شعبده‌ی جمهوری اسلامی

Majid-Mohammadi

مجید محمدی

اندر فنون مکاری و فریب

شعبده بازهای حرفه‌ای سه صحنه‌ی نمایشی را پشت سر هم ارائه می‌کنند تا نمایش آنها هر چه بیشتر جذاب و سرگرم کننده باشد. صحنه‌ی اول «عهد بستن» است. در این صحنه شعبده باز وانمود می‌کند دارد کاری معمولی انجام می‌دهد ولی کار او معمولی نیست و تماشاگر بزودی به این نکته پی می‌برد. او در این قسمت دارد با مخاطب خود ارتباط برقرار می‌کند و او را برای کارهای بعدی‌اش آماده می‌سازد.

در صحنه‌ی دوم که «برگردان» نام دارد شعبده باز کار معمولی خود را به کاری خارق‌العاده تبدیل می‌کند. شعبده باز در این صحنه تماشاگر را از آن خود می‌کند. تماشاگر در این صحنه از فرط حیرت و شگفتی محو کار شعبده باز می‌شود و برخی از قوای دماغی آن تا حدودی به حاشیه می‌روند.

در صحنه‌ی سوم که «تثبیت» نام دارد شعبده باز خود را در فراز و نشیب‌ها و رفت و برگشت‌هایی درگیر می‌کند که ممکن است حتی برای وی و همکارانش مخاطره آفرین باشد اما او بدان‌ها نیاز دارد تا مهر خود را بر کاری که عرضه می‌کند بزند. شعبده باز در این بخش سوم تلاش می‌کند نام خود را تثبیت کرده و کاری کند که در اذهان باقی بماند.

عهد بستن

در سال‌های ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۰ اسلام‌گرایانی که ۳۶ سال است در قدرت هستند داشتند صحنه‌ی اول را بازی می‌کردند. آنها در عین آن که وانمود می‌کردند دارند کاری معمولی یعنی «مبارزه» می‌کنند کار خود را فرا معمولی، معجزه، موید به دست و قدرت الهی و کاری خارق‌العاده جلوه می‌دادند. فقط نگاهی به سخنان خمینی، مطهری، بهشتی، رفسنجانی و منتظری در آن سال‌ها بیندازید و هر دو وجه را به روشنی در آنها خواهید دید. آنها برای بسیج عمومی مجبور بودند کار توده را الهی و تاریخ ساز جلوه دهند و برای قانع کردن بخشی که خارق‌العاده بودن ادعا را باور نمی‌کردند چنین ابراز می‌کردند که دارند مبارزه می‌کنند مثل دیگر مبارزان.

در این دوره در کنار وعده‌های زیاد، اسلام‌گرایان با مخاطبان مذهبی خود عهد بستند که حداقل در حوزه‌ی عدالت اجتماعی جامعه را دگرگون سازند. این وعده البته به تدریج فراموش شد و صرفا مستضعفانی که به قدرت رسیده بودند صاحب میلیاردها دلار ثروت شدند و همه‌‌ی منابع کشور را به نفع خود و دوستان و خویشاوندان تاراج کردند.

برگردان

در صحنه‌ی دوم شعبده بازان جمهوری اسلامی شعبده‌های خود را به مردم نشان دادند: دهها هزار نفر را در خیابان‌ها و زندان‌ها کشتند، با تحریک کشورهای همسایه به این که می‌خواهند انقلاب خود را به آنها صادر کنند جنگی هشت ساله را به راه انداختند تا تعالیم خود را در میدان‌های جنگ به جوانان القا کنند و در سرکوب خیابانی نیز با دست باز عمل کنند. در مجموعه‌ی همین شعبده‌های حیرت انگیز بود که بر سر همه‌ی زنان ایرانی روسری و مقنعه و چادر انداختند، زنان را از ادارات بیرون کردند، بساط مویسقی را از رادیو و تلویزیون جمع کردند، دانشگاه‌ها و ادارات را از مخالفان خود پاکسازی کردند، سپاه پاسدارانی برای پاسداری از خود در برابر نفرت عمومی و همچنین پاسداری از اموال مصادره‌ای و منابع تاراج شده تاسیس کردند و احکام غیر انسانی و ددمنشانه‌ی شریعت مثل سنگسار و قطع دست و انگشتان و قطع پا و شلاق زنی در ملا عام را به اجرا درآوردند.

