رضاشاه ازتهران به یوهانسبورگ، قاهره، آرامگاه شهر ری، تا پیکری عریان میان سنگ و خاک

دکتر ن. واحدی :

اندیشهﻯ “پیشرفت” درتاریخ تمدن چندین هزاره جهان ازاهمیت ویژه­ای برخورداراست. این پیشرفت را ما درانباشته شدن علم ملاحظه می­کنیم که شتاب آن ازقرن هیجدهم به بعد مدام رو به فزونی بوده است. به واقع واژه “پیشرفت” در زبان فارسی خودگویای معنی خویش است. به علاوه خود این فزونی، با توجه به رشد علم و فن، باری مثبت دارد.

از این رو ما نیز در این مقاله به واژه ” تمدن” به معنی مدرن آن توجه داریم (از قرن هیجدهم به بعد).

تعریف :

تمدن یعنی استفاده از پیشرفت­های علمی و فنی در پناه شرایطی که سیاست و اقتصاد برای پویائی آن­ها فراهم می­آورد. این عمل به خاطر آسوده­تر ساختن زندگی مردم و بیشترشدن امنیت آن­ها صورت می­گیرد. به گواهی تاریخ این کارکه از قرن هیجدهم دراروپا آغاز شده است، سبب تولید ساختارهای جدیدی درجامعه و با آن تقسیماتی درکشورمی­گردد که امررشد و توسعه را ممکن و تا حدّ زیادی آسان­ترمی­کند.

به این شکل تمدن پیش از دوران تجدد تنها یک تمدن ابتدائی بوده است، تمدنی که بیان دوران تاریخی پس از انقلاب “نئولیتی” است، انقلابی که بشر را کشاورزکرد و به این شکل به دوره گردی و کوچ وی پایان داد..

با این تعریف ایران که دراین 1400 سال اخیرمستعمره عرب و یا مدام دستخوش یورش، غارت و چپاول بیگانگان بوده است به راستی از قرن هیجدهم تا دوران پادشاهی زنده یاد “رضاشاه” دارای تمدنی ابتدائی بوده است.

رضا شاه با کوتاه کردن دست استعمار درون و بیرون و مهار آن، به گواهی تاریخ، معنی تمدن مدرن را درایران متجسم می­سازد. زیرا او از یک­سو شرایط اقتصادی و سیاسی برای پویائی علم و فن را در کشور فراهم می­آورد و از سوی دیگر با صنعتی ساختن کشور، آن­هم  بدون کمک مالی از بیگانگان، این سرزمین کهن را مجددأ جولانگاه علم و فن می­سازد.

پس بایستی پذیرفت که پیش ازرضاشاه کشور ما به زبان امروزی متمدن نبوده است.

اما اگر فرتوت مومیائی شدهﻯ رضاشاه را که لخت و عریان در میان تلی از خاک و سنگ ساختمان­های خراب شده شهرری گذاشته شده است بنگرید، بدون لباس پادشاهی و چیزهائی که معرف مقام وی­اند (احتمالأ به سرقت برده شده­اند)بنگرید، نه تنها به دلیل غیرانسانی، غیراخلاقی و غیراسلامی بودن چنین منظره­ای حکایت از بی­تمدنی قومی دارد که به چنین عملی دست زده است، بلکه این کردار زشت و نسنجیده که بی­احترامی به مقام مردگان است عملی نابخشودنی است. کشوری که مدعی داشتن فرهنگ و تمدنی بزرگ و درازمدّت است شایسته نیست در برابراین گونه رفتاربیرون از آداب ایرانی سکوت کند و براین بد سرشتی و ددمنشی وکینه توزی، معترض نشود. چنین رفتاری بدون در نظرگرفتنِ این که به کدام دسته، یا قومی و یا ایده­ئولوژی مشخصی متعلق باشیم، غیرانسانی است و بایستی به شدّت مورد انتقاد همگان قراربگیرد. ابتدا درچنین مواقعی است که بایستی نه تنها به ایرانی بودن خود اصرارداشته باشیم بلکه با این اصرار وحدت خویش را به عنوان یک ملّت برهمگان بنمایانیم.

