عرفان کسرائی :
چند سال پیش زمانی که فدریکا موگرینی، مسئول کنونی سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به غزه سفر کرد یکی از رسانههای اسرائیلی او را «کمونیست و اسلامدوست Islamophile» نامید. سخن این رسانه درباره چپگرا بودن او البته درست بود. دست کم اگر سابقه عضویت در جنبش جوانان کمونیست ایتالیا را نشانهای بر چپگرا بودن بدانیم. اما اسلاموفیل نامیدن یک فعال سیاسی چپگرا، بحثی است که همچنان اینجا و آنجا شنیده میشود.
سفر فدریکا موگرینی به تهران در تابستان ۱۳۹۴، چندین روز پس از توافق هستهای ایران و ۵+۱
موگرینی تنها سیاستمدار غربی با صبغه و سابقه جریانات چپگرا نیست که همسو با اسلامگرایان خوانده میشود. در سراسر دنیای غرب سیاستمدارانی چپگرا هستند که به مماشات و حتی سمپاتی و همسویی و هم پیوندی با اسلامگرایان رادیکال متهم میشوند. نه تنها سیاستمداران متمایل به چپ، بلکه بازماندگان کمونیسم دوران جنگ سرد نظیر حکومتهای کوبا و کره شمالی و حتی حکومت سوسیالیستی ونزوئلا نیز پیوندی عمیق با حکومتی اسلامی، مانند حکومت ایران دارند.
از اینها گذشته نه تنها در غرب، که در تاریخ ایران به خصوص با ظهور جریانات چپ، مثالها و مصداقهای بسیار میتوان یافت که نیروهای کمونیستی با رادیکالترین اسلامگرایان همسو و همپیمان شدهاند. در سال ۵۸ در حدود چند ماه پس از انقلاب اسلامی، رهبران حزب توده، یکی از قدیمیترین احزاب سیاسی کمونیستی ایران تا آنجا پیش رفتند که صادق خلخالی را کاندیدای مورد نظر خود دانستند. نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده ایران در همان زمان گفته بود آیتالله خلخالی با شجاعتی بینظیر، چند صد نفر از مهمترین مهرههای امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد.
مسئله همپیوندی یا سمپاتی چپگرایان با اسلامگرایان، فقط به همین یکی دو مورد تاریخی محدود نمیشود و این قصه سر دراز و عقبهای تاریخی و بلکه ایدئولوژیک و فلسفی دارد.