کامبیز باسطوت ;
نویسنده: دکتر فریدون آدمیت
برای دریافت کتاب :
کتاب ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران را دکتر فریدون آدمیت در دو جلد و در 903 برگ نوشته اند که در تاریخ 2535 باستانی در ایران چاپ شده است. این نویسند چهار کتاب دیگر و یک مجموع مقالات نیز در رابط با انقلاب مشروطیت نوشته است. البته دو جلد کتابی را که احمد کسروی در باره انقلاب مشروطیت نوسته است که او خود شاهد جنگ های تبریز بوده است در دوران پیش از انقلاب 1357 از شهرت بیشتری برخودار بوده است و داستانواره این دو نویسنده از انقلاب مشروطیت ویژگی های متفاوتی از یکدیکر دارند لیکن خواندن هر دو آنها ضرورتی انکار ناپذیر برای درک تارخ معاصر ایران است. بهر روی این نوشتار برای بررسی و معرفی کتاب دکتر فریدون آدمیت ایدئو لوژی نهضت مشروطه ایران است.
منابعی که نویسنده برای نوشتن انقلاب مشروطیت استفاده مینماید مأخذ های نخستین هستند مانند اسناد مذاکرات مجلس، گزارش های سفارت انگلیس، خاطران شخصیت های موثر در تعین جهتی که انقلاب مشروطیت پیش میرفت، روزنامه های آنزمان و دیگر منابعی که نویسند مشاهدان خود را بر پایه آنها بیان مینماید. جلد نخست از شانزده بخش تشکیل شده است که ساختار انقلاب مشروطیت را تا موفقیت ها مجلس برای اصلاحات، پذیرشوارگی قانونی مجلس شورای ملی به نمایندگی ملت ایران، نوشتن وتصویب قانون اساسی و متمم قانون اساسی است.
نویسنده بررسی رژیم ناصرالدین شاه را از 1297 هجری آغاز و اشار مینماید که چگونه به سراشیبی بدی شرایط اقتصادی افتاده بود و تلاشهائی که برای بهبود آن میشد با شکست روبرو میشد که ریشه آن در پوسدگی گرداننده گان دولت و استبداد ناصرالدن شاه بود. در این بخش به اصلاحات کوتاه مدت میرزا علی خان امین الدوله اشاره میشود. امین الدوله کسی است که با ملکم خان در تماس بود و نویسند از میرزا محسن خان معین الملک و ملکم خان که هر دو از کارمندان دولت بودند و این سه نفر را از ترقیخواهان معرفی مینماید و کسانی بودند که به ناصرالدین شاه نفوذ کلام داشتند با اینوجود حرکتی از رژیم دیده نمی شد و نجات ایران در ترور ناصرالدین شاه امکان پذیر میشود.
نویسنده با جزئیات نمونه های زیادی از مخالفت های مردم را با رژیم استبدادی و حاکمان استانی دزد و حریص را میاورد و عمق مخالفت مردم با دستگاه دولت بویژه درباریان و گردانندگان دولت را که بعد از 1300 قمری شدت گرفته بود را نشان میدهد. تعقل ناصرالدین شاه و وزیران آن در برخوردی که با منتقدانشان ومعترضانشان دارند قابل توجه است. آنها انتقاد مردم درمانده برای تامین حداقل احتیاجات خود را مانند نان و گوشت یا خواربار ضروری روزانه را از دولت را فضولی مینامیدند و اعتراضات خیابانی و یا سخنرانی های مخالف دولت را شرارت مینامیدند و تنها واکنشی که به عقلشان میرسید در سرکوب و مجازات مردم میدیدند نه تلاش برای بر آوردن خواست های مردم معترض. مانند وقتیکه انبوهی از زنان خاندار جلوی شاه را گرفتند و به گرانی نان و گوشت اعتراض کردند شاه دستور داد شوهران آنها را دستگیر کنند و تنبیه کنند.[1] و یا وقتیکه مسگری به دولت سخت پرخاش میکند قهوه خانه ها که مکان گردهمائی مردم است را میبندند و اعتماد السلطنه بیاد ضحاک و کاوه آهنگر میافتد.[2] این درگیری مردم زیر ظلم دولتیان و ملاکان تنها در تهران نبود بلکه دامنه آن به تمام استان های ایران کشیده شده بود. توهین و بدگوئی از ناصرالدین شاه و دولتیان نیز توسط شبنامه ها و فرستادن نامه نیز روزانه در تهران درجریان بود.