هرآنکوگذشت ازره آدمی                 زدیوان شمرمشمرش زآدمی

البته پیش ازاین نیز چنین خطائی ازآغامحّمدخان قاجار درمورد کریم خان زند، ملّقب به “وکیل­الرعایا” سرزده است. اما اگراو این خطا را به دلیل رفع “عقده حقارت” خویش انجام داد، امروز ولایت فقیه به خاطر “عقده اقتدار” خود اقدام به این رفتار زشت می­کند. حکایت برج بابل حکایت “عقده اقتدار” است که متأسفانه کسی ازآن پند نمی­گیرد:

ازمکافات عمل غافل مشو                           گندم ازگندم بروید جو ز جو

از سوی دیگر اگر درکنار فرتوت مومیائی رضاشاه رأی مجلس شورای ملّی را بگذاریم، مجلسی که برای به وجود آمدنش روحانیت بیش ازهرقشراجتماعی دیگری کوشش کرده است و بایستی آن را ستود و به عنوان گونه­ای رفرم اسلامی از آن یاد کرد،  در می­یابیم که امروزهمین روحانیت نه تنها به رأی ملّت وقعی نمی­نهد، بلکه برتاریخ ایران نیزرقم بطلان می­زند و منکرپادشاهی می­شود که خود آن را لازم شمرده است.

