سپاه پاسداران، اين قزلباشان خامنه‌ای، نگهبانان خرافه

Hamid-Aghaei

حمید آقایی

نقش مستقيم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در امور استراتژيکِ اقتصادی و سياسی جمهوری اسلامی و حضور فعال آن در ساختار قدرت اين نظام بر کسی پوشيده نيست. اين نهاد پس از پايان جنگ بين ايران وعراق، که “دفاع مقدس” ناميده می شود، و بدليل نقش ويژه ای که در طول جنگ بعهده داشت، عملا خود را صاحب اين مملکت می پندارد و بتدريج توانسته است به قدرتمند ترين نهاد سياسی، نظامی-امنيتی و اقتصادی ايران تبديل شود. بطوريکه اکنون بر همگان آشکار است که فرمانده هان سابق و فعلی سپاه در راس همه امور کشور حتی ورزشی، انتظامی و فرهنگی حضور دارند.

در کنار اين واقعيت ها اما آنچه که اين روزه ها ديده می شود دخالت فعال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بخش انتظامی و داخل کشوری آن، پليس و نيروهای انتظامی، در بحث های اجتماعی و فرهنگی از جمله حجاب، هنجارهای اجتماعی، کنسرت های موسيقی و موضوع ورود بانوان به ورزشگاه ها است. اما اگر سپاه پاسداران در زمينه امور کلان اقتصادی، از جمله نفت، تجارت و سياست خارجی و منطقه ای نيازی به حوزه های علميه و مراجع تقليد ندارد و حتی آنها را به بازی نيز نمی گيرد، در رابطه با امور فرهنگی واجتماعی، روحانيون وابسته بخود را يکی پس از ديگری به صحنه می آورد.

برای مثال يکی از روحانيون قم بنام جعفر سبحانی در “ديدار فرمانده نيروی انتظامی نسبت به بروز برخی ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی در شهر قم هشدار داد و با بيان اين که برخی برای از بين بردن قباحت بدحجابی در قم ماموريت دارند، از ناجا خواست به وظيفه خود در قبال اين مساله عمل کند”. وی همچنين می افزايد: “اکنون پرداختن به مسأله حجاب مهمتر از پرداختن به رباخواری است.” ديگر روحانی حوزه علميه قم مکارم شيرازی نيز در ديدار با فرمانده نيروهای انتظامی می گويد: “دولت با تعبيرات خود برای ناجا ايجاد زحمت نکند‌، در شرايط فعلی چه لزومی دارد بحث ورود زنان به ورزشگاه‌ها مطرح شود يا فلان کنسرت برگزار شود يا نشود! اين مشکلی را حل نمی‌کند، نبايد در بيان دولتی‌ها تعبيراتی باشد که سبب زحمت برای نيروی انتظامی شود.”

لازم به يادآوری است که محمد علی جعفری در شهريور ماه سال ۱۳۸۶ به عنوان فرمانده کل نيروهای سپاه، جانشين يحيی رحيم ‌صفوی ميشود. وی در هفتم مهرماه همين سال، از تغيير استراتژی اين نيرو خبر می دهد که به گفتۀ او، “از سوی رهبر انقلاب مشخص شده است”. محمد علی جعفری ضمن اعلام اين خبر، اضافه می کند “ماموريت اصلی سپاه در حال حاضر مقابله با تهديدهای داخلی است و سپس در صورت تهديد نظامی خارجی سپاه به کمک ارتش خواهد شتاف”. اکنون اما پس از گذشت حدود هشت سال، بنظر می رسد که ماموريت سپاه و نيروهای انتظامی در مقابله با تهديد های داخلی به دخالت مستقيم و آشکار در امور فرهنگی و اخلاقی نيز کشيده شده است و سپاه پاسداران عملا بعنوان يک تشکيلات ايدئولوژيک برای اجرای شرايع دين اسلام و برنامه های شيعه گری اين نظام ظاهر می شود.