نویسنده معتقد است “جنبش و اعتراض همگانی را سه عنصر اجتماعی بوجود آوردند: ترقیخواهان روشنفکر، علما، و بازرگانان.”[3] وزنه سیاسی مهم را نویسنده به تحصیل کرده های خارج کشور میدهد که گروه ترقیخواه روشنفکر را تشکیل میدهند لیکن این گروه بدون کمک دو گروه دیگر علما و بازرگانان نمیتوانستند موفق بشوند و بهرروی هر سه این سه لایه اجتماعی خواستار تغییرات بنیادی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بودند هر چند به دلایل متفاوت بویژه علما. نویسند معتقد است امتداد آن جنبش و شدت گرفتن آن سرانجام به انقلاب مشروطیت منجر میشود. او بیان مینماید که درآخرین دهه حکومت ناصرالدین شاه اندشمندان کنشگرسیاسی مانند ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، سید جمال الدین اسد آبادی و میرزا یوسف خان بشدت فعال شدند و نفوذ قابل ملاخطه ای در میان طبقه تحصیل کرد متجدد خواهان آزادی و پیشرفت کسب کردند. در ادامه به کوشش های سیاسی و تاکتیک های سیاسی این گروه متجدد آزادیخواه میپردازد. روشنفکران ترقیخواه که بیشترشان در خارج تحصیل کرده بودند و بخشی تحصیل کرده گان داخل کشور بودند بیشترشان از خانواده های زمینداران بزرگ بودند و دسترسی به دربار و بیشتر موارد مقامات دولتی داشتند مانند امین الدوله که مدتی صدر اعظم ناصرالدین شاه بود و بعد مظفرالدین شاه شد.
در بخش ادبیات انتقادی، نویسند ترمینالوژی یا اصطلاحات ویژه خود را بکار میبرد که هیچکدام قطعیت ندارد و بیان مینماید از گونه ادبیات کلاسیک نیستند بدون اینکه روشن نماید ادبیات کلاسیک کدام است لیکن ریشه در مشکلات ادبیات اجتماعی و سیاسی دوران تاریخی خود را دارند ویا در ارتباط با آن مشکلات هستند و در پایان میگوید ادبیات انتقادی را به مفهوم ویژه و انفرادی آن بکار میبریم که با نوشتار های فلسفی سیاسی تفاوت دارند. نویسنده اشاره مینماید به نوشتارهای تحقیقاتی خود درباه میرزا فتحعلی آخوند زاده، ملکم خان، میرزا آقا خان کرمانی، و طالبوف تبریزی که او نوشتارهای این نویسندها را در ردیف ادبیات اجتماعی میداند و همچنین کشف الغرائب فی الامور العجائب به قلم میرزا محمد خان مجد الملک که اثری درخشان و انتقادی است، پیش ازاین آنها را بررسی نموده است و نویسنده آنهارا ارزنده ترین ادبیات اجتماعی دهه سیزدهم میداند. در اینجا گفتار نویسنده درباره کتاب های ترجمه شده سرگذشت تلماک، منطق الوحوش، بوسهء عذرا،غرئب عواید ملل، و سیاحت نامه ابراهیم بیک است که در اواخر حکومت استبدادی ناصرالدین شاه ترجمه و بخشی از آنها چاپ شده است. عنوان های این نوشتار ها درباره تعقل سیاسی، حقوق طبیعی، اندیشه متجدد سیاسی، جنبش آزادیخواهی و گفتمان انتقای و اجتماعی است.
اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات یا چاپ کتاب بود و دستگاه دالترجمۀ دولتی مترجمین خوبی نیز داشت که زیر نظر میرزا محمد حسین خان ذکاء الملک بودند. نویسنده از اعتماد السلطنه که خود نیز مترجم بود وکتاب ترجمه میکرد کزارش گسترده ای از سانسور کتاب حتی کتاب هائی که او ترجمه کرده است و در بعضی موارد برای شاه خوانده است را میدهد.[4] این کتاب خواندن ها و چاپ کردن ها که بیشتر آنها بعد از چاپ جمع میشند نه تنها درتعقل سیاسی ناصرالدین شاه تاثیر نداشتند بلکه باعث خوف و وحشت او نیز میشدند،اما بی تردید این ادبیات جدید غرب را در اختیار نسل جوان میگذاشتند و چشم انداز امیدوار کننده ای به آنها میداد. نویسنده یاد آوری مینماید که اعتماد السلطنه کسی است که اداره سانسور را در 1302 برپا کرد و تائید شاه را برای آن گرفت و خود اداره سانسور کتاب را میگرداند تا آنکه خود گرفتار سانسورشد و از شاه تقاضای استعفا کرد[5]. این عبارت را مستقیما در رابطه با سانسور از کتاب میآورد”…ناجی قزوینی شاعر به تحریکه میرزا محمد دکتر بید ین معرف به کفری اشعار هزلی خلاف معتقدات عمومی سرود و بچاپ رساند. اعتماد السلطنه همه نسخه ها را سوزاند. بار دیگر که جزوه ای بدون تصویب او بوسیله چاپچی مدرسه دارالفنون بطبع رسید، او را به چوب وفلک بست.”[6]
در ادامه این بخش، نویسنده درباره کتاب های ترجمه شده پر خواننده که در ادبیات سیاسی آنزمان ایران تأثیر داشتند یکی یکی با جزئیات در باره محتوای آنها سخن میگوید. مانند تلماک که نویسنده نخست از گذشته و شخصیت او میگوید که یک کشیش بوده است لیکن به کلیسا اعتمادی نداشته است و از آن انتقاد مینماید بخاطرثروتی که در کلیسها انباشته شده بود و نیز تعقلی بنام پرهیزکاری در صعومه بودن را گسترش میدداد. او با دیکتاتور یک فرد که شاه بود مخالفت میکرد. ازتلماک بعنوان یکی از شخصیت های مهم قرن هجدهم یاد مینماید و نویسنده ای بود که کار نوشتاریش به فراوانی خوانده شده بود. داستان ترجمه و چاپ بقیه کتاب ها که تقریبا پیام یکسانی برای خواننده دارند لیکن به زبان دیگری داستان را میگویند که نویسنده جداگانه وبا جزئیات برسی مینماید. در این بخش نویسنده سعی مینماید فضای فکری تحصیل کرده های آنزمان را که به ادبیات اروپا علاقه داشتند و به آسانترین وسیله برای آشنا شدن با آن که خواندن کتاب های ترجمه شده اروپائی بود رو میاوردند. بدین وسیله ذهن خود را از محدوده تاریک آنزمان ایران بیرون میاورند تا بتوانند دگدگونی های زمان خود را به پیش ببرند.
در آدامه روشن نمودن شرایطی که ایران پیش از انقلاب مشروطیت در آن مغروق بود نویسنده شرایط سیاسی و اقتصادی پادشاهی مظفرالدین شاه را بررسی مینماید. دراین دوران پیش از انقلاب مشروطیت از 1314 تا 1321 هجری سه صدر اعظم سر کار میایند که نخستین آنها امین الدوله بود که نویسنده او را اصلاح طلب و مترقی معرقی مینماید. امین الدوله برای منظم کردن کمروکات کشور بلژیکی ها را استخدام مینماید و نویسنده ارزیابی مثبتی از کار کرد آنها بنابر شواهد موجود میدهد و نوز رئیس آنها دو برنامه اصلاحی مالی ارائه میدهد یکی در دوران صدراعظمی امین السلطان و دیگری در دولت عین الدوله که هر دوی آنها بخاطر مخالفت های روحانیان و ملاکان و درباریان اجرا نمیشود. بهر روی درآمد دولت از کمروکات زیر اداره نوز بلژکی از 1317 تا 1323 به 15،015،000 تومان میرسد در حالیکه درآمد اجاره ای کمروکات برای هفت سال پیش 7000،000 تومان بود[7]. امین الدوله بخاطر توطعه درباری ها از کار برکنار میشود و امین السلطان دولت خود را تشکیل میدهد. امین السلطان دو وام از روسیه به مقدار سی دو میلیون نیم منات و از انگلس 200،000 لیره وام میگیرد کاری که امین الدوله هرگز نمیکرد. نویسنده به دولت عین الدوله بخاطر انظباط و اصلاحات مالی و ایستادگی در برابر روسیه و انگلیس نظرمثبتی دارد لیکن عین الدوله هم چندان موفقیتی برای کسر بوجه دولت بدست نمی آورد. بدی وضع اقتصادی مردم آنچنان بود که در 1322هجری 25000 نفر برای کار کردن به قفقاز و ترکیه رفته بودند و سال بعد تعداد آنها به 300،000 نفر رسید.[8]
نویسنده دهه 1324-1320 را دهه شورش همگانی مینامد که در آن مشگلات داخلی شدت ییشتری میگیرد مانند فقر مالی دولت و شکست اصلاحات مالی. از جهت دیگر تغییرات در سطح جهانی مانند شکست روسیه از ژاپن و انقلاب 1905 روسیه که منجری به اصلاحات سیاسی ژرفی در روسیه میشود در افکار بخش تحصیل کرده به ویژه جوانان تاثیر بزرگی میگذارد و این چشم انداز برای آنها نمایان میشود که ایران هم میتواند در برابر روسیه و انگلیس بایستد. در این بخش نویسنده برای گزارش شرایط سیاسی ایران به گزارشات سفارت انگلیس متکی است که تحلیل کارمندان سفارت از شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران است. نویسنده انقلاب مشروطیت را یک پدیده شهری مشاهده مینماید که ایلات و برزگران در ابتدا در آن شرکت نداشتند هر چند بعد از تشکیل مجلس شورای ملی در آن شرکت کردند. او همچنین از سه گروه روشنفکران یا تربیت یافتگان جدید که بیشتر در دولت مشغول کار بودند و گروهی از آنها به مقامات بالای دولتی رسیده بودند، بازرگانان و روحانیان مشروطه خواه بعنوان رهبران انقلاب مشروطیت یاد مینماید. نویسنده نقش توده مردم را در اصناف، کسبه، پیشوران و کارگران روزمزد و دانش آموزان دبستان های که به سبک جدید آموزش یافته بودند بررسی مینماید.
