بحث انحرافی «سوریه‌ای شدن ایران»!

بهرام رحمانی 

از آغاز اعتراضات مردمی در بیش از 132 شهر ایران در دی ماه سال گذشته تاکنون، از مساجد و ائمه جمعه و بیت خامنه‌ای گرفته تا اصلاح‌طلبان، همواره سوریه‌ای شدن جامعه ایران را ورد زبان‌ خود کرده‌اند. آن‌ها مدعی‌اند که اگر مردم بر علیه حکومت وحشی و آدم‌کش و خونریز اسلامی قیام کنند، ایران به‌مانند سوریه، دچار جنگ داخلی و کشتار و ویرانی خواهد شد .

اما مدعیان اصلی این تهدید اصلاح‌طلبان هستند که فقط ‌مردم را از سوریه‌ای شدن می‌ترسانند. اما آن‌ها نمی‌گویند که حکومت‌شان، حتی اولیه‌ترین نیازهای شهروندان را تامین نمی‌کند و همواره ثروت‌های جامعه را غارت کرده و به‌جیب بلند عباهای خود می‌ریزند. بنابراین، سئوال اصلی مردم از اصلاح‌طلبان این است که چرا به‌وضعیت دردناک مردم توجهی نمی‌کنند؟ بی‌حقوقی کارگران و سرکوب مداوم آن‌ها، نابود شدن تولید، سونامی بیکاری، عقب‌افتادن حقوق کارگران، به حراج گذاشته‌شدن کارخانه‌ها بعد از خصوصی‌سازی‌ها از سوی مالکین جدید که علاوه بر اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان، آقازاد‌ها نیز جزء این مالکین جدید اموال به‌غارت رفته مردم هستند. در تمامی هشدارهای اصلاح‌طلبان، هیچ هشداری به‌حکومت داده نمی‌شود که این همه وحشی‌گری نکند. آن‌ها در باره سیاست‌های بیکارسازی و سرکوب و اعدام و گرانی و فقر کمکرشکن فزاینده سخنی به‌میان نمی‌آورند.

واقعا اصلاح‌طلبان از سوریه‌ای شدن ایران می‌ترسند یا از دست دادن مال و منال، پست و مقام‌های خود نگرانند؟! یا آدرس انحرافی و غلط به‌جامعه ایران می‌دهند؟

اصطلاح‌طلبان حکومت و نویسندگان وابسته به‌آن‌ها از هر واقعه‌ای بهره می‌گیرند تا به مردم بقبولاند احتمال دارد اعتراض‌های شما ایران را به‌وضعیت سوریه دچار سازد. پس اعتراض نکنید و صحنه سیاسی کشور را به‌اصلاح‌طلبان، یعنی اصلاحات درونی حکومت اسلامی، واگذار نمایید و به خانه‌هایتان برگردید!

برای مثال احمد زیدآبادی، در یادداشتی تلگرامی نوشت: هرگاه حادثه‌ای نظیر ماجرای تروریستی و دلخراش امروز اهواز پیش می‌آید؛ بحث احتمال سوریه‌ای شدن ایران در بین کنشگران سیاسی و اجتماعی بالا می‌گیرد. تفاوت دیدگاه‌ها بر سر میزان استعداد سوریه‌ای شدن ایران در واقع از بحثی مربوط به جامعه‌شناسی‌سیاسی، عملا به ابزاری برای توجیه نوع کنش خاص سیاسی در ایران تقلیل یافته است به‌گونه‌ای که به‌نظر می‌رسد افراد بر اساس انتخاب نوع کنش خود، بر امکان سوریه‌ای شدن یا نشدن ایران اصرار می‌ورزند.

به‌عبارت روشن‌تر، آن‌ها که کنش اصلاح‌طلبانه را در پیش گرفته‌اند؛ در توجیه رفتار سیاسی خود، بر خطر سوریه‌ای شدن ایران برای رد انواع کنش‌های دیگر سیاسی انگشت می‌گذارند. در مقابل، آن‌ها که رفتار براندازانه را انتخاب کرده‌اند؛ با نفی تهدید سوریه‌ای شدن کشور، در صدد بی‌خطر نشان دادن رفتار سیاسی خود برای کشور هستند. واقعیت این است که شواهد و قرائن بسیاری برای نفی یا تایید احتمال سوریه‌ای شدن ایران قابل طرح است و…»

در جریان حمله مسلحانه به رژه نیروهای مسلح حکومت اسلامی ایران در روز شنبه 31 شهریور 1397 – 22 سپتامبر 2018، به‌مناسبت سال‌گرد آن‌چه سران حکومت اسلامی «هفته دفاع مقدس» می‌نامند، 25 نفر کشته و 69 نفر دیگر مجروح شدند. 