آن¬ها که انکارتاریخ گذشته خود را می¬کنند نه تنها خود بی¬هویت¬اند و خویشتن خود را نمی¬شناسند بلکه قدرت آینده سازی نیز دارند. زیرا آینده همیشه مشروط به وجود گذشته است.
به هرحال شایسته است بدانیم رضا شاه به حرف و سخن بزرگ نشده است بلکه هوشیارانه چهار دشواری بزرگ و خطرناک و ضد تمدن مدرن را با تدبیر به رفع آن¬ها اراده کرده است :
1. سکولارساختن جامعه (جدائی دین از سیاست). این¬کار که با ایجاد اداره اوقاف (مسدود نمودن ثروت¬های بی-حساب روحانیت) آغاز شد با غدغن کردن لباس آخوندی در اماکن عمومی، تعطیل تکایا و سینه زنی و قمه زنی …… ادامه یافت تا جائی¬که آخوند بالای منبر مجازبه دخالت در کاردولت نشد. معذالک به فقها هیچ¬گاه اهانت نکرد و به آن¬ها اجازه فعالیت درکار دین داد
2. روی¬آوریِ رضا شاه به امرزن¬ها (فمینیسم) با قانون رفع حجاب و اجازه یافتن آن¬ها در مشارکت درامورکشورو حق گرفتن تعلیم و تربیت مانند پسران تا به دست آوردن مشاغل اداری و غیر اداری
3. گرفتن زمین اززمین¬داران بزرگ، اربابانی که رعیت را مال خود می¬دانستند و آن¬ها را با زمین خرید و فروش می¬کردند. این زمین¬داران بزرگ با روحانیت در تمام شهرهای ایران قدرتی در برابردولت بودند. آن¬ها نه تنها رعیت را استثمار می¬کردند، بلکه مالیات نیز نمی¬دادند و به مردم هم به مدد گزمه زورمی¬گفتند. ازجمله مانع آب رسانی به زارعین کوچک می¬شدند. مسئله آب و میرآب تنها در¬دهات مطرح نبود، بلکه در شهرها نیز مصیبتی بود که گاهی رضاشاه خودش با لباس مبدّل به آن سرکشی می¬کرد
4. وابستگی رعیت به ارباب را (اگر از کسی می¬پرسیدی: تو کی هستی؟ می¬گفت: من رعیت ارباب ….. هستم). با دادن شناسنامه به هرکس ازبین برد. مردم هویت پیدا کردند
به این شکل روحانیت قدرت و اختیارات انحصاری هزارساله خود را از دست داد. این مسئله نه تنها باعث دشمنی و کینه توزی روحانیت با فامیل پهلوی شد بلکه افزون براین بازپس گرفتن این مقامات از دست رفته عقدهﻯ ارتجاعی مضاعف شد.
در برابراین اعمال به سخن آیت¬الله خمینی درکتاب ولایت فقیه توجه کنیم :
” قیمومت فقیه برمردم باقیمومت برصغارفرقی ندارد ”
که تعبیرآن همانا قیاسی از رابطه میان « چوپان و رمه » است.
اکنون که روحانیت با بازپس گرفتن اقتدارخویش برجان و مال و ناموس مردم مسلط شده و کشور را به ژرفای قرن چهاردهم فرو برده است، چون نمی¬تواند با روش قرون وسطائی مملکت را اداره کند، مردم به جان آمده و اصل و ناجی خویش رضاشاه بزرگ را آرزو می¬کنند.
در چنین وضعی ناگهان رژیم ولایت فقیه که سال¬ها پیش آرامگاه رضاشاه را با دینامیت منفجر کرده بود، ناگهان پیکرمومیائی این مرد بزرگ را به صورت غیرانسانی،غیراخلاقی و غیراسلامی و خارج از آداب ایرانی درمیان تلی از خاک و سنگ خرابه¬های ساختمان¬ها، بدون لباس پادشاهی و چیزهائی که معمولأ به همراه یک مومیائی می¬باشد (به احتمال زیاد این¬ها سرقت شده¬اند) از طریقِ عکس و فیلم به عموم نشان می¬دهد!
نخست این که چنین کاری ازهرنظرقبیح و زشت است و بدون شک ازیک¬سو اذهان عمومی جهان این کاررا که غیراخلاقی و ضد انسانی است محکوم می¬کند؛ و از سوی دیگر مسلمانان دنیا مسلمأ چنین عملی را ضد آداب دینی تلّقی خواهند کرد.
ازاین گذشته این برنامه برای ولایت فقیه نه حیثیتی باقی می¬گذارد و نه آبروی سیاسی و بین¬المللی به بار خواهد آورد.
بی¬گمان برخی از سیاستمداران جمهوری اسلامی دروضعیتی که جوانان و غالب ایرانیان رضاشاه را پرچمدار صنعتی شدن کشور، حامیِ فمینیسم، جدائی دین ازسیاست و ازهمه مهم¬تر هویت یافتن فرد ایرانی می¬دانند، ترفند نشان دادن مومیائی وی را درصحنه¬ای که خود فراهم ساخته بودند تدبیری جهت سست نمودن این جهت¬گیری پنداشته¬اند.
این کارمی¬تواند نتیجه¬ای به عکس داشته باشد. زیرا اعتبار رضا شاه به سخنان وی ربطی ندارد بلکه دراقداماتِ وی نقش یافته که امروزیک واقعیت، یک فاکت شده¬اند. ازیکی ازنقش¬ها که در بخش تعلیم و تربیت شکل گرفته به دلیل خاصی بایستی دراین¬جا یاد آورشویم. این یادآوری را با چند فرتوت ازدوران امروز و دوران پادشاهی پهلوی به نمایش می¬گذاریم.
1. مدارسی که ولایت فقیه درطول این چهل سال به پا کرده است، با وجود درآمد هنگفتی که دولت از برکت نفت و گاز به دست می¬آورد برخلاف دوران پهلوی مجانی نیست. نه تنها این، بلکه دانش¬آموزان آموزگار خوب ندارند، وضع کلاس درس اسفناک است، کودکان را مجبور به یادگرفتن مطالبی می¬کنند که درخانه و کوچه و بازارخلاف آن را تجربه می¬نمایند. غالب آن¬ها، برخلاف دوران پهلوی نه خوراک کافی و نه پوشاکی مناسب حال خود دارند. از این رو غالبأ درمدرسه و کلاس درس چهره¬ای عبوس و قیافه¬ای دردناک دارند. اشکال زیراین وضعیت را نشان می¬دهند.