روحانیون بخاطر کوتاه شدن دستشان از در آمد کمرکات که پیش از این به اجاره داده میشد و روحانیون پولی از اجاره کننده گان میگرفتند تا برای آنها مزاحمتی ایجاد نکنند با نوز رئیس کارمندان بلژیکی کمرکات به مخالقت پرداختند. لیکن پیش از این گفته شد که چقدر درآمد دولت بخاطر کار نوز بالا رفته بود و دولت از او پشتیبانی میکرد. در اواخرذیحجه 1322 تلاش هائی بر ضد نوز آغاز شده بود که گفته میشد محرک اصلی آن نظام السلطنه است که میخواست وزیره کمرک بشود بود. با آغاز محرم، روحانیان و طلاب به رهبری بهبهانی که از طرفداران اتاباک و دشمنان عین الدوله بود تبلیغ بر ضد نوز را به راه انداختند. این جریان با پولی که دولت درمیان آخوندها پخش کرد و همچنین بی اعتنائی روحانیان معتبر فروکش کرد.در این ماجرا نوز از دادن رشوه به بهبهانی با تمام فشاری که به او وارد شد خود داری کرد و آنرا به وزیر آعظم ارجا داد[9]. نویسند جریان بست نشستن بهبهانی و طباطبائی و درخواست آنها برای برکناری نوز و خواست های دیگر در شوال 1323 که شاه بغیر از برکناری نوز همه آنها را پذیرفت و دستور تأسیس عدالت خانه را در ذیحجه 1323 داد را در ارتباط با مشروطه خواهی نمی بیند[10]. داستانواره نویسنده برای جریان مشروطه خواهی نیروی مترقی متجدد و آزادی خواه و بازرگانان و اصناف و پیشوران که در سفارت انگلیس گردآمده بودند از جای دیگری آغاز میشود.
نویسنده در اینجا مقایسه ای بین درخواست های روحانیان و نیروی مترقی تحصیل کرده انجام میدهد. درحالیکه ملاها درمیان سایر درخواست خود میخواستند که دولت دهشاهی مالیاتی که به مستمره خود میپرداختند را لغو کند. گروهی از نیروهای مترقی و آرادیخواه مانند میرزا مهدی خان وزیر همایون و دکتر خلیل خان اعلم الدوله در 26 ذیقعده 1323 که در گردهمائی های سیاسی فعالیت زیادی داشتند در اعلامیه ای خواستار فرمان مشروطیت، تحکیم بنیاد آزادی سیاسی، برکناری عین الدوله و برکناری مخالفین آزادی بودند. همچنین گزارش میدهد از آغاز 1323 کمیته هائی در تهران، شیراز، اصفهان و یزد تشکیل شد تا افرادی را به سایر مناطق کشور بفرستند با هدف دادن آموزش سیاسی به مردم آزادیخواه مشروطه خواه[11]. در این دوران انقلاب مشروطیت، نویسنده معتقد است، مردمان انقلابی و اصلاح طلب تحصیل کرده های تجدد خواه افکار همگانی را شکل میدادند. از آنجا که خبری از تشکیل عدالتخانه دولتی که شاه قول آنرا داده بود نبود و از طرف دیگر روحانیون پشت سر آنرا نمیگرفتند انتقاد شدیدی از روحانیون آغاز شد آنچنانچه روحانیون زیر فشار افکار همگانی مجبور شدند دوباره بر دولت برای عدالتخانه فشار بیاورند. در نتیجه دولت گروهی را با وجود مشروطه خواهانی مانند مشیرالملک پیرنیا و برادرش موتمن الملک و صنیع الدوله که در میان سر آمدان پدران بنیانگذار انقلاب مشروطیت هستند مامور نوشتن نظامنامه عدالتخانه کردند[12]. از مشروطه خواهان درباری نیز چون شکرالله خان معتمد خاقان ودکتر خلیل خان اعلم الدوله مظفرالدین شان را تشویق به ایجاد عدالتخانه میکردند. در اول صفر 1324 لایحه عدالتخانه نوشته شد لیکن چون برابری حقوق مردم در برابر قانون در آن تاکید شده بود و آن برای ملاها اشگال شرعی داشت و دیگر ایرادات شاه آنرا امضأ نکرد.
