فانوس ٩ بخش يك و بخش دو

cyrous mohsen vand

سیروس محسن وند :

برنامه ى فانوس را به عنوان يك وظيفه ى مهم پى ميگيرم چرا كه شخصاً در پى كشف يك حقيقت مهم هستم و ميخواهم كه ديگران را نيز از يافته هاى خود مطلع كنم.
پيگيرى برنامه ى فانوس مهم است چرا كه اين برنامه، در اين بزنگاه بسيار حساس تاريخى كه ملت ايران در آن گرفتار است، از دل حزبى كه آنرا جدى ترين، منسجم ترين، علمى ترين و صادق ترين جنبش سياسى در ايران كنونى ميدانم، يعنى “حزب ايران آباد”، زاده شده و با زايش خود، نه تنها اختلالى در كار اين حزب ايجاد نموده بلكه با جديت، به ادامه ى اختلال در كار حزب ايران آباد ادامه ميدهد. به همين دليل، براى من مهم استكه كشف كنم آيا اقدامات و ادعاهاى بنيانگذار برنامه ى فانوس برحق است يا نه.
برنامه ى فانوس نهم را در دو بخش بررسى خواهم كرد. بخش نخست كه عبارت است از جمع بندى درباره ى علل سقوط شاه كه در اين برنامه ارائه ميشود و بخش دوم درباره ى “چه بايد كرد”.
در همين زمينه بايد اضافه كنم كه همزمان با پيگيرى برنامه ى فانوس، شاهد تلاش بى وقفه و مجدانه ى حزب ايران آباد در راستاى براندازى نظام جمهورى اسلامى هستم.
در برنامه ى فانوس نُه، يك جمع بندى از علل سقوط شاه ارائه ميشود و سقوط وى به علل خارجى و نقشه هاى شيطانى غرب نسبت داده ميشود؛ به اين معنى كه نقش عوامل داخلى در سقوط شاه به صفر تقليل داده ميشود.
بنظر من چنين تحليلى بدلايل گوناگون، كاملاً نادرست است.
يكى از دلايل عديده كه نشان ميدهد عوامل داخلى و بيش از همه، رفتارهاى نادرست شاه، در سقوط وى نقش بسيار مهمى داشته عبارت است از نامه ى سه امضايى كه در ٢٢ خرداد ٥٦ با امضاى كريم سنجابى، داريوش فروهر و شاپور بختيار به شاه نوشته شد و از وى خواسته شد كه “براى نجات كشور” به حكومت استبدادى پايان دهد….
عبارت “نجات كشور” كه از سوى سه تن از برجسته ترين شخصيتهاى سياسى بكار گرفته شده، نشان ميدهد كه اين شخصيتها بدرستى بيم داشتند كه شرايط داخلى در سال ٥٦، حكومت شاه را به آستانه ى فروپاشى و كشور را به آستانه ى هرج و مرج كشانده بود. در نامه ى سه امضايى، هيچ اشاره اى به عوامل خارجى بعنوان جدى ترين تهديد براى نظام پهلوى نميشود بلكه بطور مشخص به رفتار شاه، و در درجه ى نخست، به روش هاى استبدادى شاه بعنوان عامل بحران اشاره شده.
جدا از اين، فرضيه اى مبنى بر اينكه دول غربى از روى خباثت و سودجويى به سرنگونى نظامهايى ميپردازند كه نه تنها خطرى براى نظم جهانى ندارند بلكه عامل ثبات در منطقه هستند، يك فرضيه ى پارانوييدى و خطرناك است و تفاوتى با فرضيه هاى دشمن محور كه جمهورى اسلامى به خورد مردم ميدهد ندارد. اين فرضيه نيز كه دول غربى، معتقد بودند كه بختيار قادر به تثبيت اوضاع بود ولى از روى خباثت از وى پشتيبانى نكردند، همان ايراد فرضيه ى اول را دارد و نتيجه اى جز منفعل كردن مردم ايران ندارد چراكه هيچ ملت عاقلى دست بكارى نميزند كه همه ى قدرتهاى مهم جهانى با آن مخالف باشند؛ چرا كه چنان اقدامى پيشاپيش و صددرصد محكوم به شكست خواهد بود.
در ضمن، فرضيه هايى كه ادعا ميكنند كه اشتباهات محمدرضاشاه پهلوى، چه در زمينه ى سياست داخلى و چه در زمينه ى سياست خارجى، نميتوانست تاثير قابل ملاحظه اى بر سرنوشت مردم ايران داشته باشد، تفاوتى با فرضيه هاى قضا و قدرى كه ارتجاع سياه به خورد مردم ميدهد ندارند.
