دکتر محمود مسائلی (و ف. یاد) :
بزرگترین دغدغه خاطر ایرانیان امروز این است که در آیندهای نه چندان دور، یعنی هنگامی که مردم فرصت خواهد داشت تا با تکیه بر اراده آزاد خود نوع نظام سیاسی و دولت را در کشور ایجاد کنند، آن نظام سیاسی چه ویژگیهایی خواهد داشت.
از آنجاییکه اراده آزاد مردم باید بعنوان بنیاد تشکیل دهنده نظام مورد نظر باشد، نوع حکومت آینده باید با مفهوم آزادیهای مدنی و سیاسی رابطه متقابلاً تقویت کننده و پیشبرندهای داشته باشد. در نظریههای سیاسی مدرن، این نوع نظام سیاسی با عنوان لیبرال دمکراسی تعریف شده است. البته لیبرال دمکراسی ممکن است شکلهای مختلفی داشته باشد. بعنوان مثال آنها ممکن است تمایل به اجتماعی ساختن رادیکال فلسفه لیبرال پیدا کنند. آنچه که امروزه در کشورهای حوزه اسکاندیناوی رایج شده است از این نوع اشکال رادیکال فلسفه لیبرال است که عموما از آنها بعنوان سوسیال دمکراسیها یاد میشود. اما اینگونه نظامهای سیاسی هم روح لیبرال در آنها جاری است و هم اشکال مردمیتر دمکراسی را اتخاذ کردهاند. بنابراین، در نگرش کلی در حوزه لیبرال دمکراسی باید تعریف و تفسیر شوند، زیرا در همه آنها اصل بر اراده آزاد مردم برای تعیین سرنوشت خود قرار دارد. به هرحال در همه این موارد و نمونهها یک واقعیت روشن وجود دارد و آن این است که مردم باید بر سرنوشت خود حاکم باشند. از آنجاییکه ایران کشوری است که در آن اراده آزاد مردم در تعیین نوع نظام سیاسی کمتر حضور تعیین کنندهای داشته است، این پرسش به میان میآید که چگونه میتوان شکلی از لیبرال دمکراسی را برای آینده ایرانیان پیشنهاد کرد. روشنترین پاسخ به این پرسش توسط جان راولز در نظریه عدالت (۱۹۷۱) بگونهای ارائه شده است که میتوان با تفاسیر متنی و تاریخی از آن برای آینده ایران استفاده برد. نوشتار حاضر عناصر تشکیل دهنده لیبرال دمکراسی از دیدگاه جان راولز را در متن شرایط ایران آزاد آینده توضیح میدهد.
پاسخ کلیدی به پرسش در خردمندی شهروندان قرار دارد. این آفریدگان خردمند با استعداد عقلایی خود برای فهمیدن شرایط حیات خود به این باور و ایمان رسیدهاند که گوهر حیات اجتماعی آنها در تامین خیرهای اساسی و اولیه قرار دارد. یعنی آنها میدانند که منافع عمومی و عزت اجتماعی همواره باید بر اهداف و مقاصد فردی آنان پیش گیرد. راولز پیشنهاد میکند که خیر عمومی بر پایه پنج اصل قرار گیرد؛ ۱) آزادی اندیشه و وجدان، ۲) آزادیهای مدنی و سیاسی، ۳) آزادیهای اساسی و برابری فرصتها، ۴) درآمد ضروری برای زندگی معمولی، و ۵) برقراری پایههای اجتماعی عزت نفس. (۶۲)
این خیرهای عمومی توسط جوامعی قابل درک و دستیابی است که در آنها شهروندان با احساس نیاز به عدالت اجتماعی برانگیخته شدهاند تا بر فارغ از منافع شخصی خود با یکدیگر برای آن منافع عمومی همکاری و مشارکت داشته باشند. این احساس اخلاقی برای طرح فلسفه حیاتی مبتنی بر همکاری پیرامون نیازهای اولیه و خیرهای مشترک از این فرضیه سرچشمه میگیرد که جامعه روی صلاح و رستگاری نخواهد دید مگر اینکه مردم علیرغم گوناگونی نقطه نظرات و نگرشهای متفاوت خود باور داشته باشند که تبادل نظر سنجیده و همپرسگی امکان شکل گیری جامعهای مبتنی بر احترام به حقوق همگانی، قواعد دمکراتیک و عدالت اجتماعی را فراهم میآورد. اما چگونه ممکن است انسانهایی که تحت تأثیر تمایلات طبیعی خود افریدگانی سودپرست هستند، منافع خویش را برای تامین خیرعمومی نادیده انگارند؟ آیا این فرضیهای آرمانگرایانه و غیرقابل عمل نیست؟ راولز پیشنهاد میکند که مردمان خردمند به دلیل خصلت آزادیخواهی خود میتوانند این آرمان را تحقق بخشند. آنها چنین ظرفیت عقلایی را دارند تا بتوانند اصولی را برای اهداف و رفتار خویش در نظر گیرند که در نهایت به مطلوب خیر عمومی یعنی جامعه عادلانه منجر شود. منظور از خردمندی چیست؟
در جوامعی که در آنها اصل حاکمیت مردم پذیرفت شده است، روح اجتماعی همانند ناظری بیطرف[1] بر رفتارآنان نظارت دارد، و از درون آنها را به رعایت حقوق دیگران فرا میخواند. برای اینکه بتوانند در چارچوبی همکارانه در جهت خیرهای تلاش کنند، مردم در موضع فرضی اولیهای[2] نوعی همپرسگی (دیالوگ) را برای تعریف حدود و ماهیت آن چارچوب همکارانه تعریف میکنند. از اینروی، برای رعایت بیطرفی نسبت به منافع خود، آنها تصمیم میگیرند منافع خود را زیر نقاب غفلت[3] قرار دهند. (۱۹-۱۷) این موضع بیطرفی باعث میشود که تلاش برای تعریف خیرهای عمومی اولیه تحت کنترل کامل آنان قرار گیرد. آنها به دلیل همان ماهیت انسانی خود میدانند که این خیرهای اولیه برای همه اعضای جامعه ارزشمند هستند.