در پنجم ربیع الاول، جریان تعین کننده ای در انجمن کنکاش دربار که برای گفتگو برای پیدا کردن اندیشه ای برای بهبود شرایط کشور به دستور شاه تشکیل شده بود اتفاق افتاد. میرزا محمود خان احتشام السلطنه شناخته شده به آزادیخواهی، معاون پیشین وزارت امور خارجه، از همکاران نزدیک امین الدوله برای تاسیس دبستان های ملی در نشست کنکاش شرکت کرد و ایجاد پارلمان، انتخاب نمایندگان مردم و قانون اساسی را پیشنهاد کرد و برای آنها به بحث و گفتگو با مخالفان آن پرداخت. گزارش سخنان او در نوشتار های کاردار سفارت انگلیس آمده است و همچنین دولت آبادی در حیات یحیی و ناظم الااسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان آمده است[13]. بهر روی گزارش این سخنان احتشام و درگیری او با امیر بهادر درشهر پخش شد و مجلس شورای ملی متشکل از نمایندهگان مردم خواستگاه بخش تحصیل کرده و مترقی مردم و بست نشینان سفارت انگلیس شد. نویسند در این بخش تلاش مینماید که نشان دهد بخش تحصیل کرده و مترقی نمیگذارد جنبش بدست آخونها بیفتد هرچند که مایل است از آنها برای پیشبرد اهداف مترقی استفاده کند. از این پس تا اعلان فرمان مشروطیت در 14 جمادی الثانی 1324 و پس از آن این رقابت بین نیروی مترقی تحصیل کرده و ملا ها همواره در جریان بود.
پس از گرفتن فرمان مشروطیت پدران بنیاد گذار حکومت مشروطیت در ایران لیاقت شگفت انگیزی برای پیشبرد آن از خود نشان دادند. نویسنده نشان میدهد چگونه در ابتدا نظامنامه انتخابات همگانی بوسیله برادران میرزا حسن خان و حسین خان پیرنیا با همکاری دیگران چون میرزا محمد خان صدیق حضرت نوشته شد. و بعد از خاموش کردن مخالفت ملاها با آن بویژه بهبهانی در گردهمائی بنام مجلس آزاد ملی از کوشندگان سیاسی نظامنامه انتخاباتی در 13 رجب 1324 بعد از 29 روز تصویب شد و شاه آنرا در 19 رجب امضا کرد. نخستین انتخابات طبقاتی مجلس شورای ملی تا 14 شعبان 1324 با انتخاب 54 نماینده از تهران انجام شد و مجلس در 18 شعبان با سخنرانی مظفرالدین شاه افتتاح شد[14]. نگرانی از نزدیک بودن مرگ شاه علت عجله برای باز شدن مجلس بود. نویسنده گزارش دقیقی از نوشته شدن قانون اساسی توسط برادران پیرنیا و مؤیدالسلطنه 14 ذیقعده 1324 و نوشتن متمتم قانون اساسی به ریاست سعدالدوله از آخر ذیقعده 1324 تا ربیع الاوال 1325 میدهد و نشان میدهد درگیری نیروی مترقی با ملاها و مستبددین دربار مانند سلطنت ودیعه ای است که که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده است که عبارت به موهبت الهی بعدا افزوده شده است[15]. مدتی از وقت مجلس شورای ملی سپری میشود تا دولت هائی که محمد شاه معرفی میکرد قبول مینمایند که آنها در برابر مجلس مسئول هستند و مجلس توانورزی نهائی را از طرف ملت در اختیار دارد. در این دوران مجلس موفق میشود که اختیارات مطلق خود را در نوشتن قوانین مدنی، اداره دقیق پولی درآمد و در رفت دولت را، برکناری دولت و یا نپذیرفتن وزرای معینی را و نگرفتن هرکونه وام خارجی را تثبت کند. مجلس افزون به مبارزه با مستبدین درباری و مرتجعین اسلامی کشمکش در داخل مجلس نیز داشت.