واقعه‌ای که می‌تواند کار عوامل اطلاعاتی و امنیتی حکومت اسلامی باشد تا به‌دستاویزی در سخنرانی روحانی در سازمان ملل و هم‌چنین سرکوب شدید جنبش کارگری و مردمی در خوزستان و فعالین عرب‌زبان تبدیل گردد.

قاطع‌ترین پیامِ رخ‌داد‌های اخیر عبور مردم تحول‌خواهان ایرانی از رهیافت اصلاح‌طلبانه، یا به‌عبارت بهتر ریزشِ هواداران اصلاحات است.

مصطفی تاجزاده، که از تئوریسین‌های جریان اصلاح‌طلبی است، در یک گفتار ویدیویی «خطر سوریه‌ای شدن ایران را گوشزد می‌کند و برای این‌که اثبات کند این خطر جدی است به‌تشریح چندپارگی در ایران می‌پردازد. او می‌پرسد که تفاوت وضعیت کنونی با سال 1357 در چیست و پاسخ می‌دهد که چهل سال پیش شکاف شاخص در ایران شکاف دولت و ملت بود، اما اکنون در ایران گسل‌های مختلفی وجود دارد که تعادل قوای حاصل از آن به انقلاب منجر نمی‌شود و اگر مخالفان خویشتن‌داری نشان ندهند و کار به‌تقابل بکشد حاصل نه انقلاب، بلکه جنگ داخلی خواهد بود.» او «چندپارگی مردم به‌لحاظ سیاسی، چنددستگی مخالفان، دخالت خارجی، گسل‌های قومی و وضعیت وخیم اقتصادی را عواملی می‌داند که ایران را مستعد برای سوریه‌ای شدن می‌کند.» او می‌گوید که «اگر در کشور جنگ داخلی درگیرد، مقصر اصلی حکومت است»، اما در ادامه به این مقصر اصلی نمی‌پردازد و خطابه‌ای در دفاع از خویشتن‌داری اصلاح‌طلبانه ایراد می‌کند.»

محمد خاتمی که گفته می‌شد ممنوع التصویر و ممنوع الملاقات است، اخیرا جلسه شورای مرکزی مجمع روحانیون را به ریاست خود برگزار کرد و معترضین را آشوب‌طلب نامید.

علاوه بر خاتمی، محمد رضا خاتمی، مصطفی تاجزاده، محمد رضا جلایی‌پور و عباس عبدی مردم را کرکس و آشوب‌طلبان بدون سر خواندند و از سوریه‌ای شدن ایران گفتند و نوشتند. حتی آن بخش از مردمی که سال‌ها به‌جهت اعتراض به‌وضع موجود، به اصلاح طلبان رای داده بودند، به‌چنان آگاهی رسیدند که هر دو جناح اصول‌گرا و اصلاح‌طلب را دو روی یک سکه و شریک وضعیت فعلی سیستم دیدند. اصلاح‌طلبان که از شدت آگاهی و نارضایتی مردم از آن‌ها و کل حاکمیت دچار شوک شدید شده بودند، بعد از گذشت مدتی اهداف خود را در جهت حفظ حکومت اسلامی در بیانیه محمد خاتمی دنبال کردند. اما این‌بار کسی به این تاکتیک اصلاح‌طلبان توجهی نکرد و هم‌چنان اعتراضات ادامه دارد. مخالفین حکومت، با ادامه اعتراض‌های خود عملا بحث‌های عدم رهبری داشتن اعتراضات و ترساندن از سوریه‌ای شدن به‌مسخره گرفتند. معترضین رهبران بی‌شماری را در درون خود دارند و هیچ نیازی به‌رهبری بیرون از خود و نمایش دادن ندارند. چرا که آن‌ها به‌رهبری فردی و یک حزب سیاسی باور ندارند، بلکه به‌رهبری جمعی و شورایی معتقدند و از سویی روشن است که در دوره سرکوب و اختناق این رهبری خود را نشان نمی‌دهد تا طعمه آدم‌خواران حکومتی شود. شاید یک تلاش اصلاح‌طلبان این باشد که مردم معترض را تحت فشار قرار دهند که رهبران خود را معرفی کنند تا تحت تعقیب قرار گیرند!

