عمادالدین باقی، عبدالکریم سروش و اکبر گنجی در تقابل با یکدیگر؛ آیا «اسلام سکولار» است؟

Kurosh-Etemadi-s-RL

کوروش اعتمادی

عمادالدین باقی، عبدالکریم سروش و اکبر گنجی در تقابل با یکدیگر؛ آیا «اسلام سکولار» است؟

بنظر میرسد واقعیتِ نهفته در جان اسلام را آقای عمادالدین باقی بروشنی توضیح میدهند. با توجه به تفسیر ایشان از ماهیت آیات قرآن نتیجه میگیریم که اسلام نه تنها عین سیاست است بلکه اسلام عین حکومت است و حکومت عین اسلام. منتها با این تفاوت که دسته اصولگران باورمند به اسلام بر خلاف آقای عمادالدین باقی معتقدند آیات و قوانین اسلامی در تمامی حوزه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غیر قابل تغییر و ثابت بوده در حالیکه اندیشگر دینی همچون آقای عمادالدین باقی اعتقاد دارد که میبایست بر این قوانین تجدید نظر کرد و آنها را امروزی و دنیوی کرد. امّا آنچه که در این ادعا و گفتار آقای عمادالدین باقی مشهود است سیاست زدائی از اسلام ناممکن است چرا که اسلام همان سیاست است و یا بعبارتی دیگر برای بنیاد نهادن جامعه اسلامی تدوین گردیده است. دکترین آقای سروش هم مبتنی بر وجود رابطه حقیقی و اخلاقی دین با حکومت بنوعی توجیه گر و ادله ای است بر نفوذ و تأثیر دین بر حکومت. بزبانی دیگر بنا به استدلاهای ایشان، حکومت در حوزهِ اخلاق هرگز خود را از دین نمیتواند جدا کند و متأثر از دین است. و به تعبیر ایشان؛ از آنجائیکه دینِ اکثریت مردم ایران اسلام است پس روح و اخلاقیات اسلام بر حکومت تأثیر خواهد گذاشت و حکومتها میبایست خود را با اخلاقیات اسلامی جامعه هماهنگ کنند. البته این اخلاقیات میتواند هم شامل روابط اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی و بعضاً رفتار و سیاست گذاریهای حکومتیان در اداره امور سیاسی جامعه باشند.

کوروش اعتمادی

13 ژوئیه 2015

Koroush_etemadi@hotmail.com

  1. انکار دولت و حکومت در اسلام

اکبر گنجی

انکار وجود دولت/حکومت در صدر اسلام از دکترین جدید آقای اکبر گنجی است که در مقاله ای تحت عنوان «اسلام سکولار پاد زهر تروریسم اسلامگرا» 1 منتشر شده است. آقای گنجی با چنین برداشتی از اسلام نتیجه میگیرد؛ پس «اسلام سکولار» است. به بیانی دیگر؛ اسلامی که در حدود 1400 سال پیش توسط آورنده آن محمد در جزیرة العرب پایه گذاری شد، فاقد ظرفیت های ایدئولوژیک و عملی جهت بنیاد نهادن نهاد دولت و حکومت به شکل امروزیش بوده. آقای گنجی در توجیه این نقطه نظر و نفی هر گونه دولت و حکومت در صدر اسلام مینویسد: « در منطقه جزیرة العرب، دولت/حکومت به معنایی که ما می‌شناسیم وجود نداشت. آن اجتماعات قبیلگی، بسیار کم جمعیت، ساده، دارای روابط و قدرت شخصی و… فاقد نهاد دولت/حکومت به معنایی که ما می‌فهمیم- با این همه کارکرد- بودند. در قبیله اقتدار وجود دارد، ولی اقتدار پدرانه و شخصی آنان از منزلت و جایگاهی که در قبیله دارند، ناشی می‌شود. اجتماع ساده قبیلگی هنوز به حکومت کنندگان و حکومت شوندگان تقسیم نشده است. پیدایش دولت با افزایش تقیسم کار نسبت مستقیم دارد. فرایندهای تقسیم کار اجتماعی و بورکراتیزه شدن؛ نهادی سازمان یافته، غیر شخصی، دارای مرزهای مشخص، جمعیت معین، و… به نام دولت را پدید می‌آورد. » (اسلام سکولار پاد زهر تروریسم اسلامگرا)