مجلس در 18 شعبان 1324 افتتاح شد ودر 23 جمادی الاول 1326 با به توپ بستن آن توسط محمد علی شاه تعطیل شد که این نخستین تجربه حکومت 17 ماه مردم ایران بود. در این دوران حکومت مردم ایران مجلس شورای ملی سه رئیس داشت که کارکرد آنها بنابر گزارش نویسنده کتاب نقش تعیین کننده ای برای دست آورد های آن داشتند و آنها بخشی از پدران بنیاد گذار حکومت مردمی مشروطیت و دمکراسی در ایران بودند. مرتضی قلیخان صنیع الدوله نخستین رئیس مجلس از 19 شعبان 1324 تا 28 رجب 1325 بود. دومین رئیس مجلس شورای ملی میرزا محمود خان احتشام السلطنه از اول شعبان 1325 تا 25 صفر1326 بود. و سومین رئیس مجلس میرزا اسماعیل خان ممتاز الدوله از 2 ربیع اول 1326 تا 23 جمادی الاول 1326 بود. نویسنده کارکرد این سه رئیس مجلس را اینگونه ارزیابی مینماید. صنیع الدوله شالوده نظم مجلس را ریخت، احتشام السلطنه مجلس را بسوی کمال برد. ممتاز الدوله برویرانی مجلس نظارت داشت. نویسنده اشار مینماید که نخست مخبرالملک انتخاب شد لیکن او این شغل را نپذیرفت هر چند به گفته نویسند او شخصیت کاردان و با لیاقی بود و میتوان گمان زد اگر او رئیس مجلس میشد ایران سرنوشت دیگری میداشت. سپس ممتاز السلطنه انتخاب شد که استحکام همردیفان خود را نداشت.
پس از گذشت اندک زمانی از تشکیل مجلس مراکز توانورزی سیاسی شکلی آشکارتری به خود گرفتند. نویسنده در ابتدا سه مرکز توانورزی سیاسی را معین مینماید که آنها دربار، روحانیت و مجلس بودند و روحانیت بویژه طباطبائی همواره به همراه تحصیل کرده های مترقی در مقابل دربار در یک جبهه بودند. با نمایان شدن مجلس شورای ملی و نوشتن قانون اساسی و متمم آن محمد علی شاه با چارچوب معینی برای معرفی دولت به مجلس روبرو شد. نویسنده نشان میدهد که چگونه مجلس دو دولت های شاه را نخست مشیرالدله 19 ذیحجه 1324 و سلطان علی خان وزیر افخم معرفی یکم ربیع الاول سقوط کابینه 16 ربیع الاول 1325 هجری قبول نمیکند وادار به استعقا مینماید[16]. مجلس قوانین دادگستری را مدنی کرد و در آن میگوید آهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود که با محالفت بهبهانی و دیگرفقها در مجلس ربرو شد و بهبهانی قهر کرد و از مجلس رفت[17]. لیکن در نهایت زیر فشار مردم و برای از دست ندادن وجهه خود در مجلس مانند شیخ فضلالله، بهبهانی و دیگر روحانیون قوانین مدنی را پذیرفتند[18] در مجلس جبهه ای از بازرگانان، اصناف و .. و تحصیل کرده های مترقی تشکیل شده بود و به گذارش مخبر السلطنه صدیق حضرت استاد علوم سیاسی هر شب درس حقوق به اصناف میداد[19].موتمن الملک قانون عدلیه را نوشت و قانون مطبوعات را کمیسونی از مجلس از روی قوانین فرانسه نوشت و حسنعلی خان گفت بهتر از این نمیشود[20]. در تصویب متمم قانون اساسی برخورد بنیادی بین ادراک یا تعقل و شریعت در قوانین بنیادی مدنی کشور بود. متمم قانون اساسی برای انکار مطلقیت مفهوم حاکمیت ملی را چنین اعلان میدارد”قوای مملکت ناشی از ملت است” یا نیروی کشور برآمده از مردم ایران است[21]. در روز تاجگذاری محمدعل شاه طباطبائی چنین میگوید: ملت ایران که پادشاه را با نگین مشروطیت تاجگذاری کرد وی را پادشاه مشروطیت میشناسد. اگر شاه نسبت به مشروطیت و مجلس ملی به مخالفت برآید ملت سلطنت او را نخواهد شناخت:[22].
