داستان ويزاى آمريكا

cyrous mohsen vand

سيروس محسن وند

براى تقاضاى ويزاى آمريكا براى شهروندان ايرانى، به سفارت آمريكا در استكهلم رفتيم.با قطار رفتيم و يك شب در هتلى نزديك به سفارت آمريكا قرار گزيديم.

صبح زود ( براى من، صبح زود در روزهاى تعطيل يعنى ساعت هفت و نيم صبح) بيدار شديم. مسواك زديم. صبحانه خورديم و يك و نيم كيلومتر تا سفارت را پياده رفتيم. نم نم باران بود و من كلاه بارانى ام را فراموش كرده بودم.

دوصف در بيرون از سفارت آمريكا در استكهلم بود. يك صف براى شهروندان  آمريكايى و يك صف براى غير شهروندان.

در صف شهروندان غير آمريكايى، يك زوج سوئدى بودند  كه در آمريكا زندگى و كار ميكنند و بچه شان اقامت آمريكا را دارد، چونكه در آمريكا بدنيا آمده، ولى خودشان بايد هر پنج سال يكبار، اقامت خودرا در آمريكا تمديد كنند.

در ته صف، يك انگليسى زبان بود كه با صداى بلند با همسر سابق خود يا با مادرش در تلفن صحبت ميكرد. او داد ميزد و ميگفت ” منكه بچه نيستم. چرا براى من سرخودى بليط مسافرت خريدى. حالا كه خريدى خودت بايد پسش بدى…..”

كاركنان سفارت آمدند. نفرات اول را به گيشه ى بزرگى در ورودىِ سفارت، فراخواندند.

با كمال تعجب ديدم كه آنهايى كه به گيشه فراخوانده شده بودند، ژاكت خودرا درآوردند، پشت به گيشه كردند و از پشت شيشه، تهِ كفشهاى خودرا به پليسى كه در درون گيشه ايستاده بود نشان دادند. سپس در باز شد و آنها اجازه يافتند به درون گيشه بروند و از مراحل بازرسى گذر كنند. اين روند، درباره ى شهروندان آمريكايى هم اجرا ميشد.

بالاخره نوبت ما شد و ما هم كاپشن ها را درآورديم و پشت كرديم و ته كفشهايمان را نشان داديم و مامور گيشه پشتهاى مارا پسنديد و به اندرونى راه داد و در آنجا، بيرون و اندرونِ مارا با دستگاه چك كردند و به اندرونى ترين بخش سفارت فرستادند. وقتيكه من  به اندرونى ترين بخش از سفارت آمريكا وارد شدم، احساس كردم كه به امن ترين نقطه ى روى زمين وارد شده ام. سفارت آمريكا در كشور سوئد.

يك زن سياه پوست كاغذهاى مارا گرفت و جفت و جور كرد و معلوم بود دارد فكر ميكند ” باز هم چندتا ايرانىِ آشغالى”.

پليس ورزيده و مؤدبى، نيمكتها را به ما نشان داد و نشستيم. تلويزيون بزرگى بر ديوار بود كه كانال بى بى سى و ماجراى گروگانگيرىِ هواپيماى مصرى را كه به قبرس برده شده پخش ميكرد.

همزمان ميشنيديم كه آن مرد انگليسى زبان كه قبلاً در ته صف بود، بازهم با صداى بلند، براى مامور سفارت توضيح ميداد كه من به تنهايى،  بچه دارم ولى مادرش سه سال است كه نگذاشته من بچه را ببينم و من وكيل گرفته ام و حالا بليط هواپيما….

بزودى نوبه ى ما رسيد و دوسه تا سؤال سرپايى از ما پرسيدند و گفتند كه بايد برگه معافى از سربازى در ايران را نشان بدهى!

اى داد و بيداد. من پنجاه و چندساله از كجا بدانم برگه ى معافيت سربازى من كجاست.

كارمند سفارت متوجه شد كه نگران شدم. گفت كه نگران نباش. اگر پيداش نكردى، راههاى آلترناتيو هست.

يك نكته ى جالب هم پيش آمد.

خيلى از خارجى ها ميگويند كه ايرانى ها، يا دندان پزشك هستند يا پزشك.

مامور سفارت، از من كه لباس عادى داشتم و پس از يك شب ماندن در هتل، ته ريشى درآورده بودم، پرسيد چكاره اى؟ گفتم پزشك. همچين با تعجب و ناباورى به من نگاه كرد كه انگار اى بابا، اين يكى هم دكتره.

در راه بازگشت، توى صندلى قطاری كه با سرعت دويست و بيست كيلومتر، از ميان جنگلها و درياچه ها و آبگيرهاى  گذر ميكرد من بیرون را نظاره میکردم. بياد افتادم كه در ايران خشكسالى است. بياد افتادم كه جمهورى اسلامى ايران را خشكانده. گوشى تلفن تو گوشم بود و سخنرانى حسن داعى را درباره بحران آب در ايران ميشنيدم. ايرج مصداقى بيادم آمد كه ميگويد اگر كشورى هر سال بيش از چهل و پنج درصد از منابع آبى تجديد پذير خودرا مصرف كند، بزودى به جايى ميرسد كه منابع آبى آن كشور هرگز تجديد نخواهد شد. بياد افتادم كه جمهورى اسلامى اين كار را كرده.

بياد افتادم كه همه ى دنياى غرب و عربستان و تركيه ميخواستند كه بشار اسد برود ولى جمهورى اسلامى نگذاشت بشار اسد برود. در عوض، صدها هزار نفر كشته، و ميليونها نفر آواره شدند و مرزهاى بحران از خاورميانه گذشت و به اروپا رسيد. بياد افتادم كه جمهورى اسلامى اينكار را كرده. بياد افتادم كه جمهورى اسلامى هفتصد و پنجاه هزار ايرانى را بكشتن داد و باز هم اگر ناچار نشده بود، جنگ با عراق را خاتمه نميداد.

فكر كردم شايد آمريكايى ها چاره اى نداشته اند جز اينكه براى همه ى ايرانى ها ويزا را اجبارى كنند.

وقتيكه در ايران چنین  آدمهاى خطرناكى  كه عمدتاً  جزو حكومت جمهورى اسلامى هستند، و بسادگى صد ها هزار نفر را به كشتن ميدهند و ميليونها نفر را بى خانمان ميكنند، درآنصورت شايد آمريكايى ها حق دارند كه براى همه ى ايرانى ها، بدون استثنا، اخذ ويزا را دشوار و اجبارى كنند.

خلاصه، داستانى بود اين سفر ما به سفارت آمريكا.