اکبر گنجی برای اثبات هر چه بیشتر نظریه خود در رابطه با عدم امکان استقرار دولت/حکومت در عصر بادیه نشینی اعراب مسلمان در جزیرة العرب، مینویسد:

الف- مدیریت: دارای دو بعد معرفت و مهارتی است. بعد معرفتی مدیریت محصول علوم تجربی است. بعد مهارتی مدیریت ناشی از تجربه/تمرین است (مانند رانندگی، نقاشی). هیچ یک از این ابعاد هیچ ربطی به دین- هیچ دینی- ندارند.

ب- برنامه ‌ریزی: برنامه ریزی وظیفه علم است. هیچ دینی- از جمله اسلام- دارای برنامه ریزی در زمینه‌های مورد نیاز اداره جوامع نبوده و به هیچ کس چنین چیزی را نمی‌آموزد.

با چنین احتساب هایی اکبر گنجی نتیجه میگیرد:

«حکومت اسلامی ایده قابل قبولی نیست. برای اینکه که دین فاقد نیازهای اداره جوامع (مدیریت، برنامه ریزی، ارزش‌ها، حقوق) است. از این رو، حکومت‌هایی چون جمهوری اسلامی، عربستان سعودی، پاکستان، داعش، و… را نمی‌توان دولت اسلامی به شمار آورد. دلیل این امر، دیکتاتور بودن و سرکوبگری‌های این رژیم‌ها و گروه‌ها نیست، بلکه آن است که اسلام هیچ برنامه و طرحی برای دولت دینی ندارد. بنابراین سکولاریسم کاملاً با اسلام و مسلمانی سازگار است. به تعبیر دیگر، «اسلام سکولار» است. یعنی هیچ مدلی برای دولت و حکومت کردن ارائه نکرده و این امر را به مسلمانان واگذار کرده تا براساس عقل و مشورت جمعی، زندگی جمعی خود را اداره کنند.» 1 (اسلام سکولار پاد زهر تروریسم اسلامگرا).

  1. رابطه حقوقی و حقیقی دین با حکومت

عبدالکریم سروش

امّا از سویی دیگر بنظر میرسد آقای سروش همچنان از رابطه دین با حکومت دل نکنده باشند و صرفنظر از رابطه حقوقی مابین دین و دولتهای مدرن و سکولار به یک رابطه حقیقی و اخلاقی بین دین و حکومت باور دارند و آنرا انکار ناپذیر میدانند. در همین رابطه آقای سروش در سخنرانی خود در دانشگاه «دِلفت» (TU Delft) در هلند بتاریخ 23 فوریه 2010 مطرح میکند: «سکولاریسم سیاسی همان حکومت مطلوبی است که تبعیض قائل نمیشود همه را به یک چشم نگاه میکند و حقوق مساوی برای همه در نظر میگیرد (منظور همان رابطه حقوقی دین با حکومت از نگاه آقای سروش است). امّا در ارتباط با رابطه حقیقی دین با حکومت و تأثیر دیانت بر سیاست، آقای سروش مطالبی را ایراد میکند که نقض کاملِ اوّلی است. دراین رابطه او اظهار میدارد:

« اکثریت جامعه  ما مسلمان هستند، یک چیزی را می پسندند و یک چیزی را نمی پسندند. این نا پسند و پسندِ جامعه بر سیاستهایی که دولت اعمال میکند تأثیر میگذارد و دولت هم نمی تواند نسبت به آنها بی تفاوت باشد. آقای سروش میگویند آنطور که سکولاریسم پیش بینی کرده بود رابطه حقیقی دین با حکومت ضعیف نشده و کماکان برقرار است، و همین موضوع است که برخی را به ستیزه جویی با دین واداشته است. » 2