بعد از تشکیل مجلس شورای ملی وحکومت مشروطه در 1285 خورشیدی، آزادی سیاسی مطلق در تهران و شهرستان ها زمینه فعالیت های سیاسی گسترده ای برای انجمن ها ایجاد کرد که ضرورتا همه آنها در همکاری با مجلس نبودند. نویسنده در بخش انجمن ها و مسالهء خشونت سیاسی نشان میدهد که چگونه انجمن های افراطی و اغتشاشگر و هرج ومرج طالب که نماینده گانی هم در مجلس با آنها همراه بودند در کار مجلس و دولت اخلال میکردند و محیط نا امنی برای نمایندهگان مجلس و وزرای دولت با تحدید های خود ایجاد کرده بودند. نویسنده از انجمن آذربایجانی ها و انجمن دروازه قزوین نام میبرد که با حیدر عمو اعلی و گروه ترورست که از باکو در قفقاز آمده بود و نمایندهگان تبریز مانند تقیزاده و ابراهیم آقا تبریزی که با حزب اجتماعیون عامیون قفقاز در ارتباط بودند فضای هول انگیزی برای نماینده گان مجلس ایجاد کرده بودند. شرایط برای مجلس انچنان بد شد که نماینده گان از اخراج بعضی از نمایندگان مجلس و تعطیل انجمن های معینی را به گقتگو گذاردن و برای مدتی در این باره صحبت کردند لیکن این گقتگو ها منجر به گذراندن لایحه ای از مجلس نشد. درگیری نهائی بروی نخست وزیری امین السلطان شکل گرفت.
امین السلطان نخست وزیر ناصرالدن شاه و مظفرالدین شاه که بخاط قرض هائی که در زمان مظفرالدن شاه گرفته بود و دیگر کردار او بشدت منفور مشروطه خواهان بود بعد از چهارسال از خارج به ایران آمد و نخست وزیر شد و دولت خود را به مجلس معرفی کرد. امین السلطان یا اتابک خود را اینک یک مشروطه خواه میدانست و با شاه درگیر بود و میخواست شاه بپذیرد که با مجلس همکاری کند و از طرفی دیگر اعتماد مجلس را جلب کرده بود. این تنها دولتی بود که مجلس به آن اعتماد خود را اعلان کرده بود با 77 رای موافق، 4 رای مخالف و 9 رای ممتنع[23]. لیکن افراطی های مجلس با پشتیبانان انجمن تبریزی ها و حیدر عمو اغلی و مجاهدین قفقازیش با اتابک مخالف بودند و سرانجام او را ترور مینمایند. افراطی های اغتشاشگر صنیع الدوله یکی از پدران انقلاب مشروطیت و اولین رئیس مجلس را نیز تحدید به مرگ کردند او از مقام خود استعفا داد لیکن دوباره با اکثریت آرا به ریاست مجلس انتخاب شد. در هر صورت اتابک تنها نخست وزیری بود که با مجلس بود و از تحریکات شاه بر ضد مجلس جلوگیری میکرد.
در اینجا ضروری است که به این نکته اشاره شود که تاریخورز دکترفریدون آدمیت و دیگر تاریخورزان مانند احمد کسروی و دیگران دو داستانواره متفاوت از انقلاب مشروطیت را بیان مینمایند که در مورد قتل امین السلطان بیشتر آشکار میشود و چشمگیر است. در حالیکه نمایندگان مجلس، انجمن اصناف بازار و روحانیون قتل امین السلطان را محکوم مینمایند کسروی دربار قاتل امین السلطان اینگونه زیر عنوان دلسوزی نابجای مجلس با تابک مینویسد” کشتن اتابک یک شاهکاری بشمار است،و چنانکه خواهیم دید این شاهکار دلهای درباریان را پر از بیم و ترس گردانید…..عباس آقا جانبازی بسیار مردانه ای نمود[24]. آنچه آشکار است یک گروه کوچک عامل قتل اتابک بودند و مخالف مجلس که مردم ایران را نمایندگی میکرد رفتار خود سرانه ای را انجام دادند و تنها دولتی که با مجلس در برابر شاه متحد بود را از بین بردند تا دولت های بعدی مطیع شاه بیایند و زمینه به توپ بستن مجلس را فراهم کنند. همینطور میدانیم که در دوره دیگری از قدرتمند بودن مجلس 1320-1327 پیش از دوران مصدق زمانی که دربار، حزب توده و اسلام سیاسی بر ضد مجلس توطئه میکردند کسروی بدست فدائیان اسلام بطرز فجیع کشته شد. ضعف اجرائ قانون در هر دو دوران حکومت مجلس شورای ملی زمینه نابودیش را فراهم کرد.