مصطفی تاجزاده در مقاله‌ای از علل سوریه ـ لیبی شدن ایران نوشت. او، در بند 1 دلایل خود انقلاب 57 را حاصل مخالفت یک‌پارچه مردم علیه شاه می داند و مدعی است حکومت اسلامی به اندازه مخالفانش پایگاه مردمی دارد و بنابراین هیچ‌کدام قدرت حذف یکدیگر را ندارند. در ادامه در بند 1 و 2 دلایل سوریه ـ لیبی شدن ایران، تاکتیک تئوریزه کردن رای بین بد و بدتر و ترساندن از بدترهایی چون ناطق نوری، جلیلی و رییسی در دوره‌های مختلف را کیسه حکومت اسلامی می‌ریزد تا پایگاه مردمی مهم حکومت اسلامی را نشان دهد.

تاجزاده در ادامه بند دوم دلایل خود از بی‌سر بودن و اختلافات اپوزیسیون می‌گوید و نتیجه می‌گیرد که اعتراض و انقلاب در ایران راه به‌سوریه ـ لیبی شدن خواهد رفت.

او در بند 3 دلایل خود تنوع ملی، مذهبی و زبانی را زمینه‌ساز سوریه ـ لیبی شدن معرفی کرده است. انگار این توع جمعیتی در ایران، تازه اتفاق افتاده است.

تاجزاده در ادامه دلایل خود و بند 4 تداوم اعتراضات را موجب وخیم شدن اقتصاد و سوریه ـ لیبی شدن معرفی می‌کند.

در آخر، تاجزاده در بندهای 3 و 5، تحریک و اختلاف‌افکنی آمریکا، اسراییل، بن‌سلمان و داعش را زمینه‌ساز اثبات دلایل گفته شده خود می‌داند.

زمزمه خطر سوریه شدن ایران در این مقطع زیرگوش مردم معترض به‌موازات اتخاذ سیاستی عمدتا بی‌رمق و بی‌اثر و شرم‌آور در ایجاد و القای چیزی جز «ترس» نیست. اینان با سیاست‌های فریب‌کارانه خود، نمی‌توانند بن‌بست سیاسی اصلاح‌طلبان بشکنند. یا بر این تصورند که هراس قدرت از مردم نیز به‌نفع اصلاح‌طلبان بوده و هست.

سریال «پایتخت» هم که قرار بود طنز خانوادگی باشد، به‌جولان‌گاه ایدئولوژی و جنگ‌طلبی و خشونت‌طلبی حکومت اسلامی شد.

در قسمت هفدهم این سریال،‌ خانواده‌ای سوریه‌ای به‌همراه خانواده «نقی معمولی» در خرابه‌ای پناه گرفته‌اند و نیروهای داعش قدم به آن‌جا گذاشته‌اند. لرزیدن و سکوت، نگرانی کودکان برای پدرشان که دورتر از آن‌ها پناه گرفته، صدای قدم‌های مردان نقاب‌ به‌چهره، خطری را که نزدیک می‌شود به‌ترس تبدیل می‌کند. ترسی که سال‌هاست حکومت اسلامی درباره‌اش از تریبون‌های رسمی درباره‌اش حرف می‌زند و درباره سوریه‌ای شدن ایران هشدار می‌دهد.

در این قسمت از سریال، پیرمرد سوری در ابتدای این قسمت، پیش از حضور نیروهای داعش شعری به‌زبان عربی در وصف وطن می‌خواند که «حتی آتشش هم بهشت است، زینتی که با دست‌های‌مان از آن نگه‌داری می‌کنیم.» صورتش را به‌سمت «محسن تنابنده» نقش اول سریال می‌چرخاند، از او تشکر می‌کند که خانواده‌اش را پناه و نجات داده است و می‌گوید: «خدا ایران را حفظ کند. امن‌ترین کشور است.» در قسمت شانزدهم سریال هم تنابنده به مرد سوری می‌گوید به «مازندران» بیایید که در کنار همه خوبی‌ها، «امنیت» دارد: «بین همه کشورها فقط ما امنیت داریم.» در دقایق پایانی بخش هفدهم سریال، زنان و کودکان به صف شده‌اند و مرد داعشی که قرار است در عملیاتی  انتحاری، خود را بکشد، پای تلفن با دیگر نیروی داعشی حرف می‌زند. او پوتین‌هایش را زیر صورت یکی از دختران می‌گذارد و بالا می‌آورد و همزمان در تلفن می‌گوید: «این‌جا بهشت است. زودتر به این‌جا بیایید. دو تا زن و دو حوری داریم.» مادر دختربچه «هما» که اعتراض می‌کند، سهم‌اش لگدی در صورت است.