آقای سروش معتقد است رابطه حقیقی دین با حکومت میبایست مورد توجّه قرار گیرد و انکارناپذیر است. ایشان ابراز میدارد روح دین در ادبیات، هنر و موسیقی دمیده، هرچند که بنام دین کارهای بدی هم صورت میگیرد و بنام دین بسیاری کشته میشوند که میبایست این آفات زدوده شوند. در ادامه آقای سروش به مسئله پلورالیسم سیاسی و تنوع در سیاست و تبدیل کثرت به وحدت اشاراتی میکنند که ایشان این تفکر آخری را اقدامی غلط و نشدنی برمیشمارند. آقای سروش در اظهارات خود به باورمندی خود بر تنوعِ اعتقادات به همان شکلی که تنوع و تکثر در مدرنیت وجود دارد صحّه میگذارد. ایشان معتقد است از پلورالیسم دینی به پلورالیسم سیاسی خواهیم رسید و این چیزی است که روشنفکران دینی بر آن تأکید دارند. آقای سروش باور دارند اگر پلورالیسم به رسمیت شناخته شود آزادی وارد جامعه میشود. ایشان همچنین به رابطه اخلاق با حکومت اشاره میکنند که رابطه ای جدا نشدنی است. بزعم ایشان این رابطه هم بصورت حقوقی و هم بصورت حقیقی وجود دارد. آقای سروش میگوید اخلاق امری است که به دین تعلق ندارد و موضوعی است فرا دینی و وقتیکه حکومت با افراد مدارا میکند این در واقع یک اصل اخلاقی است. امّا در جایی دیگر ابراز میدارد ادیان سرچشمه اخلاق هستند.

در ادامه این مباحث آقای سروش اظهار میدارد: «اگر دولتهای غربی تاکنون باقی مانده اند بدلیل روح مسیحیت است که بر آنها تأثیر میگذارد و اینکه سنت ها در جامعه ذایل نشدنی هستند. بعبارتی دیگر می بایست پذیرفت روح و اخلاق اسلامی برای حفظ موجودیت و هویت سیاسی، اجتماعی و اخلاقی جامعه ضروری است و یقینا ًهم نمی بایست سنت ها را تخریب کنیم، ولی آفات آنها را میبایست بزدائیم.» (بخشی از سخنرانی آقای سروش در دانشگاه Delft در 23 فوریه 2010 پیرامون رابطه حقوقی و حقیقی دین با حکومت)2

  1. دین غیر سیاسی معنی ندارد، ادیان ماهیتاً سیاسی اند

عمادالدین باقی

در کشاکش تقابل اندیشه در بین این دسته از «نو اندیشان» دینی که آیا دولت و حکومت برسم امروزیش در اسلام وجود داشته است و یا نه، و یا اینکه بر اساس رابطه حقیقی دین با حکومت دیانت بر سیاست تأثیر میگذارد، به حوزهء نظری اندیشگر دیگر اسلامی، عمادالدین باقی، نظری میافکنیم که او بر خلاف آقای گنجی معتقد است دین غیر سیاسی اساساً وجود خارجی ندارد. از این رو او با رد کامل نظریه اسلام غیر سیاسی و پیرامون مفهوم سکولاریسم در گفتگویی با مجله ایران فردا در اردیبهشت 1349 تعریفی جدید از مفهوم سکولاریسم ارائه میدهد. در آغاز عمادالدین باقی سخت به آن دسته از روشنفکران سکولار می تازد که تلاش میورزند تا در جدال خود با حکومت دینی، «دین را از شئونات اجتماعی» جدا کرده و «دین را به حوزهء خصوصی تبعید کنند.» 3

 او با تداخل نادقیق مفاهیم «جدایی دین از حکومت» با «جدایی دین از سیاست» که دو مقوله کاملا متباین با یکدیگر میباشند، قصد دارد بر اساس واقعیت های تاریخی این کیش، توجیه گر دخالت دین در حوزه سیاست باشد. او مدعی است: «طیف گسترده ای نشان دادن که مفهوم سکولاریسم برایشان چندان روشن نیست. حتی عده زیادی هم به تصور اینکه سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست است، علیه آن شوریدند.»3

