قهرمان تراشی دروغین غربی ها برای ایران

کورش کبیر :

تا یکی دوسال قبل اکثرایرانیان حتی نام قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران را نشننیده بودند وفعالان سیاسی نیزکه بروی سیاست خارجی ومداخله ایران درکشورهای همسایه اشراف داشتند ازاین فرد بعنوان یک فرمانده دسته دوم بازمانده ازجنگ ایران وعراق یاد می کردند که صرفا با پشتیبانی مستقیم خامنه ای اهداف ترسیم شده از وی را درمنطقه ازطریق تقویت گروههای شبه نظامی تروریستی ازلبنان با حزب الله گرفته تا سپاههای بدر و لشکرالمهدی به فرماندهی مقتدی صدر وعصائب اهل الحق وکتائب حزب الله درعراق پیش می برد بعد ازتهاجم گسترده گروه تکفیری داعش درسوریه وسپس عراق نیزتلاش گردید این گروه ها یا نیروهای جدیدی که بنا به فتوای آیت الله سیستانی برای دفاع ازبغداد وکربلا ونجف بسیج شده بودند درقالب گردان های جیش الشعبی (یا همان حشدالشعبی درعراق) وسوریه سازماندهی گردند درتمام مدت 5 سال که ازانقلاب بهارعربی برعلیه رژیم بشارالاسد وبعدهم حمله داعش به عراق می گذرد وظیفه حمایت نظامی ازاین گروهها ودولتهای سوریه وعراق به نیروی قدس سپاه وفرماندهی آن قاسم سلیمانی سپرده شده است.اما اینکه پشت صحنه فعالیتهای نیروی قدس وقاسم سلیمانی چیست وچرا هم حامیان وی وهم دشمنان ایران می خواهند از وی یک قهرمان برای ایران بسازند باید کمی به عقب برگردیم تا باماهیت امرآشنا بشویم .

آمریکایی ها پس ازماجرای 9/11 وحمله به افغانستان وعراق درسالهای 2001 و2003 هدف بعدی خود را ایران قرارداده بودند وبا گذاشتن نام کشورمان درلیست “محورشرارت” منتظرنتایج عملیات خود دراین دوکشوربودند. ایران علیرغم همکاری با ائتلاف غربی و درراس آن نیروهای آمریکایی درحمله به دودشمن خود یعنی طالبان درافغانستان وصدام حسین درعراق با دریافت امکان قرارداشتن دراهداف بعدی یک بازی دوگانه راآغازکرد بدین ترتیب که ازیکطرف نیروهای فراری القاعده به رهبری اسامه بن لادن را ازافغانستان به عراق منتقل می کرد تا درکنارنیروهای شکست خورده بعثی به خرابکاری وجنگ فرسابشی علیه نیروهای غربی ودرراس آن آمریکا بپردازند وازسوی دیگربا نوشتن نامه به دولت آمریکا آمادگی خود را برای همکاری درصورت تضمین امنیت خود اعلام می نماید این همکاری طیف سترده ای ازتعلیق کلیه فعالیتهای اتمی تا همکاری درپروسه صلح اعراب واسراییل تا خلع سلاح حزب الله لبنان وحماس درفلسطین را دربرمی گرفت.

اما جورج بوش که ازفعالیت های مزورانه ایران بالاخص درعراق به خشم آمده بود بی اعتنا ء به این درخواست ایران را بهمراه 3 کشوردیگریعنی کره شمالی وسوریه ولیبی درلیست کشورهای “محورشرارت پ” قرارداد دران هنگام هاشمی رفسنجانی ایده زمینگیرکردن آمریکا درعراق را توسط نیروی قدس سپاه پاسداران وبا استفاده ازشبه نظامیان شیعه عراقی به رهبرایران علی خامنه ای می دهد وخود درنمازجمعه تهران ازتبدیل شدن عراق به باطلاقی شبیه ویتنام سخن می گوید وی درهمین رابطه چندین باربالاتفاق محسن رضایی فرمانده سابق سپاه دردوران جنگ 8 ساله ایران وعراق وقاسم سلیمانی با مقتدی صدریکی ازرهبران شیعی وخارج ازدولت عراق ملاقات وقراربرحمایت ازوی درمقابل نیروهای آمریکایی گرفته می شود علت استفاده ازنیروهای مقتدی صدردرگیربودن رسمی نیروهای وابسته به مجلس اعلای عراق ولشکربدر در دولت رسمی عراق پس ازآزادی توسط نیروهای غربی بود.