پیام جلد دوم کتاب نهضت مشروطیت ایران دکتر فریدون آدمیت در بار موفقیت های مجلس در تصویب قوانین مدنی کلی ایران است. و همچنین دوبار دولت اهداف مجلس را تعقیب مینماید در حالیکه محمدعلی شاه مجبور میشود دولت را پشتیبانی کند. لیکن نخستین تجانس ملی که همکاری سیاسی دولت و شاه با مجلس است با قتل نخست وزیر اتابک توسط افراطی های تبریزی که پیرو اجتماعیون عامیون باکوی قفقاز بودند ویران میشود. ودر پی آن افراطی ها نخستین رهبری کوبنده و موفق رئیس مجلس صنیع الدوله را با انتقاد توسط تقیزاده و در نهایت تحدید به مرگ وادار به استعفا مینمایند[25]. لیکن با انتخاب احتشام السلطنه دومین رئیس مجلس او موفق میشود نخستین اقدام شاه برای سرنگونی مجلس را معروف به کودتای توپخانه بعد از سوقصد افراطی های باکوای به جانش و گریز متهمان حیدر عمو اغلی و همدستانش از مجازات را بگیرد.
احتشام رئیس مجلس پس از اینکه حمله شاه به مجلس را شکست داد با رای شرعی که بهبهانی بنفع یکی از مالکان بزرک در برابر زمینداری کوچک داده بود مخالفت کرد و آنرا غیر قانونی اعلان کرد در پاسخ بهبهانی پیام به احتشام داد که استعفا دهد. از سوی دیگر احتشام یکی از سخن گویان انجمن افراطی تماشاچی که در گفتگو های نمایندگان مجلس وارد شده و حرافی کرده بود را برای حفظ نظم مجلس دستور داد تا بازداشت شود. باین ترتیب افراطی های مجلس وابسته به باکو به پشتیبانی از بهبهانی به بد گوئی از رئیس مجلس ملحق و خواستار استعفای او شدند. هرچند که بهبهانی تسلیم شد و استعفای خود را توسط واسطه ای پس گرفت. لیکن جهانگیر صوراسرافیل در گروهی مسلح ده نفره به خانه احتشام رفتند و خواستار استعفای او شدند در حالیکه او همان روز در 5 صفر 1326 بعد از هفت ماه استعفا داده بود و مجلس با بحران جدی روبرو شده بود.[26]
مجلس محمدقلی خان مخبرالملک برادر صنیع الدوله را با 60 رای از شصت اندی نمایندگان حاضر به ریاست مجلش انتخاب کرد اما مخبر ریاست مجلس را نپذیرفت با وجود اینکه نمایندگان بعدن به خانه او رفتنتد و خواست خود را تکرار کردند. در نتیجه انتخاب دوم ممتازالدوله در 2 ربع الاول به ریاست مجلس انتخاب شد. در این میان دولت بخاطر بحران در مجلس استعفا داد لیکن ممتاز گفت چون دولت با مجلس همراه است از شاه خواست که استعفای دولت را نپذیرد و شاه پذیرفت.[27] از این پس در حالیکه محمدعلی شاه در تدارک ویران کردن مجلس بود و نمایندگان مجلس از این جریان آگاه بودند اقدام جدی مانند اقدامات احتشام انجام نگرفت تا اینکه شاه بکمک قزاقها و فرماندهان روسی آن مجلس را به توپ بستند و مجلس او تعطیل شد و در پی آن جنگ داخلی آغاز شد.
[1] برگ،21
[2] برگ، 22
[3] برگ، 27
[4] برگ،52
[7] برگ 136
[8] برگ 141
[9] برگ،152
[10] برگ، 155
[11] برگ،156
[12] برگ،157
[13] برگ های 159 160
[14] برگ، 175
[15] برگ، 410
[16] برگ،401
[17] برگ،417
[18] برگ ، 422
[19] برگ، 392
[20] برگ، 409
[21] برگ، 410
[22] برگ، 411 این گفتار از یادشت های فرستاده شده سفارت انگلیس به وزیر امور خارجه ترجمه شده است و در هیچ نشریه فارسی مشاهده نشده است
[23] برگ،61
[24] تاریخ مشروطیت جلد دوم جیبی برگ یکم
[25] برگ، 176
[26] برگ، 295 و 298