عمادالدین باقی در توجیه اینکه دین از سیاست جدا نیست ابراز میدارد: «در حالی که اگر فهم درستی پیدا میکردند، چه بسا موافق سکولاریسم میشدند. این تعریف چند دهه شایع بود اما نادرست بود چون اساساً به نظر ما ادیان ماهیتاً سیاسی اند. اصلاً دین غیر سیاسی معنی نمیدهد. برای اینکه تمام انبیاء در مقابل نظم ناعادلانه و نظام های سیاسی زمانه شان شوریده بودند و این امری ماهیتاً سیاسی است».3

عمادالدین باقی با نتیجه گیریهای خود در مورد ماهیت واقعی ادیان به تعریفی مشخصی از سکولاریسم میرسد و سکولاریسم را با توجه به برداشتهای خود از اسلام چون دین دنیوی است چنین تعریف میکند: «نکته باریک و مهم در معنای سکولاریسم این است که اساساً سکولاریسم به معنای دنیوی کردن دین بوده و در چارچوب یک فهم تازه از دین بوده …»3

او در ادامه این گفتار خود با تازش به مارکسیسم چون اندیشه ای سکولار اشاره دارد: «در این نگاه مارکسیسم به عنوان باوری ضد دین نه تنها طرفدار جدایی دین از حکومت و جامعه بوده بلکه طرفدار براندازی دین از حکومت، جامعه و خانواده، باید یک ایده سکولار و نظام مارکسیستی هم نظام سکولار باشد.»3

پرسشگر: حال با همان آگزیومی که بیان کردید تعریف نهایی تان از سکولاریسم چیست؟

عمادالدین باقی: «این اصطلاح را صاحبنظران به اندازه کافی تعریف کرده اند و من همان تعریف دوره پیدایی سکولاریسم یعنی زمینی کردن دین و انسانی کردنش را ترجیح میدهم.»3

عمادالدین باقی در توجیه تئوریک برداشت ویژه خود از سکولاریسم به ویژگیها و ماهیت اسلام روی میاورد و تأکید دارد: «اسلام اساساً آیینی زمینی است و میخواهد میان انسان و زمین با توحید ارتباط برقرار کند.»3

بزعم او این آیین زمینی بر اساس :« تحقیقی که سال 1345 در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی تحت عنوان تشکیلات مذهب شیعه انجام شده به نقل از منابع کلاسیک فقهی و اصولی، آیات حقوقی قرآن که منبع اولیه و اصلی قوانین و مقررات اسلامی به شمار می آید در حدود پانصد آیه است و در عبادات و معاملات (قوانین مدنی، جنایی، مالی، اموال شخصی و جزء آنها) است. در حدود هفتاد آیه از این آیات درباره اموال شخصی است. یعنی، آنچه مربوط است به خانواده از ابتداء پیدایش آن، منظور از آن تنظیم روابط زن و شوهر و سایر افراد خانواده است. هفتاد آیه دیگر آن مربوط به قوانین مدنی است که درباره معاملات و مبادلات افراد اعم از بیع ، رهن ، کفالت، شرکت و امثال آنها است و منظور از آن تنظیم روابط مالی بین افراد و حفظ حقوق صاحبان حق است. در حدود سی آیه از آیات مذکور در مقررات و قوانین جنایی یعنی جرائم صادره از افراد و کیفر آنها است که منظور از آن حفظ حیات و مال و حقوق مردم است. در حدود سیزده آیه درباره مرافعات یعنی داوری و گواهی و قسم است که منظور از آن تحقق یافتن راه برای عدالت در میان مردم میباشد. در حدود ده آیه مربوط به اصول نظام حکومت است، که منظور آن تعیین و تجدید روابط حاکم با مردم و رعایت حقوق افراد و اجتماعات است. در حدود بیست و پنج آیه از آیات مزبور درباره مقررات بین المللی و روابط اسلامی با دول غیر اسلامی و رفتار با دول غیر اسلامی و رفتار با غیر مسلمانان در دولت اسلامی است، و منظور از آن تعیین روابط دولت اسلامی با دیگر دول در جنگ و صلح و تعیین و روابط مسلمانان با غیر مسلمانان در دولت اسلامی است. در حدود ده آیه درباره مقررات اقتصادی و مالی و تعیین حق مستمندان نسبت به اموال ثروتمندان و موارد مصارف مالیات است که منظور از آن تنظیم روابط بین مستمندان و بین دولت و افراد است.»3