برای اجرای این صحنه، گروه شعبده بازی به راه اندازی جنگ نیاز داشت. از نگاه این گروه برای اجرای شعبده‌ها نیاز است که «انرژی معنوی» جامعه آزاد شود تا افراد در عالم خیال این شعبده‌ها را باور کنند همچنان که بسیاری باور کردند که جمهوری اسلامی در جنگ ایران و عراق برنده شده است. این طرح آزاد سازی انرژی معنوی چارچوب فکری فرماندهان نظامی امنیتی نظام و ولایت فقیه بوده است. هنگامی که جنگ غزه در ژوییه ۲۰۱۴ بالا گرفت محسن رضایی که فرمانده سپاه در دوران جنگ ایران و عراق بود از نیاز به آزاد سازی انرژی معنوی جامعه در شرایط سال ۲۰۱۴ (برای به زیر قالی فرستادن مشکلات رژیم با استفاده از تحریک احساسات علیه اسرائیل) نیز سخن گفت: «جامعه‌ی ما نیاز به آزاد‌سازی یک انرژی بزرگ معنوی دارد که تنها‌ با بازگشت به ارزش‌های انقلاب، این مهم‌ شدنی است.» (تابناک ۴ مرداد ۱۳۹۳)

استاد شعبده بازی صحنه‌های اول و دوم خمینی بود. او با استفاده از شهرت و منزلت مرجعیتی که چند طلبه‌ی جوان و جاه طلب انقلابی برای وی ساخته و پرداخته کردند (با مخالفت با حق رای زنان و حضور آمریکایی‌ها در ایران) در صحنه به عنوان بزرگ‌ترین شعبده باز قرن که عکسش را در ماه هم می‌اندازد معرفی شد. این طلبه‌ها می‌خواستند در زیر پرچم رهبری که می‌ساختند به قدرت برسند و رسیدند. رسانه‌های بین‌المللی هم کسی را که صرفا با فریب و دروغ‌گویی و حیله‌گری به عنوان رهبر انقلاب معرفی شده بود به عنوان رهبر معنوی و انسانی با فره ایزدی معرفی کردند. کمتر رسانه‌ای در جهان غرب وی را همچنان که بود به عنوان رهبری مستبد و جاه طلب و خون‌خوار و قسی‌القلب که قرار است زنان را سنگسار و به زور محجبه کند یا دست و پا قطع کند معرفی کرد.

تثبیت

جمهوری اسلامی در دوران خمینی با عهدهایی که بست و شکست و با شگفتی‌هایی که برای مردم ایران آفرید (تا حد کشتن هزاران زندانی در چند هفته) به تمامه تحقق نیافت. این نظام در دوران سه دهه حکومت خامنه‌ای تحقق و تثبیت پیدا کرد. در دوران خامنه‌ای بود که ولایت مطلقه‌ی فقیه به تمامه تحقق یافت و همه‌ی دستگاه‌ها را عملا رام خود ساخت. تنها رهبری قساوتمند و آماده‌ی کشتار و شکنجه بود که می‌توانست هر صدای منتقدی را خفه یا بی‌اثر سازد و هر نهادی را در اختیار گیرد و هر منزلت و ثروتی را با خود همراه سازد.

خامنه‌ای استقلال اندک اداری و اجرایی که برای حوزه‌ها و نهادهای دینی باقی مانده بود از میان برد تا مبادا کسی از این نهاد در برابر وی قد علم کند. او دانشگاه‌ها را با تزریق بسیجیان به همه‌ی مشاغل دانشگاهی و دانشجویی به موجوداتی رام شده تبدیل و باقی مانده‌ی صداهای مخالف در این نهاد را قلع و قمع کرد. او دهها میلیارد دلار در برنامه‌ی اتمی صرف کرد و کشور را از همین جهت با خسارت چند ده میلیارد دلاری مواجه ساخت تا غربی‌ها را از براندازی نظام منصرف سازد (بدون آن که غربی‌ها چنین برنامه‌ای داشته باشند) و اذهان و افکار عمومی غربی را از حقوق بشر به سلاح‌های کشتار جمعی نظام منعطف سازد. او منابع کشور را مستقیما به وفاداران به خود اختصاص داد و نظامیان و امنیتی‌ها را بر همگان حاکم کرد. ماشین سرکوب نظام در دوران خامنه‌ای به سطوحی دست یافت که حتی خمینی تصورش را نمی کرد.

او چنان جنبش‌هایی مثل جنبش اصلاحات و جنبش سبز را سرکوب کرد (با صدها کشته و دهها هزار زندانی سیاسی) که کسی جرات به راه اندازی جنبش مخالف را به خود راه ندهد. فضای کشور و همه‌ی حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آن چنان امنیتی شد که دیگر سفر به خارج برای شرکت در یک کنفرانس علمی به تهدید امنیتی تبدیل شد. تصور خامنه‌ای و نزدیکان وی از تحکیم حکومت و تثبیت آن همین امنیتی و نظامی کردن فضا بود که به بهترین وجه انجام شد.

شعبده باز دوم (علی خامنه‌ای) به همگان نشان داد که در شعبده بازی سیاست که از نظر مقامات جمهوری اسلامی سرکوب خیره کننده (مثل پرتاب افراد از بالای پل و رد شدن خودروی نیروی انتظامی از روی افراد) و از آن خود سازی منابع کشور است دست کمی از خمینی ندارد بلکه در فنون مکاری و وفاداری به مبانی قدرت استبدادی و تمامیت خواهانه در همان مکتب درس خوانده است.

منبع خود نویس