در اين ميان اما سپاه پاسداران و مراجع وابسته به ولايت فقيه به مقبره خمينی و مسجد جمکران توجه ويژه ای نشان می دهند. دو پايگاهی که يکی بعنوان “حرم مطهر” و ديگری “مسجد مقدس” در حال حاضر با سرمايه گذاری های هزاران ميلياردی و با قدرت نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و عوامل تبليغاتی روحانيت وابسته به بيت رهبری تبديل به مراکز اصلی رواجِ شيعه گری و خرافات شده اند. در همين رابطه مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران رمضان شريف، در پاسخ به انتقاداتی که از داخل همين حکومت به طرح های پر خرج برای مجلل کردن مقبره خمينی شده بود هشدار می دهد و می گويد: “بايد با هوشمندی مراقبت کرد تا خدای ناکرده به نوعی عمل نشود که موجبات سوء استفاده دشمنان امام و انقلاب فراهم آيد”
همچنين می توان به سايت رسمی جمکران مراجعه کرد که در آن آمده است: “طرح جامع مسجد مقدس جمکران پس از بررسی نهايی به تصويب رسيد. مشخصات عمومی اين طرح به اين قرار است: مساحت اوليه برای اجرای نهايی پروژه ۲۵۰ هکتار، مساحت زمين اصلی مسجد مقدس دررينگ اول، نزديک به ۵۸۰ هزارمتر مربع، مساحت زمين های رينگ دوم وخيابان ها، نزديک به دوميليون و هشتصد هزار مترمربع، مساحت پنج شبستان وساختمان های اصلی مسجد ۲۹۴ هزارمتر مربع، مقداربودجه هزينه شده برای اجرا طرح تا کنون نزديک ۳۸ ميليارد و پانصد ميليون ريال و براورد هزينه برای اجرای فازاول طرح نزديک به ۹۸۰ ميلياردريال می باشد.”

سايت مهرنيوز نيز ضمن ارائه گزارشی از ديدار هاشمی رفسنجانی از مقبره خمينی در هنگام اجرای طرح توسعه آن می نويسد: “طرح توسعه ی مرقد امام خمينی(ره) يک پروژه هنری ـ ملی است که در زمينی به مساحت حدود ۱۶ هزار و ۵۰۰ مترمربع در دست ساخت است. اين طرح شامل ۴ ستون اصلی، ۸ نيم ستون، ۴ سقف قوسی شکل، سالن تشريفات، ۴ ورودی اصلی و ۴۰ باب ورودی فرعی است و فاز اول آن در خردادماه سال آينده به بهره برداری خواهد رسيد.گچ بری های اين پروژه که به دست هنرمندان و معماران اصفهانی در حال ساخت است از نکات قابل توجه و برجسته اين طرح می باشد که در نوع خود بی نظير است.”

در حقيقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ديگر بمانند گذشته فقط بعنوان يک نيروی نظامی و يا در سالهای اخير بعنوان يک قدرت اقتصادی عمل نمی کند؛ بلکه امروزه نه تنها مثل يک حزب و تشکيلات بسيار قوی و گسترده، ساختار قدرت در جمهوری اسلامی را رقم می زند، بلکه بعنوان يک تفکر و ايدئولوژی خاص نيز مطرح می باشد که شايد ما نمونه آنرا فقط بتوانيم در دوران صفويه و در ميان سپاهيان شاه اسماعيل صفوی، قزلباشان، سراغ کنيم. همانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی “روابط سپاهيان قزلباش با شاه اسماعيل نيز رابطه‌ای اسرارآميز از نوع مرشد و مريدی و صوفيانه بود. آنان در حقيقت نخبگان نظامی اين حکومت نوپا بودند و نگهبانی و قورچی شاه را می‌کردند.”( http://www.iranicaonline.org/articles/safavids)

همانند شاه اسماعيل صفوی که از قدرت نظامی سربازان قزلباش و خرافات شيعه بهره می برد و اينکار اساسا بدون حمايت روحانيت شيعه آنزمان امکان پذير نبود، اکنون نيز ولايت فقيه جمهوری اسلامی با حمايت های جدی تشکيلات گسترده سپاه پاسداران و پشتيبانی های فکری و تبليغاتی روحانيون وابسته بخود پروژه گسترش شيعه گری و اشاعه خرافات را به پيش می برد. پروژه ای که طرح گسترش مقبره خمينی و مسجد جمکران در راس آن قرار دارند. پروژه ای که بويژه در زمان رياست جمهوری احمدی نژاد به اوج خود رسيد، بطوريکه دولت تصميمات خود را نمی توانست بدون استخاره به مرحله نهايی برساند، و امور مملکت نيز بدست يک مشت بی سوادِ رمال و نوحه خوان افتاده بود.

سرچشمه اين پروژه را البته بايد در حکومت شاهان صفوی و علمای شيعه آنزمان، از جمله محمد باقر مجلسی، جستجو کرد. مسير و برنامه ای که در سر راه خود امام زاده های فراوانی در سرتاسر اين مملکت بر پا کرد که هريک “اذن دخول” خاص خود و تخصص ويژه ای در شفای بيمارن دارد و محل اشاعه خرافات می باشد.