این تصویرسازی‌ها تازگی ندارد، امنیت و داعش، دو واژه مهمی است که در پنج سال اخیر سرمشق تبلیغات حکومتی در دفاع از حضور و دخالت نظامی ایران در سوریه بوده است و ترجمه این گفته آیت‌الله خامنه‌ای که اگر جلوی داعش را در سوریه نمی‌گرفتیم، باید در استان‌های ایران با آن‌ها می‌جنگیدیم.

با شروع موج اعتراضات دی ماه گذشته، بحثی در محافل سیاسی ایران مطرح شد به‌نام «خطر سوریه‌ای شدن ایران.» سوریه‌ای شدن یعنی اعمال خشونت و کشتار و تخریب وسیع شهرهای کشور به‌علت حضور گسترده نیروهایی مخالف از یک‌سو با حمایت مستقیم و غیرمستقیم برخی دولت‌ها و نیروهای دولتی با حمایت روسیه، ایران و حزب‌الله لبنان از سوی دیگر، به‌غیر از روژآوا، کل سوریه را ویران کرده‌اند. حدود نیم میلیونی کشته و آوارگی بیش از ده میلیون شهروند سوری در داخل و خارج نتایج تاکنون آن بوده است و هم‌چنان این جنگ و کشتار ادامه دارد.

سوریه‌ای شدن یعنی وجود یک دولت نیم بند مرکزی و جنگ و کشتار و ویرانی! در باره هراس از سوریه‌ای شدن ایران، سئوالات متعددی مطرح است: آیا این خطر جدی است؟ این خطر را باید به چه کسانی نسبت داد؟ چرا اصلاح‌طلبان حکومتی بیش از دیگران روی این موضوع اصرار می‌ورزند؟

هسته اصلی سخت قدرت حاکم و نظامی-امنیتی‌ها، به‌هیچ وجه حاضر نیستند در مقابل مطالبات مردم عقب‌نشینی کنند و تغییری جدی را بپذیرند و از قدرت سانسور و اختناق مطلق بی‌حد‌وحصرشان دست بکشند. همین هسته مسلط بر ساختار نیز در سرکوب و کشتار مردم حق‌طلب و آزادی‌خواه، لازمه سوریه‌ای شدن است. تلاش برای خواباندن موج اعتصاب‌های کارگری و اعتراضات، حکایت از تزویر و فریب‌کاری اصلاح‌طلبان درونی و بیرونی حکومت و لیبرال‌ها دارد نشانی  از ترس قدرت مردم!

هر چند حس و بیم استراتژیک اقتضاء می‌کند که در این نقطه بدترین حالت را در رابطه با سناریوهای آینده در نظر آورد.

این یعنی طرح شکاف انداختن بین اقشار وسیع مردم به‌عنوان مقدمه سوریه‌ای شدن ایران، طرحی فریب‌کارانه است. دست‌کم تاکنون می‌توان گفت لااقل در مناطق وسیعی مانند کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان که سرکوب و اختناق حکومت بسیار بالاست و مردم این مناطق در فقر و فلاکت و بیکاری غوطه‌ور هستند و اعتراضات هم در این مناطق بالاست کم‌ترین اثری از خطر سوریه‌ای شدن دیده نشده است تا چه برسد به‌مناطق مرکزی ایران.

هر چند که شکاف‌های طبقاتی، مذهبی و ملی در ایران به‌شدت عمیق‌تر شده‌اند اما این شکاف‌ها بین مردم با مردم وجود ندارد که خشونت و تخریب سوریه‌ای وار بسازد. پس در این‌جا هم صورت مسئله شکاف بین مردم- حکومت است. اما آیا این مسئله مستعد سوریه‌ای کردن ایران است؟ به‌هیچ‌وجه نه!

جدا از این که وضعیت شهرنشینی و رشد آگاهی مردم و آشنایی آنان به‌وضعیت دردناک و ویران‌گر لیبی، سوریه، افغانستان و عراق، اجازه نمی‌دهند که نیروهای ارتجاعی وابسته به‌حکومت اسلامی، ایران را به سوریه تبدیل کنند.