ازسوی دیگردرجریان بالانس قدرت بین سه نیروی شیعی، سنی واکراد عراق که مشابه تقسیم قدرت درلبنان طراحی شده بود پست اصلی نخست وزیری می بایست به یک شیعه مذهب والبته ازطریق انتخابات پارلمانی می رسید ودراین راه آمریکا که درصدد کاهش نیروهای خود ونهایتا خروج ازعراق بود درسال 2006 ازنوری المالکی حمایت نمود با این امید که نظرایران را برای امنیت عراق جلب کرده باشد اما نوری المالکی با بعهده گرفتن مسئولیت برخی ازوزارتخانه های کلیدی ویا دور زدن وزرای اهل سنت وکرد ازطریق معاونان شیعه وگمارده شده خود در این وزارتخانه هاعملا یک مافیای شیعی را رهبری می کرد که ازحمایت یا حداقل سکوت مرجعیت شیعه درعراق برای اعتلای مذهب تشییع درآن کشور با اکثریتی شیعی برخورداربود درسال 2010 که دومین انتخابات پارلمانی عراق برگزارشد ائتلافی به ریاست ایاد علاوی برنده انتخابات اعلام وبا توجه به مذهب شیعی وی قاعدتا وی می بایست نخست وزیربعدی عراق باشد اما دراین مدت که درآمریکا یک دولت دموکرات به ریاست باراک اوباما با شعار بیرون کشیدن نیروهای آمریکا ازعراق وافغانستان برسرکارآمده بود باهدف جلب رضایت ایران دریک نشست دردمشق پایتخت سوریه حمایت خود را ازادامه نخست وزیری نوری المالکی اعلام وبه ایادعلاوی شیعه و ائتلاف سنی همراه وی اعلام کردند که درصورت عدم انصراف ازکاندیداتوری نخست وزیری درمقابل وی خواهند ایستاد این پیام مستقیما ازسوی جوبایدن معاون ریاست جمهوری آمریکا به ایاد علاوی داده شد.

بنظربنده ریشه اوضاع جدید درسوریه وعراق ولبنان را باید ازهمین نقطه هزیمت دولت آمریکاباید بحساب آورد چه اولا حاکمیت ایران دریافت که علیرغم ضربات مهلکی که توسط گروههای تازه تاسیس شبه نظامی خود برآمریکا درعراق واردکرده است (تا حد برعهده داشتن 20% تلفات نیروهای آمریکایی درعراق) دولت آمریکا به همکاری ایران برای تامین امنیت درآن کشورپس ازخروج نیروهای آمریکایی محتاج می باشد ثانیا حمایت دولت آمریکا ازتداوم نخست وزیری نوری المالکی به معنی موافقت با فسادسیاسی -اقتصادی این گروه حاکم برمقدرات ملت عراق بود که گفته می شود 500 میلیارددلار درآمد نفتی آن کشوررا طی آن سالها درراه توسعه قدرت خود بکاررفته بودند وازجمله عدم اجرای توافق اربیل که سهم سیاسی اقتصادی کردها دراقلیم خودمختارکردستان آن کشوررا تضمین می کرد. وسوم همکاری دولت عراق با رژیم بشاراسد پس ازراه افتادن اعتراضات مردم سوریه درژانویه 2011 درآن کشوربود که نعل بالنعل سیاستهای ایران را درقبال سوریه پیش می برد از قراردان دالان هوایی برای انتقال سلاح وتجهیرات ونفرات ازتهران به دمشق ویا عبوربرخی محمولات ارراه های زمینی ازطریق عراق به سوریه که همگی مستقیما ازطریق باند نوری المالکی وهادی العامری پیگیری می شد وعملا نیزهمانگونه که پیش بینی می شد عراق را به دنباله بحران سوریه تبدیل کرد.

درتمام مدت ریاست جمهوری بشارالاسد که با مرگ پدرش حافظ اسد درسال 2000 تا کنون این دولت ایران ونیروی قدس سپاه پاسداران بوده است که ازطریق حفاظت ازاین رژیم سعی کرده است ازسرنگونی دولت بشارالاسد برای حفظ سرپل سوربه برای رسیدن به لبنان جلوگیری نماید بطوریکه فته می شود حتی پروژه قتل رفیق حریری نخست وزیرمیانه روی لبنان درفوریه 2005 نیرپروژه مشترک نیروی قدس سپاه ایران وحزب الله لبنان بوده است که برخلاف انتظار بدلیل فشارافکارعمومی منجربه خروج نیروهای سوری ازلبنان برخلاف وصیت اسد پدرگردید.