هنگامى كه يك سخنرانى سيزده دقيقه اى از شخصى بنام جان پركينز، كه توسط رسانه هاى غربى منتشر شده، بعنوان يك سند مهم در تاييد اين ادعا آورده ميشود كه انقلاب پنجاه و هفت يك كودتا توسط قدرتهاى خارجى بود، آنگاه فرضيه ى بنيادين در برنامه ى فانوس، بيش از پيش بيهوده و مسخره بنظر ميرسد. نميتوانيم انقلاب و هرج و مرجى را كه توسط سه تن از شخصيتهاى برجسته ى ايرانى بخوبى پيشبينى شده بود و به علل داخلى، و نه به علل خارجى نسبت داده شده بود، يك كودتاى خارجى بخوانيم.
ايرادهايى كه بر فرضيه ى بنيادين در برنامه ى فانوس وارد است بسيار متعدد است ولى بخش نخست اين نوشته را به پايان ميبرم چراكه دو سه نكته اى كه عرض كردم، بى پايگىِ فرضيه ى بنيادين در برنامه ى فانوس، درباره ى علل انقلاب پنجاه و هفت را بخوبى آشكار ميكند.
فانوس ٩ بخش دو
همانطور كه در بخش يك نوشتم، برنامه ى فانوس ٩، در قسمت تحليلىِ خود، با روشى به ظاهر مستدل و متقن، يك فرضيه ى آبدوغ خيارى به ما عرضه ميكند بر مبناى اينكه انقلاب پنجاه و هفت يك كودتاى خارجى بود و علل داخلى در آن نقشى نداشت و نيز بخاطر خباثت ذاتى كه در غربيها موجود است، نظام پهلوى هرگز نميتوانست با تغيير رفتار خود، از فاجعه ى پنجاه و هفت جلوگيرى كند.
پس از اين بحث، برنامه ى فانوس ٩ به راهيابى ميپردازد و بخش قابل ملاحظه اى از بحث راهيابى را به اين اختصاص ميدهد كه اثبات كند روشهاى حزب ايران آباد به شكست رسيده. دليل بسيار مستحكمى نيز براى اين ادعا ارائه ميشود كه عبارت است ازينكه: چونكه تا حالا انقلاب نشده و بنظر هم نميرسد كه امروز يا فردا انقلاب بشود؛ بنابر اين، حزب ايران آباد و بقيه ى حركتهايى كه تاكنون صورت گرفته محكوم به شكست است.
در ادمه ى مبحث راهيابى، همچنان به تخريب حزب ايران آباد و بالاخص آقاى كورش عرفانى پرداخته ميشود و ادعا ميشود كه ايشان فاقد توانايى در مديريت يك حركت انقلابى گسترده هستند. اين ادعا در شرايطى صورت ميگيرد كه ما بسادگى با شنيدن يكى از برنامه هاى حزب ايران آباد، به خلاف اين ادعا پى ميبريم.
اما، سرانجام، در دقيقه ى پنجاه و هشت از برنامه ى فانوس ٩، راه حلى كه ما بيصبرانه براى نجات ايران در انتظارش هستيم ارائه ميشود: كسى بايد بيافته جلو و اتفاقاً يك آدم خوشنام و پدرآمرزيده و دلسوز بنام آقاى دكتر حسين لاجوردى به اين كار مبادرت نموده ( چراغ خطرِ تحميق، در اين استدلالها، بشدت چشمك ميزند: اتفاقاً، خوشنام، آقا، دكتر، پدرآمرزيده و دلسوز).
پس از اين مقدمه ى كوتاه و بسيار پر زور، خبر داده ميشود كه اينكار، يعنى “دورِ هم جمع شدن”، “خوشبختانه داره انجام ميشه” و آقاى بيژن افتخارى هم يكى از واسطه ها و جا اندازهاى اين كار هستند.
خلاصه، پس از اينكه بيش از نه ساعت، برنامه هاى فانوس را شنيده ام، در عرض سه دقيقه، راه حل نظرى و عملى براى مشكلات اپوزيسيون ارائه شد و خيال من راحت شد كه اتفاقاً آدمهاى خوشنام و آقا و دكتر و پدرآمرزيده و دلسوز، دورِ هم جمع شدن و كار “داره انجام ميشه”.
اينجا بود كه كه خيال من بكلى راحت شد، ديگر ضرورتى نديدم كه هفت دقيقه ى باقى مانده از برنامه ى فانوس ٩ را بشنوم.
گرفتم با خيال راحت خوابيدم.
با درود
سيروس محسن وند