایی امضا  کرد و پشت سر هم فرمانهایش روی دستش ماند. و هر جایی به حقوق شهروندان تجازوز کرد با اعتراض کوبنده مواجه شد. مرد “همه فن حریف” چهره ای بشدت ضعیف از خود نشان داد.

در عرصه جهانی:

ترامپ با شعار “عظمت را به آمریکا باز میگردانم” به قلب آن بخشی از مردم آمریکا راه یافت که باور کرده بودند مشکلاتشان به این خاطر است که “مردی قدرتمند” در قدرت نیست که بسرعت جایگاه آمریکا در جهان را ارتقا دهد، چین را سرجایش بنشاند، به ترور اسلامی در امریکا پایان دهد و به قول خودش اجازه ندهد همه دولتها سر آمریکا کلاه بگذارند. ترامپ قرار بود همه مشکلات جهانی آمریکا را با قدرت معامله گریش که ظاهرا به عنوان یک بساز بفروش کهنه کار در آن استاد شده است فورا حل کند و “عظمت را به آمریکا بازگرداند”!

در عمل چه اتفاقی افتاد؟ رئیس جمهور مکزیک سر کیسه را باز نکرد. ترامپ با نخست وزیر استرالیا حتی نتوانست صحبت تلفنی اش را تمام کند. از پوتین چاپلوسی کرد و پوتین در مقابل برنامه هایش در اکرایین وسوریه (با همکاری مستقیم حکومت اسلامی) را با قدرت تمام پیش برد. به این ترتیب از نظرمتحدین منطقه ای آمریکا به نظر میرسید که با حضور ترامپ در قدرت میدان برای روسیه و متحدینش در منطقه حتی فراختر شده است.

بمباران شیمیایی خان شیخون، یک فرصت طلایی بود که تیم ترامپ در هوا گرفت تا این تصویر را عوض کند. جنایت آنقدر هولناک بود که هر اقدامی در مقابلش هم نشانه قدرت بود و هم سمپاتی جلب میکرد.

دولت ترامپ در متن یک ابراز همدردی عاطفی جهانی نسبت به قربانیان بمباران شیمیایی یک قدم به سمت ابراز قدرت در مقابل روسیه و متحدینش برداشت. به متحدین منطقه ای اش نشان داد که باید روی آمریکا حساب کنند. و به بازیگران دو کمپ رقیب در منطقه یادآوری کرد که امریکا دنبال سهم خود در فردای حمام خونینی است که همه شان باهم راه انداخته اند.

آیا این اتفاق نشانه ای از تغییر استراتژی است؟ نشانه ای از عقب نشینی از این سیاست نیست که آمریکای تحت رهبری ترامپ دیگر نمیخواهد پلیس جهان شود، نمیخواهد “حلال مشکلات” دیگران شود بلکه میخواهد با سیاستهای پروتکشینیستی اش جایگاه جدیدی در جهان پیدا کند؟

به نظرم هنوز باید منتظر افت و خیزها و زیگزاگها و تغییرات سورپرایز کننده زیادی در سیاستهای بین المللی دولت ترامپ بود. مساله این است که مشکل  “عظمت آمریکا” مربوط به این یا آن سیاست و تاکتیک و این یا آن رئیس جمهور نیست. ژئوپولیتیک جهان مدتهاست زیر و رو شده است. نه از دو ابر قدرت اثری مانده است و نه یک ابرقدرت شکل گرفته است. هنوز قدرتهای سرمایه داری جهانی به نقطه توازن تثبیت شده نرسیده اند و معلوم نیست تا رسیدن به چنین نقطه ای چه جهنمی بر مردم جهان تحمیل خواهند کرد. از طرف مقابل جهان در همین متن تعیین تکلیف قدرتهای جهانی شاهد اعتراضات و جنبشهای قدرتمندی در مقابل کل این نظم بوده است که هنوز به مثابه یک فاکتور مهم در معادلات مربوط به تعیین تکلیف نهایی نظم جهانی نقش ایفا خواهد کرد. دولت ترامپ و سیاستهایشان در متن چنین مجموعه  پیچیده ای در حال شکل گرفتن است و فعلا با تناقضات و افت خیزهای زیادی روبرو خواهد بود. *

10  اپریل 2017

ebrahimi1917@gmail.com