قصیده الا یا شیخ عمامه فرو

اسماعیل وفا یغمائی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

الا يا شيخ ! عمامه فرو هل
كه اين امت برون آید ز منزل
بکوبد طبل را طبال تاریخ
بپا گردد زبانگ او زلازل
چنانی کز سر وحشت به شلوار

کنی ناگاه بول خویش را ول

بغرد هر کران زآفاق ایران

خروش ملتی چون شیر هایل
پس از چندین و چندین سال ظلمت
خورد خورشید ایران باز هندل
برآید بر ستیغ کوه البرز
به حلقوم سیاهی زهر قاتل

بكن آماده شیخا تيغ ناست
محاسن را نما از بيخ زايل
نبود ار تیغ ظرف واجبی را
بکن آماده با تعجیل عاجل
ولي اسـبـيل خود را حفظ فرماي

سبيلي نه به پشت لب چو «هرقل» (1)ا
كه كس در گير و دار موش و سوراخ
بنشناسد ترا ناگه شمايل
الا شيخا! ترا گفتم دو صد بار
مباش اينگونه غرق اندر رذائل
كه دوران ستم هرگز نپايد

منازل طي شود بعد از مراحل
هلا شيخا ترا گفتم دو صد بار
مكن تحرير توضيح المسائل
در آن منويس گربا اشتر نر
يكي مومن همي گرديد فاعل
ببايد سوخت اشتر را كه مومن
نگردد گرد كاري زين قبايل!!ا

هلا شیخا ترا گفتم ترا بس

احادیث فروج و هم قنابل

بچسبان ریش را بر این احادیث

که کار ملک کاری هست مشکل

الا شيخا ! ترا گفتم دوصد بار
كه شيخي باش فاضل ني كه جاهل
نگاهي كن تو بر اصطبل تاريخ
مشامي تازه كن از عطر پشكل
پس آنگه گله‌ هائي از شهان را
تو بنگر ـ چون فقيهي خوب و عاقل ـ
كه بر درب ورودي مهر تائيد
خورند ودر خروجي داغ باطل
هلا شيخا ! ترا گفتم دو صد بار
بر اين اصطبل و اين آخور مده دل
هلا شيخا ترا گفتم كه از كبر
مهل عمامه را بر فرق مايل
مهل بيرون تو كاكل را ز دستار
به طنازي چنان مرحوم «گيبل»(2)ا
ميفشان ريش خود ازچانه تا ناف
مكن «تحت الحنك» را هم حمايل (3)ا
مجنبان اشكم چون طبل خود را
كه انباري پهن را هست حامل
به پاي خود مكن« نعلين اصفر» (4)ا
كه از آن «باه» يابد قوت عاجل (5)ا
هلا شيخا ! ترا گفتم مپندار
كه هستي بيشتر از شاه خوشگل
كه اين امت مر او را كرد و آخر
ترا هم ميكند يكروز راحل
هلا شيخا ! ترا گفتم دو صد بار
مكن مرغ و خروس خلق بسمل(6)ا
نلـنبان همچو خوكان چرب و شيرين
مشو چاق و مخور اينسان تو قل قل
مثال بشكه اي از شاش و از گه
كه كارت گشت خواهد سخت و مشكل
هلا شيخا ! ترا گفتم دو صد بار
مكن اموال ملت را تناول
هلا شيخا ترا گفتم دو صد بار
زمام ظلم را اينسان مكن ول

مکش ترک و بلوچ و ترکمان را

مریزان بمب بر کرد قویدل
كه روزي بر پل خر گيري آخر
نه «بسمل» ميدهد سود و نه «حوقل»(7)ا
رسد روزي كه بيني بر سرت سقف
بلرزد از يكي توفان نازل
برون آئي و بيني در خيابان
نه راهي در پس و ني در مقابل
ببارد بر سرت از بام هر كوي
نه سنبل، بل تگرگي از پشاكل
تو بگريزي و امت در قفايت
دوان چون تند بادي هول و هايل(8)ا
به دست هر يك از مردم شيافي
زخردل يا نشادر يا كه فلفل
كه گر يك دانه از آن را سپوزند
بناگاهان ترا اندر اسافل
چنان در جست و خيز آئي كه چون برق
به يك دم طي كني هفتاد منزل
و در هر گام خود صد بار گوئي
زسوزو درد «اللهم سهل» (9)ا
بگیرند و ببندت به بیضه

به هر کوی و به هر برزن جلاجل(10)

هلا شيخا ! ترا گفتم حكايت

نماني تا چو خر يكباره در گل

همان بهتر كه بگريزي به جائي

كه از آن آمدي، تا«كوه عامل» (11)ا

14 اسفند1382

با مقداری اضافات فروردین 1396

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات
(1)هرقل: هرقل هراكليوس پادشاه مقتدر روم كه در جنگ با ارتش دولت ساساني شكست خوردواسير شد و به عنوان عمله به كار گل گماشته شد.
(2) كلارك گيبل هنرپيشه معروف و فقيد سينما
(3) تحت الحنك:
(4) نعلين اصفر: نعلين زرد كه بنا بر برخي روايات آخوندي پوشيدن آن باعث قوت قواي جنسي ميشود.
(5) باه : نيروي جنسي
(6) بسمل كردن: سر بريدن
(7) بسمل و حوقل: يا بسمله و حوقله:بسم الله و لاحول ولا قوه بالله الا بالله گفتن براي ياري خواستن از خدا و رفع بدي ها
(8)هايل: وحشتناك و هول انگيز
(9) اللهم سهل با تشديد روي هـ در كلمه سهل: خدايا آسان گردان

 (10)جلاجل: زنگوله ها

(11) كوه عامل: جبل عامل منطقه اي در لبنان كه در اساس در دوران صفويه كاروانهائي از آخوندها از اين منطقه روانه ايران شدند و از زادگاههاي اصلي و تاريخي آخوندهاي شيعه