جان کلام ؛ آقای عمادالدین باقی درباره ماهیت واقعی اسلام که او بر آن تأکید میورزد اظهار میدارد:«در کتاب گفتمانهای دینی معاصر و جاهای دیگر آورده ام که از 52 کتاب فقهی 49 کتاب و یا بعبارتی 50  کتاب درباره معاملات، اجتماعات و مسائل دنیایی است و یک کتاب درباره عبادات و یکی درباره روزه است و کتاب حج هم مشترک بین امور عبادی و اجتماعی است.» 3

  1. نتیجه

بنظر میرسد واقعیتِ نهفته در جان اسلام را آقای عمادالدین باقی بروشنی توضیح میدهند. و با توجه به تفسیر ایشان از ماهیت آیات قرآن نتیجه میگیریم که اسلام نه تنها عین سیاست است بلکه اسلام عین حکومت است و حکومت عین اسلام. منتها با این تفاوت که دسته اصولگران باورمند به اسلام بر خلاف آقای عمادالدین باقی معتقدند آیات و قوانین اسلامی در تمامی حوزه های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غیر قابل تغییر و ثابت بوده در حالیکه اندیشگر دینی همچون آقای عمادالدین باقی اعتقاد دارد که میبایست بر این قوانین تجدید نظر کرد و آنها را امروزی و دنیوی کرد. امّا آنچه که در این ادعا و گفتار آقای عمادالدین باقی مشهود است، سیاست زدائی از اسلام ناممکن است چرا که اسلام همان سیاست است و یا بعبارتی دیگر برای بنیاد نهادن جامعه اسلامی تدوین گردیده است. دکترین آقای سروش هم مبتنی بر وجود رابطه حقیقی و اخلاقی دین با حکومت بنوعی توجیه گر و ادله ای است بر نفوذ و تأثیر دین بر حکومت. بزبانی دیگر بنا به استدلاهای ایشان، حکومت در حوزهِ اخلاق هرگز خود را از دین نمیتواند جدا کند و متأثر از دین است. و به تعبیر ایشان؛ از آنجائیکه دینِ اکثریت مردم ایران اسلام است پس روح و اخلاقیات اسلام بر حکومت تأثیر خواهد گذاشت و حکومتها میبایست خود را با اخلاقیات اسلامی جامعه هماهنگ کنند. البته این اخلاقیات میتواند هم شامل روابط اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی و بعضاً رفتار و سیاست گذاریهای حکومتیان در اداره امور سیاسی جامعه باشند. از این رو میبایست آگاه بود جدال امروز جامعه برای رفع و گذار از این حکومت تبعیض گرای اسلامی محدود به تقابل جامعه با روحانیت شیعه نمیگردد و در فردای فروپاشی اعتبار کاملِ اصولگرایان اسلامگرا، جامعه با دسته ای دیگر از «اندیشگران» اسلامی روبررو است که آنها هم بنا دارند از ُطرق دیگر، با بهره جستن از ابزارهای حکومتی اخلاق اسلامی را بر ما تحمیل کنند که نهایتاً همان حکومت اسلامی است، منتها با این ادعا که با دنیوی کردن احکام اسلام و با فاصله جستن از اسلام ناب محمدی، حکومت اسلامی را بر پا سازند که مطابق نیازهای امروزی جامعه مسلمانان ایران  ( نه دیگر شهروندان غیر مسلمان ایران) سامان گیرد. چرا که بزعم آقای عمادالدین باقی: «ادیان ماهیتاً سیاسی اند. اصلاً دین غیر سیاسی معنی نمیدهد.» 3

 

 

(TU Delft: Delft University of Technology)

  1. http://isdmovement.com/2015/0615/061215/061215.Emad-Baghi-Secularism-and-Human-Rights.htm