البته همانطور که می دانيم و می خوانيم مقامات نظامی و روحانی جمهوری اسلامی اين سمبلهای جهل و خرافه را، که امروزه در شکل “بارگاه نورانی”، “حرم مطهر” و “مسجد مقدس” ساخته و يا بازسازی می شوند، بعنوان نمادی از اسطوره ها و قهرمانان تاريخ شيعه معرفی می کنند. “اسطوره هايی” که به پندار آنان اسلام ناب محمدی را در اين سرزمين زنده نگاه داشته اند. اما در حقيقت بايد گفت که خرافات مذهبی و شيعه گری نقش مهمی در شکلگيری سازمان اجتماعی و سياسی دو گانه، در ايران جديد و يکپارچه شده پس از صفويه، را بازی کرده اند، به اين معنی که در کنار دولت و نظام اداری رسمی، همواره يک سيستم فرهنگی، قضايی و مالیِ در سايه وجود داشته است، که آبشخور آن همانا شيعه گری و خرافات مندرج در توضيح المسائل ها و مفاتيح الجنان که حتی طريقه ورود به توالت را تعيين می کند، بوده است.

اگرچه گاه مرز بين اسطوره و خرافه مخدوش می شود و ايندو مقوله بعضا بجای هم مورد استفاده قرار می گيرند، اما با مراجعه به ريشه لغوی و تاريخی اسطوره (myth) می توان تفاوت های بنيادی اين دو مقوله را به آسانی تشخيص داد. اصولا اسطوره ها و داستانهای اسطوره ای در يونان باستان، که مهد اوليه اسطوره سازی در تاريخ مدون بشر است، نقش توصيفگر و تبيين کننده وقايع طبيعی داشتند. داستانهايی که برای پاسخ به سوالات و چرايی های بسياری که برای انسان آنزمان مطرح بودند خلق گرديدند. در واقع داستانهای اسطوره ای يونان باستان همان نقشی را در پاسخ به سوالات بشر آنزمان بازی می کردند که اکنون علم وفلسفه بعهده گرفته اند. آنچه در اين رابطه بسيار مهم و قابل تاکيد مجدد است، خصوصيت تبيين کنندگی داستانهای اسطوره ای است، که در آن عنصر ايمان و اعتقادات مذهبی کمتر ديده می شوند.

وجه مشخص خرافه اما، با وجوديکه همانند اسطوره پايه علمی ندارد، حضور مقوله ايمان و اعتقاد است. در واقع اگر خصوصيت اصلی اسطوره، خصوصيت داستان پردازی آن است، ويژگی اصلی خرافه همانا خصوصيت ايمانی و اعتقادی آن می باشد. از نظر سير تاريخیِ تولد و رشد نيز تفاوت های اساسی ای بين اسطوره و خرافه ديده می شوند. داستانهای اسطوره ای آنگونه که در يونان باستان خلق گرديدند، در واقع پيشقراولان فلسفه طبيعت در اين منطقه بودند. همانطور که اسطوره های يونان عمدتا حوداث طبيعی را تبيين و توضيح می دادند، اولين فلاسفه دوران يونان باستان نيز فيلسوفان طبيعت بودند که با فلسفه خود سعی در توضيح حوادث و اتفاقات طبيعی داشتند. بعبارت ديگر داستانهای اسطوره ای يونان باستان و سپس فلسفه طبيعت، و فلسفه وعلوم امروزی در يک خط و فرايند رشد و تکاملِ واحدی قرار می گيرند، که يکی در بستر ديگری مراحل تکامل خود را آغاز و طی ميکرده است.

به همين ترتيب نيز می توان گفت که خرافات، اعتقادات مذهبی و مقوله ايمان نيز در يک خط و روند واحد اما متفاوت با فرايند تحول داستانهای اسطوره ای تا علم و فلسفه، قرار دارند؛ و همواره نيز يکديگر را تقويت نموده اند که يکی در بستر ديگری زاده شده است. فرايندی که در آن عنصر علم و تجربه بشری همواره ضعيف و عنصر ايمان و اعتقادات مذهبی قوی بوده است. شاهد زنده اين پروسه، نابودی تدريجی علوم انسانی، روانشناسی و حتی تاريخی در ايران تحت حاکميت جمهوری اسلامی است.