برای اینکه بتوان در موضع اولیه برای رسیدن به اهداف مورد نظر به توافقی اجماعی دست یافت، باید نوعی تعادل فکری هوشمندانه[4] میان آنان وجود داشته باشد تا بتواند آنها را برای دستیابی به مقصود یاری کند. این تعادل با نوعی هماهنگی میان مجموعه عقایدی مرتبط است که افراد را در جریان گفتگو به سمت اهداف مورد نظر هدایت میکند. در حقیقت، اینگونه تعادل نشان میدهد همه آنها به این توافق رسیدهاند که دستیابی به نوعی اتحاد برای حصول به اهداف مورد نظر اجتناب ناپذیر است. بنابراین هر نوع توافقی که میان آنها شکل میگیرد، از چند جهت با توافقات قراردادی عادی متفاوت میباشد:
الف: نظر به اینکه اینگونه توافق توسط همه مشارکت کنندگان در موضع اولیه اخذ شده است، جهانشمول است. این جهانشمولی ریشههای عمیقی در آزادی و برابری در تصمیمگیری شرکت کنندگان میباشد.
ب: توافق پیرامون آنچه از روی همپرسگی به دست میآید، از جانب آگاهی کامل نسبت به اهدافی که باید تامین شود، حاصل شده است. شرکت کنندگان بنابر همان ماهیت عقلایی انسانی خود، به این نیاز اخلاقی وقوف پیدا کردهاند که باید با یکدیگر همکاری کنند.
پ: به دلیل همین آگاهی، توافق حاصله برای همه الزامآور است. در واقع مشارکت کنندگان در فرآیند همپرسگی با رضایت کامل خویش تصمیم میگیرند و هیچکس هم از این فرآیند تصمیمگیری دفع نمیشود. به همین دلیل تصمیمات متخذه حاصل تصمیم خودشان بوده است، و درنتیجه الزامآور میباشند.
ت: نظر به اینکه تصمیمات از روی آگاهی کامل و نیز از جانب آزادی اخذ شدهاند، هیچ نوع اختلاف جدی بر سر اجرای توافق به وجود نمیآید. در واقع قرارداد بدون نیاز به ابزارهای الزامآور، به خودی خود برای همه معتبر و قابل اجراست.[5]
یک چنین اقداماتی مستلزم آن است که افراد آنچه را عقل فردگرایانه میدانند، با مفهوم خردمندی[6] که مفهومی اجتماعی است جایگزین سازند. (۵۱) یعنی اینکه ضمن برخورداری از آزادی و برابری کامل، ارادهای سیاسی بوجود آورند تا فراتر از محدودیتهای عقل فردی خود، حتی اگر صحیح و مطابق با معیارهای مورد نظر فرد باشد، برای رسیدن به هدف مطلوب جمعی با یکدیگر همکاری کنند. به عبارت، بهتر باید بتوانند از عقلانیت محاسبهگر و معطوف به منافع شخصی عدول کرده و خود را تابع عقلانیتی جمعی و اجماعی سازند که بعنوان ساختاری اجتماعی شکل گرفته است. به دلیل خردمندی اجتماعی است که قواعد مشترک، هنجارهای جمعی قابل احترام، تصمیمات سنجیده عمومی و پیشنهادات برای منفعت جمع بوجود میآیند، هرچند که آنها میتوانند باورهای شخصی خویش را نیز حفظ کنند. شهروندان خردمند و یا منطقی، ضمن پیروی از اعتقادات شخصی خود، از اینکه بخواهند اینگونه اعتقادات را به دیگران تحمیل کنند خودداری میورزند. بهعنوان مثال، هرچند به لحاظ دیدگاه فردی هر کدام از آنها میخواهند از طریق نظام اعتقادی خویش حقیقت زندگی و حیات را دریابند، ولی آن را در حیطه خصوصی خود محفوظ داشته و در مقام عمل اجتماعی و زندگی مشترک با دیگران با آگاهی کامل تسلیم عقلانیتی جمعی و اجتماعی (خردمندی) میشوند.