اعتراض‌های جنبش‌های سراسری و منطقه‌ای علیه حکومت و ایستادگی در مقابل سرکوب‌های آن، اجازه نمی‌دهد ایران به‌سوریه تبدیل شود. اکنون شکاف عمیقی هم در دورن حاکمیت و در سطح سراسری کشور، بین مردم- حکومت وجود دارد و طبیعی‌ست تاکتیک مبارزه مسلحانه نیز روزی علیه نیروهای حکومتی تا دندان مسلح و وحشی به‌کار گرفته خواهد شد. دست به‌اسلحه گرفتن و جنگیدن در مقابل نیروهای آدم‌کش حکومت، یک حق طبیعی و رهایی‌بخش است اما به‌معنای سوریه‌ای شدن ایران نیست. اکثر توده‌های مردم، حکومت اسلامی را نمی‌خواهند بسیار علاقه‌مند هستند که این حکومت بدون خونریزی از حاکمیت کنار برود. بنابراین، مسئولیت هر نوع تخریب و ویران‌گری نیز با حکومت اسلامی است نه مردم. هم در اعتراضات دی ماه سال گذشته و هم در اعتراضات امسال، فیلم‌هایی منتشر شده‌اند که نشان می‌دهند ماموران امنیتی ماشین‌های پارک شده کنار خیابان را با پتک می‌کویند، مغازه‌ها را تخریب می‌کنند تا نشان دهند این ویران‌گری توسط معترضین صورت گرفته است. یا روزنامه جمهوری اسلامی در یک مقاله‌ای از وزارت امنیت و اطلاعات حکومت اسلامی می‌پرسد که هدف‌تان از طرح شعار «رضا شاه روحت شاد»! چه بود؟ چرا این شعار را به‌زبان مردم انداختید؟

روزنامه جمهوری اسلامی که وابسته به‌جناح شیخ حسن روحانی است، برای رو کردن دست رقیب دست به‌یک افشاگری فوق‌العاده زد و در مقاله‌ای با عنوان «برنامه‌سازی برای سقوط دولت!» به‌طرح و برنامه جناح مقابل برای ساقط کردن دولت روحانی در شماره 5 تیر 97 خود، دست رقیب را رو کرد.

این روزنامه طی یک اعتراف بی‌سابقه تلاش‌های هسته مرکزی حکومت را  برای منحرف کردن تظاهرات و قیام‌های مردم با شعارهای انحرافی بر ملا کرد و نوشت: «شماری از افراد که در جریان تظاهرات‌های اخیر تهران شعار «رضا شاه روحت شاد» می‌دادند، از جناح خامنه‌ای بودند که با اسکورت پلیس و آزادانه این کار را می‌کردند.

روزنامه جمهوری اسلامی، درباره جناح سپاه می‌نویسد: «این جماعت آن‌قدر بی‌پروا شده‌اند که عده‌ای را با شعارهای بی‌سابقه رضا شاه روحت شاد و مرگ بر مفت‌خور، روانه مجلس می‌کنند و آن‌ها نیز با مشایعت پلیس آزادانه مانور می‌دهند. این جماعت دقیقا همان دسته و گروهی هستند که در نماز جمعه تهران و راه‌پیمایی‌ها حضور دارند و پایان تکبیرشان مرگ بر غارت‌گر بیت‌المال است. همه آن‌ها را به‌خوبی می‌شناسند و ظاهرا ماموریت جدیدشان ریشه‌کنی دولت با سوءاستفاده از شرایط حاد اقتصادی است.»‌(روزنامه جمهوری اسلامی، 5 تیر 1397)

پیش از این نیز در نوارهایی که از جلسات توجیهی پاسداران و لباس شخصی‌ها افشا‌ شده بود مشخص بود که یکی از روش‌های پاسداران و دستگاه‌های اطلاعات حکومت، تلاش برای منحرف کردن تظاهرات و اعتراض‌های مردم با شعارهای انحرافی است.

 اما حالا یک روزنامه با «سابقه» و «خودی» یک نمونه از این جنگ‌های درونی حاکمیت را لو داده است که در خور تامل است.

البته در این دوره کشف جسد مومیائی‌ رضا شاه نیز معمایی دیگری است. رسانه‌ای کردن این کشف توسط حکومت اسلامی، قرار بود کدام کمبود و نیازشان را جواب ‌دهد؟ این خبرسازی با هر هدفی صورت گرفته باشد دست‌کم چند روزی سلطنت‌باختگان خوشحال کرد که مانند آخوندها خرافه‌پردازی کنند و بگویند حکمتی الهی در این کار است و خدا به‌این ترتیب، نوه‌ رضا شاه را به بازگرفتن تاج و تخت همایونی فرا ‌خوانده است! خبرساز کردن کشف مومیایی رضاخان میرپنج و سکوبگر دستاوردهای انقلاب مشروطیت، با خبرساز کردن عکس خمینی در ماه و سرکوب خونین دستاوردهای انقلاب 57 مردم ایران، از یک قماش و به‌مراتب سخیف‌تر است! بازگشت سلطنت به ایران، تکرار گذشته و حال است و چه بسا انتقام‌گیری سلطنت‌طلبان از جامعه ایران، خونین‌تر خواهد شد و یادآور کودتای رضاخان میرپنج علی انقلاب مشروطیت، کودتای 28 مرداد 1332 پسرش و سرکوب خونین انقلاب 57 مردم ایران توسط خمینی و دارودسته‌های مذهبی حامی آن است!