اما درعراق باکشته شدن ابومصعب زرقاوی رهبری القاعده درعراق که ازسوی ایران نیزبطور غیرمستقیم به موازات گروههای شبه نظامی شیعی برای ضربه زدن به نیروهای غربی حمایت می شد چندین گروه تروریستی سنی مذهب گروه بزرگ دولت اسلامی عراق را دراکتبر2006 تشکیل وتا هنگام مرگ دورهبرخود یعنی ابوایوب المصری و ابوعمربغدادی درآپریل 2010 عملیات خود را درعراق پیش می بردند. بدلیل محدودیت جدی درعراق ازیکسو وشروع مبارزات مردم درسوریه درسال 2011 که امکان سرنگونی بشارالاسد رهبراقلیت علوی وآزادشدن اکثریت اهل سنت (برخلاف عراق) را نوید می داد گرده دولت اسلامی بارهبری جدید خود یعنی ابوبکرالبغدادی به آن کشورروانه شدند ونهایتا درآپریل 2013 عنوان دولت اسلامی عراق وشام یا داعش را برخود نام نهادند.

آنها به سرعت بخش‌هایی از شمال شرقی سوریه را تصرف کرده و شهر رقه را به عنوان پایتخت خود انتخاب کردند. سپس همزمان با اقدام نظامی در سوریه به عراق حمله کرده و موفق شدند رمادی و فلوجه مهمترین شهرهای استان انبار در عراق را به قلمرو خود اضافه کند. در ژوئن ۲۰۱۴ مهمترین موفقیت داعش با تصرف موصل ـ دومین شهر بزرگ عراق ـ به دست آمد. قدم بعدی تصرف بغداد وکربلا ونجف بود که به چندین دلیل جامه عمل بخود نپوشاند اول ازهمه حملات متمرکزهوایی نیروهای آمریکایی ودیگری فشارآیت الله سیستانی برای برکناری نوری المالکی نخست وزیردست نشانده رهبری ایران بود که باعث وبانی انشقاق درملت عراق و تاراندن ودورکردن اهل سنت ازدولت مرکزی به سوی کانونهایی بود که ازاهل سنت حمایت ودفاع می کرد وبعدم هم فتوای این مرجع شیعیان عراق برای تشکیل نیروی دفاع مردمی درکنارارتش که البته این امرنیز دوباره به تحکیم موقعیت گروههای موجود شبه نظامی شیعه تحت پوشش حشدالشعبی گردید وبازهم تکرارجنایات برعلیه اهل سنت واینبارتحت عنوان مبارزه با داعش درعراق

جالب است که بدانیم تمامی این پیشروی های گروه وحشی داعش درسوریه وسپس عراق درقلمرو سرزمینی ودولتهایی بود که عملا ازسوی رهبری ایران وفرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران هدایت می گردید وبهمین دلیل نیزپس ازتصرف موصل شایعه برکناری قاسم سلیمانی وسپردن مسئولیت وی به دریابان علی شمخانی دبیرشورایعالی امنیت ملی ایران ازسوی برخی رسانه های معتبرمطرح وحتی حیدرعبادی نخست وزیرجدیدعراق حضورغیرمترقبه قاسم سلیمانی درجلسه نخست وزیرعراق با گروههای شبه نظامی شیعی نظیرلشکربدر و المهدی را غیرمربوط ونهایتا ازوی می خواهد که جلسه را ترک نماید.

لذا نگاهی به عملکرد قاسم سلیمانی درعراق وسوریه وایضا لبنان وکشورهای حوزه خلیج فارس که همگی ناشی ازمسئولیت نیروی قدس سپاه پاسداران ونه الزاما شخص قاسم سلیمانی می باشد نشان می دهد که برخلاف سرمایه های سنگین چند صدمیلیاردی انجام شده ازسال 2000 درسوریه ولبنان و2003 درعراق تا کنون هیچگونه نه تنها دستاوردملموسی بدست نیامده است بلکه تمامی این کشورهادروضعیت بی ثباتی به سربرده واگرتاکنون نیز دستاوردهای حداقلی درعقب زدن گروههایی نظیرداعش پیش آمده است ناشی ازدخالت موثروبمباران های مستمرآمریکا واخیرا روسیه بوده است وارتباطی به قاسم سلیمانی نداشته است گرچه وی همچنان ازمسئولیت فرمانده نظامی یا میدانی این جبهه ها علیرغم واگذاری مسئولیت وی به دریابان علی شمخانی وشورایعالی امنیت ملی ایران برخوردارمی باشد. نمونه این پیروزی ها آزادی رمادی توسط نیروهایی آمریکا ودولت وعشایراهل سنت عراق با دورنگه داشتن نیروهای شیعی وابسته به سپاه قدس ازمعرکه فوق می باشد که به آرامی وبدون هرگونه پروپاگاندا صورت گرفت که خود بهترین دلیل برعدم اهمیت نقش قاسم سلیمانی دراداره سیاسی یا نبردهای جاری عراق وسوریه بجزتبلیغات دروغین ایران و رسانه های متاثرازآن نظیرکریستین ساینس مونیتورمی باشد.