یکی از دلایل برای چرخش از عقل فردی به سمت خردمندی این است که شهروندان «خردگرا شده» تنوع و دگرگونی بینشها و جهانبینیهای مختلف دیگر شهروندان را پذیرفته و در نتیجه نسبت با یکدیگر با تساهل و مدارا رفتار میکنند تا اینکه بخواهند یکسویه بر صحت و اعتبار باورها و نقطه نظرات خود اصرار ورزند. آنچه که بعنوان خرد جمعی شکل میگیرد این است که همه شهروندان در تعیین و تاسیس آن مشارکت فعالانه و مسئولانه داشته، و درنتیجه خود را به پذیرش تصمیمات جمعی ملزم نگه میدارند. این امر باعث میشود که مسئولیت قضاوت رفتارها اجتماعی خود را نیز برعهده گیرند. درحقیقت، شهروندان خردمند که در باورهای اعتقادی خود روشنگر شدهاند، میدانند که موضوعات مرتبط با ارزشهای اخلاقی، فلسفی و یا مذهبی آنچنان پیچیدهاند که حتی بهترین عالمان آن حوزهها نیز به درستی و با روشنی کامل نمیتوانند آنها را برای همگان توضیح دهند. بنابراین، خرد انسانی حکم میکند تا نوعی اجماع همپوش در میان آنها بوجود آید که مبانی منطقی آن بر رضایت آگاهانه همه مشارکت کنندگان و مسئولیت حاصل از این رضایت قرار گرفته باشد. غالباً مواضع عقلایی فردی که از شرایط مختلف حیات آنها سرچشمه میگیرد و با تجارب و تعالیم آنها ارتباط دارد، شکل خاصی از نگرشهایی نسبت به امور جامعه را تعریف میکند که ضرورتا در انطباق با نگرشهای دیگران نیست. به همین دلیل برای ایجاد نوعی هماهنگی میان افکار و تعاملات و جلوگیری از تنشهای اجتماعی و شکلگیری نظامهای حذف و سرکوب، اتخاذ خردمندی ضروری است.
نکته قابل توجهی که باید در نظر داشت، این است که خردمندی برای حفاظت و پیشبرد حقوق بنیادین این ضرورت را اجتناب ناپذیر میکند که شهروندان از صرف احترام متقابل به باورهای یکدیگر فراتر رفته و خود را برای شناسایی مؤثر و عملی آن حقوق در روابط اجتماعی و سیاسی جامعه آماده میکنند. بنابراین حصول عقلانیت اجتماعی و ساخته شده که آن را «خردمندی» مینامیم، شهروندان را نسبت به حفاظت و پیشبرد عملی حقوق دیگران و مشارکت دادن آنها در فرآیندهای تصمیمگیری، متعهد و مسئول میکند. اهمیت این نگرش این است که جوامع متکثر و چند فرهنگی را که در آنها نظامهای متفاوت ارزشی و قضاوت وجود دارد، به شیوهای دموکراتیک در حالت انسجام نگه میدارد و نوعی وفاداری عمیق برای ارزشهای اجتماعی در میان همهی شهروندان بهوجود میآورد. علت شکلگیری این نوع وفاداری نیز این است که با شهروندان علیرغم باورهای متفاوت خویش به گونهای برابر رفتار شده و هیچکس بر دیگری مزیت نمییابد. هیچکس در مدار تقدس قرار نمیگیرد. هیچ کس از نقد مصون نمیماند. تنها باور مقدس در جامعه فقط و فقط احترام و تعهد به آزادیها و برابری یکدیگر خواهد بود. در اینگونه جوامع که در آنها همه افراد و شهروندان به سوی خردمندی رفتهاند و قضاوتهای خود را فقط بر اساس احترام به برابری باورها و نظامهای ارزشی قرار میدهند، حقوق بنیادین به بهترین شیوه ممکن حفظ و حراست میشود. بنابراین راه برای طرح حقوق بشر و آزادیهای بنیادین فقط از طریق خردمند بودن و پذیرش عقلانیت به لحاظ اجتماعی ساخته شده و هموار میشود.
بازنشر از کیهان لندن
منبع مورد استفاده
Rawls, J. (1971). A Theory of Justice. Belknap Press: An Imprint of Harvard University Press.
[1] Impartial spectator
[2] Original position
[3] Veil of ignorance
[4] Reflective equilibrium
[5] نگاه کنید به فصل ششم از کتاب درآمدی بر آزادی و حقوق بشر در نظریه سیاسی بینالمللی از این نویسنده
[6] Being reasonable instead of rational