شعارها در همه خیزش‌ها و جنبش‌های سیاسی ایران از جنبش مشروطیت تا حرکت اعتراضی دی ماه 96 و پس از ان در سال 97، به‌نحوی خودجوش ساخته شده‌اند، درست مثل این که گروهی از جوانان رپ‌خوان در زیرزمین‌ها و در نقاطی به دور از چشم سرکوبگران حکومتی و دشنمنان شادی و آزادی جمع شده و شعر آهنگ خود را به‌طور جمعی و زیرزمینی می‌نویسند و اجرا می‌کنند. بی‌تردید افراد با ذوقی در همه اعتراضات حضور دارند که با توجه به‌فضا و شرایط و وضعیت ذهنی جمع، کلماتی را به‌وسط تظاهرکنندگان می‌اندازند. برخی از آن‌ها می‌گیرد و برخی نمی‌گیرد. آن‌ها که می‌گیرد تکرار شده و توسط بقیه بلند بلند تکرار می‌گردد. یا سرودهای انقلابی را دسته‌جمعی می‌خوانند. اتفاقا شعارهای مختلف و متنوع علیه حاکمیت، نشان می‌دهند که این حرکت‌ها از بطن جامعه برخاسته‌اند و بخشی از ابتکارات برگزار کنندگان آن‌هاست!

خیزش دی ماه ۹۶ بیش از همه چیز یک خیزش ضد تبعیض و نابرابری، امتیاز و رانت‌خواری، سانسور و استبداد و فقر و گرانی و بیکاری بوده است. اما شادی یکی از مشترکات و جوهر این شعارها، نفی اسلام‌گرایی حاکم را بوده است با شعارهایی مثل «اسلامو پله کردین، مردمو ذله کردین»، «مملکت آخوندی نمی‌خوایم نمی‌خوایم»، «آخوندا حیا کنید مملکتو ره کنید»، «توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه»، «حقوق ملت ما زیر عباست امروز»، «مرگ بر جمهوری آخوندی»، «فریاد هر ایرانی سلطنت آخوندی واژگون، واژگون و…

عدالت‌گرایی و برابری‌طلبی نیز در شعارها حضوری قابل توجه دارد، مثل «مرفهین بی‌درد مایه ننگ ملت»، «ملت گدایی می‌کند، آخوند خدایی می‌کند» و… این عدالت‌گرایی از جنس عدالت‌خواهی‌ سکولاریسم و آته‌ئیسم است.

برخی شعارها بیش‌تر به اقشار کم‌درآمد مربوط بود مانند «چپاول گرونی، زمان سرنگونی»، «پول‌های ما کجا می‌ره عراق یمن یا سوریه»، و «یه اختلاس کم بشه مشکل ما حل می‌شه» و… شعارهای طبقاتی اقتشار محروم جامعه است. یا مثل «غارت نموده مال ما این دولت دجال ما»، «به‌ما خیانت شده نقض امانت شده»، «هم پول ما رو بردید هم حق ما رو خوردید، سرمایه‌های مارو به دزدها سپردید» و یا برخی شعارها مثل «مرگ بر بیکاری، مرگ بر دیکتاتور» و…

«خلق جهان بدونه ایران شده دزدخونه»، «در ایران چی آزاده، دزدی و ستم آزاد»، «پلیس برو دزد را بگیر»، «لیسانسه‌ها بیکارند آخوندا راس کارند»، «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» و…

«مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، «این همه لشکر آمده علیه رهبر آمده»، «خامنه‌ای حیا کن مملکتو رها کن»، «سیدعلی حیا کن مملکتو رها کن»، «سیدعلی ببخشید دیگه باید بلند شید»، «بسیجی برو گم شو»، «مرگ بر حزب الله» و نفی جناح‌های در قدرت مثل «اصلاح طلب اصول‌گرا دیگه تمومه ماجرا»

نهایتا تجزیه و تحلیل همه این شعارها، از یک طرف بلوغ سیاسی جامعه ایران به‌ویژه جوانان دختر و پسر را به‌نمایش می‌گذارد و از سوی دیگر، همه شعارها محکم و قاطع می‌گویند: «نه به جمهوری اسلامی»!

