شهرام همایون
شاید دوران معاصر، شاهد عجیب ترین و پر رمز و راز ترین دوران تاریخ کشور ما باشد. حکومتی که بدون تردید، مطلوب بیش از ده درصد کل جمعیت کشور، مهاجران مقیم سراسر جهان یعنی حدود هفت میلیون ایرانی پراکنده در کشورهای مختلف نیست.
حکومت اما در اکثریت قریب به اتفاق مردمان داخل کشور نیز پایگاه و محبوبیتی ندارد. شاید کمی کمتر از ده درصد از آنان که بر خوان نعمت حکومت نشسته و ثروت مردمان را به غارت میبرند هواداران حکومت باشند که البته در آن نیز تردید است چرا که چاله روضهخوان آسمان جل دیروز، که امروز از صدقه سر فروش نفت قاچاق شلوارش دوتا شده حالا میخواهد که از ثروت خود لذت ببرد که بی شک درحکومت به ظاهر دینی آنگونه که باید و شاید و دانی، امکانش میسر نیست.
حکومت اما حداقل درظاهر نیز بین دول جهان تنهاست، منزوی است. جز چند دولت و سازمان تروریستی همپایه خودش، در جهان دوستی ندارد که هیچ، درمیان خودشان نیز کمتر چشمی است که یارای دیدن چشم دیگر را داشته باشد. از تفاوتهای شیخ و سید بگیرید تا «اصولگرا» و «اصلاح طلب»… اما سوال اینجاست حکومتی تا این حد بی کس و تنها، تا این حد منفور، تا این حد منزوی، پس چگونه است که سی و شش سال دوام آورده است؟!
حکومتی که مخالفان زورمندش، قابل قیاس با مخالفان شاه نیستند که خمینی عبایی داشت و طلبه هایی و ضبط صوتی و کاستها که مخالفان جمهوری اسلامی، چندین و چند شبکه تلویزیونی دهها ایستگاه رادیویی، صدها روزنامه و مجله و ثروتهای ازقبل و مابعد که حتی قادر به تکان دادن برخی حکومتهای این طرفی هم هستند پس چه شده است که بازماندگان آن آخوند، بروارثان ایران شکوهمند همچنان مسلطاند؟
چرا بدنه حکومت شاه، درمقابل اعتراض جیمی کارتر پیرامون مسئله حقوق بشر به لرزه میافتد، اما کک جمهوری اسلامی، از عنوان «محور شرارت» جوج بوش نه تنها نمیگرد که هرروز دسته دسته جوانان کشور را به عناوین مختلف به جوخههای اعدام میسپارد و درمقابل عفو بینالملل سالی یکبار خودش برای خودش، اعلامیهای میدهد که ایران همچنان بر قله عنوان بیشترین اعدام درجهان به نسبت جمعیت ایستاده است، راستی چرا؟ طرح موضوع شاید پرپیچ و خم به نظر برسد. شاید مسئله پیچیده دیده نشود اما واقیت این است که پاسخ بسیار ساده است. بسیار ساده تر از آنچه که حتی در تصور بگنجد.
راز پیروزی خمینی در کاستها نبود که حالا تی ویها یکی یعد از دیگری اپوزسیون جمهوری اسلامی یا رادیوها و نشریات و سایتها به مقابله با آن بپردازد. راز خمینی در این بود که کاستهای خمینی شیعه را، تودهایهای بی خدا را، خداییهایی بینماز و مجاهدین معترض همراه با برخی از طرفداران نظام پادشاهی که معتقد به قیامت بودند و سید اولاد پیغمبر را برهر شاهی ارجح میدانستند، توزیع میکردند.
راز خمینی در قدرت گردآوری و نه اتحاد آنان[گروههای سیاسی] بود. تودهای و مجاهد و ملی و فدایی با هم متحد نشدند و راز آنان اتحاد نبود. راز، قبول زمامداری خمینی بود و از این روست که درطی این سالها، همهی آنها که درپی اتحاد نیروها بودند به خطا رفتند و تاریخ نشان داده که ایرانی «اتحاد» نمیشناسد، «تبعیت» میداند. که البته طی این سالها کوشش در این جهت به عمل که نیامده هیچ! بلکه با افزایش محوریت ها، همهی مخالفان آن کردند که حکومت میخواست و میخواهد. آن سال ها، خمینی بی خدا و باخدا را یعنی اساسی ترین عامل اختلاف درمیان ملت را تنها به دلیل کینهی علیه شاه، عامل پیوستگی قرار داد و کیانوری و بازرگان و بهشتی و امثالهم، همهی اختلافات عقیدتی و سیاسی و مذهبی خود را به کناری گذاشتند و پذیرفتند که آن کنند که خمینی میخواست.
ما اما خودمان ازمیان خودمان حتی حاضر نیستیم یک نشان را ولو نه به عنوان نماد هویت ملی، پرچم تاریخی و… بلکه به عنوان سمبل عمومی مخالفت با حکومتی که دوستش نداریم بپذیریم.
هزار و یک دلیل میآوریم تا از این پرچم فاصله بگیریم و دعوا نه برسر پرچم که برسر هرعاملی است که بتواند دوتایمان را کنارهم دیگر نشان بدهد و این البته راز دیگری در نظام خمینی است که پیروزمندانه، خودمان را علیه خودمان شورانده…
تا آنجایی که روشنفکران مدعی سواد، حتی درحالیکه «مجاهد» ضد سلطنت هم پرچم شیر و خورشید را به عنوان سمبل و نماد پذیرفتهاند، اما ایشان هنوز مدعی تعلق «شیر و خورشید» به سلطنتاند. و این البته بهانه ایست که کنارهم نباشیم. تازه درمیان همان پذیرفتگان، جنجال است که: ای وای چرا باید شمشیر علی در دست شیر باشد و چه بسیار کسان که در شناسنامه خود، نام علی بر فرزندانشان گذاشته اند و امروز معترض شمشیر علی در دست شیر اند، که هدف اینها نیز دور از هدف همان گروه قبلی نیست.
و بالاخره پندآموزان، ریش سفید مصلح با صورتی پر از مهربانی معتقدند باید برای رفع هر اختلاف، از تمثال میان پرچم بگذریم و به همان سه رنگ پرچم اکتفا کنیم که اینها هم البته، نه فقط همان نیت دو گروه فوق را دارند که چون با چراغ اند «گزیده تر برند کالا…»!
اما عجیب تر، حیرت انگیزتر از همه، رسانهای که اعتبار نام شاهزاده ایران را بر پیشانی دارد، معتقد است پرچم را تنها زمانی باید جلوی دوربین گذاشت که قصد جمع آوری کمکهای مالی را داریم… و شاید هم اعتقاد بر این باشد که نباید در سایر مواقع دوستان را رنجاند!