مدرسه ابتدائی دردوران ولایت فقیه

وضع اسفناک کلاس ابتدائی دردوران ولایت فقیه
اما وضعیت دانش آموزان دوران رضاشاه و دانشجویان دوران محمدّ رضاشاه، همانطور که اشکال نشان میدهند طور دیگری است.:

 

 

نتیجه این خدمات که با درآمد ناچیزی از نفت صورت گرفت زنان شایسته¬ای را به جامعه تحویل داد که خود موتورجنبش فمینیستی ایران شدند. نام اینان را تا آن¬جا که درخاطر دارم می¬شمارم :
پروین اعتصامی، فروغ فرخ زاد، فخرآفاق پارسای، ملوک و صفیه اسکندری، کبری کنانی، عصمت الملوک شریفی، فخروالسلطنه فروهر، طاهره تنکابنی، فخرعظمی خلعت بری، هما محمودی، شهلا اعزازی، سيمين بهبهانی اعظم طالقانی، فرزانه طاهری، شيرين عبادی، الهه كولايی، شهلا لاهيجی، نادره افشاری مهرانگیز کار، دخی عبدی، زند کریمی، نازی افتخاری، ویکتوریا آزاد، شهره نظر، پرتو نوری علا، الاهه بقراط، شعله شمس، میترامفیدی، هما ناطق، ژاله دفتریان …….. و بسیاری دیگرکه اگر نامشان آورده نشده پوزش می خواهم.
و بسیاری دیگرکه اگرنامشان آورده نشده پوزش می¬خواهم.
با این توضیحات اجازه بدهید به اصل مطلب برگردم.
برای من تعجب آوراست که چرا روحانیتی که صد سال پیش خودش (برخلاف مسیحیت) می¬آید اصلاحات می¬خواهد، دمکراسی می¬خواهد و تن به جدائیِ دین ازحکومت می¬دهد ناگهان 180 درجه تغییر ماهیت می¬دهد و خود را وارد جریاناتی می¬کند که درشأنش نیست.
همین¬طور برای من تعجب¬آوراست که خانم¬هائی که دردوران پهلوی صاحب حقوقی شده¬اند و از اسارت مرد بیرون آمده¬اند، خودشان می¬آیند با دست خودشان این مقامی را که درجامعه به دست آورده¬اند دودستی تحویل روحانیت می¬دهند.
نتیجه این دو کار ایران را نه تنها اسیرکشورهای بزرگ کرده و تا به حال دومیلیون کشته و 5 میلیون آواره در کشورهای خارجی به جای گذاشته، بلکه افزون براین سرمایه¬های هنگفتی را به باد داده، محیط زیست را خراب کرده و قدرت تولیدی را ازایرانیان گرفته است. آدم عاقل باید سعی کند به یک چنین وضعیتی خاتمه دهد.
همین¬طور دولت جمهوری اسلامی خودش می¬داند که دیگردراین قرن بیست ویکم، قرنی که نه قرن قیاسی (آنالوگ) بلکه قرن رقمی (دیجیتال) است نمی¬تواند به مقیاس دینی (که قیاسی است) مملکت¬داری کند و بدون شک سقوط خواهد کرد.
ازاین رو پیکره مومیائی رضاشاه فرصتی طلائی دراختیار روحانیت قرارداده است تا با یک عمل عقلانی خصلت ملّی – مذهبی خویش را به نمایش بگذارد.
حکومت می¬تواند این پیکره را با جلال و شکوه مقام یک پادشاه خاکسپاری کند و به این شکل فرآیند آشتی ملّی را خود راه¬اندازی نماید. به این شکل همه گروه¬های سیاسی فرصت می¬یابند در کنار هم به خاطر مملکت بهترین شیوه کشورداری را برگزینند و به آن وفادارباشند.
درغیراین¬صورت من فکر نمی¬کنم نه برای روحانیت و نه برای گروه¬های اوپوزیسیون ولایت فقیه جائی درایران فردا وجود داشته باشد.
مونیخ : 28 آوریل 2018