اتفاقا وحشت اصلاح طلبان حکومتی نیز از این شعارهاست که خواهان برچیده شدن کل حکومت اسلامی هستند و نه جناحی از آن که در انتخابات پیروزی خاتمی و هم روحانی به آن‌ها رای داده بودند. شاید در این دوره‌ها شانسی برای اصلاح‌طلبان به‌وجود آمد اما آن دوران سپری شده است و هیچ‌یک از جناح‌های حکومتی، کم‌ترین مقبولیتی برای اکثریت شهروندان ایران ندارند.

اکنون آگاهی در جامعه ایران، به‌ویژه آگاهی در میان نیروی جوان به‌آن حدی رسیده است که هیچ نیازی به شاه و شیخ و دولت ندارد. انقلابیون این دوره بر خلاف انقلابیون سال 1357، عزم و اراده کرده‌اند که در انقلاب پیش روی خود، کلیه دم و دستگاه و ریز و درشت سیاسی، نظامی و امنیتی حکومت را در هم بکوبند و صاف کنند و بر روی ویرانه‌های آن جامعه نوینی بسازند که در آن نه کسی گرسنه بماند، نه کسی استثمار شود، نه کسی به‌خاطر باورهای سیاسی و عقیدتی دستگیر و زندانی گردد ونه کسی به تخریب محیط زیست خود چشم ببندد و نه تفاوتی بین زن و مرد و ملیت‌ها و مذاهب مختلف وجود داشته باشد. جامعه‌ای بسازند که هر شهروند نقش مستقیم خود را در تحولات جامعه ببیند و از نزدیک لمس کند و با صدای بلند بگوید: ما به هیچ‌وجه زیر بار هیچ دولتی نمی‌رویم چرا که ما از طریق شوراها و مجالس عموم و نهادهای مختلف مدنی‌مان به خوبی قادریم جامعه آزاد، برابر و انسانی خود را بسازیم و با همسایه‌های خود روابط انسانی برابر و مسالمت‌آمیزی بر قرار کنیم!

مردم معترض و جان به‌لب آمده می‌دانند که حاکمان در این چهل سال، نشان داده‌اند «استعداد» زیادی دارند تا از هر ابزاری چون سرکوب و قتل و تجاوز و خونریزی و غارت را دارند. حاکمانی که البته به‌احتمال زیاد نمی‌توانند سرسپردگان زیادی برای شلیک به‌توده‌های انبوه ایرانی را در کنار خود داشته باشند و این «حربه» سرکوب هم در دست آنان چندان دوامی ندارد. چرا که بدنه ارتش و حتی سپاه و بسیج چندان منافعی در حفظ این حکومت و کشتار مردم ندارند. بنابراین، این احتمال وجود دارد که در شرایط حساس، بسیاری از آن‌ها با سلاح‌های خود به‌مردم بپیوندند.

تاکنون برخی قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی که انگیزه و امکان تلاش برای سوریه‌ای شدن ایران را پیدا کنند نیروهای ایرانی چندانی را با خود همراه ندارند. نیروهایی که سیاست‌های خود را با سیاست‌های دول آمریکایی و عربستانی و اسرائیلی و غیره منطبق کرده‌اند و آماده‌‌اندند پیاده نظام آن ها در ایران شوند پیاده نظام این دول در ایران شوند خوشبختانه پایگاه و جایگاه چندانی در جامعه ایران ندارند. وقتی توده‌های وسیع مردم روستاها و شهرها را به‌کنترل خود درمی‌آورند با نهادهای مردمی خود هم‌چون شوراها و غیره کنترل اوضاع را در دست می‌گیرند هرگز اجازه نخواهند داد تا این نیروهای وابسته به‌قدرت‌های خارجی، دست به‌خرابکاری بزنند.

بدین ترتیب، سوریه‌ای شدن ایران، تلاشی برای جلوگیری از اعتراض‌های مردم در خیابان‌ها و اعتصاب‌ها در کارخانه‌ها و صنایع و ادارات و دانشگاه‌ها و مدارس است.

هر چند اصلاح‌طلبان نیز دچار جناح‌بندی‌های داخلی‌شان شده‌اند؛ اما تاکیدشان برخطر سوریه‌ای شدن می‌تواند دلایل گوناگونی در میان افراد مختلف اصلاح‌طلب داشته باشد:

هراس آشکار و پنهانی که بعضی‌شان از اعتراضات خیابانی و شعارهای تند آن‌ها دارند و تصور این که با کمی اصلاحات می‌توانند مردم را به‌خانه‌هایشان برگردانند صرفا به‌فکر منافع خود در حاکمیت هستند.

علامت مثبت فرستادن آن‌ها به‌هسته مرکزی حکومت و اصول‌گرایان حاکم است برای این‌که پست و مقام‌های فعلی‌شان به‌خطر نیفتد و یا راه دست‌یابی آن‌ها به‌کرسی‌های مجلس و دیگر پست‌ها در آینده مسدود نگردد.

آن‌ها با ترساندن مردم با بحث سوریه‌ای شدن ایران، آشکارا در تلاشند تا چارچوب حکومت موجود به‌خطر نیفتد و فروپاشی حکومت به‌تعویق افتد.

اما به‌معنای واقعی، کسی نگران «سوریه‌ای شدن» ایران نیست. زیرا توجه به‌‌دلایل گوناگون تاریخی، جابه‌جایی ملیتی، جابه‌جایی جمعیتی، فرهنگی و مواردی از این دست در تاریخ دست‌کم صد ساله گذشته نشان می‌دهد که ایران جنگ را تجربه نکند.

اعتراض‌های سراسری در ایران از دی‌ماه گذشته به این‌سو افزایش داشته است. در ماه‌های گذشته، علاوه بر کارگران، اقشار مختلفی از جمله کامیون‌داران، راننده‌های تاکسی، بازنشستگان، مرغداران، بازاریان، مال باختگان، دامداران و دیگر اصناف تجمع‌های اعتراضی برپاکرده‌اند.

این نارضایتی‌ها بر بستر ظلم و ستم و کشتار و بحران اقتصادی چشم‌گیری است که سایه‌اش را بر تمام حیات اجتماعی ایران انداخته است و جامعه را به‌جامعه‌ای فلاکت‌زده بدل کرده است.

چرا اصلاح‌طلبان به‌مردمی که خواهان حقوق ماهانه و اموال و پس‌انداز به‌غارت رفته‌شان هستند، به‌آن مادران و پدران و کودکانی که عزیزان‌شان را در سیاه‌چال‌های مخوف زیر شکنجه نگه داشته و مخفی و علنی اعدام می‌کنند؛ به‌کارگری که ماه‌هاست حقوق نگرفته و فرزندانش رنگ میوه و مزه گوشت و لحظه‌ای آسایش ندیده است؛ به‌کودکان کار که بدترین دوران زندگی خود می‌گذرانند؛ به‌میلیون‌ها جوانی که بیکارند می‌گویند: از سوریه‌ای شدن بترسید و اعتراض نکنید! واقعا این اطلاح‌طلبان وطنی ما، چه مواضع سخیف و نفرت‌انگیزی دارند! آن‌کس که از سوریه‌ای شدن باید بترسد همین حاکمیت جانی و خود اصلاح‌طلبان آن است که در چهل سال حاکمیت‌شان، هزاران میلیاردها دلار سرمایه‌های کشور را به‌عرصه‌های ویران‌گری جنگ، تروریسم، زندان و اعدام، ساختن بمب اتمی و موشک اختصاص داده‌اند و یا مانند گردنه‌گیران ثروت‌های جامعه ایران را به‌جیب زده‌اند باید از سوریه‌ای شدن بترسند. حکومتی بترسد که اتفاقا در کشتار و ویرانی سوریه نیز در کنار حکومت آدم‌کش این کشور، نقش مخربی دارد. اطلاح‌طلبان از لشکر بیکارن و گرسنگان می‌خواهند اعتراض نکنند در حالی که شکم گرسنه دین و ایمان نمی‌شناسد از این‌رو، قیام و شورش و انقلاب علیه حکومت اسلامی اجتناب‌ناپذیر، ضروری و ممکن است. بنابراین، سرانجام در تند پیچی کنترل اوضاع از دست حکومت خارج و به‌دست مردم حق‌طلب و آزاده خواهد شد.

ایجاد و گسترش نهادهای مدنی مستقل در عرصه‌های سیاسی، زیست محیطی، فرهنگی، هنری و جنبش کارگران، زنان، دانشجویان، دانش‌آموزان، معلمان، روشنفکران متعهد، بیکاران، بازنشستگان و تقویت فعالیت‌های سیاسی آشکار و پنهان، تضمینی‌ست برای آن‌که ایران به‌سرنوشت و سناریوی سیاه سوریه دچار نشود. هیچ تغییر دگرگونی جدی و بنیادین اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری بدون مبارزات پیگیر از پایین، همه‌جانبه و سراسری گرایشات گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که مخالف استثمار انسان از انسان و تبعیض و ستم و نابرابری هستند، میسر نخواهد بود.

 

دوشنبه دوم مهر 1397 – بیست و چهارم سپتامبر 2018

bahram.rehmani@gmail.com