كشتن يا ايجاد وحشت؟! به مناسبت سالروز قتل داريوش و پروانه فروهر

ف. م. سخن

جنايت عجيبى بود! درست تر بگويم جنايت هاى عجيبى بود! خبرهاى عجيب، يكى يكى در ايرانِ دورانِ خاتمى منتشر مى شد. البته قبل از اين هم حكومت اسلامى دست به قتل مخالفان و منتقدان سياسى خود در خارج از كشور زده بود، ولى اين قتل ها به دليل انتشار گسترده ى خبرهايشان در داخل كشور توجه مردم را به خود جلب كرده بود. افراد به قتل رسيده، كسانى نبودند كه بتوانند آزادانه سخن بگويند و عده ى زيادى از مردم را تحت تاثير قرار دهند. شاخص ترين افراد به قتل رسيده، داريوش و پروانه ى فروهر بودند كه فعاليت شان، به رغم محدود بودن، سياسى بود. اما بقيه كسانى كه به قتل رسيدند، جز در مجامع روشنفكرى و فرهنگى، نام شان شنيده نشده بود. پس اين قتل ها براى چه صورت گرفت و چرا به آن شكل فجيع صورت گرفت؟

383DD138-5791-414A-BC3D-DA9A8A86A4ED-4617-0000177730933AFF_tmp.png

طرح قتل مخالفان حكومت در خارج از كشور، از زمانى كه شهريار شفيق در پاريس ترور شد و خلخالى گفت كارلوس براى كشتن شاه به ما كمك مى كند ريخته شد. كارلوس تروريستى بود كه به اسم «عملِ انقلابى»، گروگان مى گرفت و آدم مى كشت. نظام‌ى كه «جمهورى اسلامى» نام گرفته بود، بر اساس باور ها و خصائل شخص خمينى، از دو شق برخورد با رافت و محبت، و بر خورد با خشونت و جبر، دومى را انتخاب كرده بود، و از بين بردن مخالفان حكومت و ساكت كردن بقيه ى مخالفان با ايجاد ترس و وحشت در برنامه ى كارى اش قرار گرفته بود (فيلم بسيار خوب پرويز صياد با نام «فرستاده» كه در اوايل انقلاب در امريكا ساخته شده، به خوبى وضعيت مخالفان در خطر قرار گرفته را نشان مى دهد).

اما كشتن عادى مخالفان، اثر چندانى بر مخالفان بازمانده نداشت. حتى اين نوع كشتن، باعث سركشى و ايستادگى بيشتر مخالفانِ زنده مى شد. در اينجا بود كه تكميل شعار «النصر بالرعب» و موثرتر كردن قتل ها در اولويت قرار گرفت. اين كه به شكل عادى دو گلوله در سر شهريار شفيق خالى كنند يا على اكبر طباطبايى را در مريلند به سلاح گرم از پا بيندازند يا محل سكونت شاه را با هليكوپتر مورد تهاجم قرار دهند كافى نبود: قتل بايد به گونه اى صورت پذيرد، كه ضمن از ميان بردن مخالف، ايجاد خوف و وحشت در دل مخالفان ديگر كند. كشتن و از ميان بردن مخالف «آن قدر اهميت ندارد» كه «ايجاد ترس و وحشت در ساير مخالفان». به عبارتى مخالفان كشته شده، شايد منشاء اثر نباشند و بود و نبودشان براى حكومت اسلامى على السوّيه باشد، اما «نحوه» ى به قتل رساندن آن ها، تاثير زيادى بر ساير مخالفان خواهد گذاشت و اين به نفع حكومت است. از نظر «اسلامى» هم براى اين كار مانعى وجود ندارد چرا كه ايجاد رعب در دل دشمنان، جزو آموزه هاى پيامبر اسلام بوده و نصرت بالرعب، در احاديث صحيح مندرج است.

چرا شاپور بختيار سالخورده را كه با يك ضربه ى كارد مى توان كشت، به آن شكل فجيع سلاخى كردند؟ چرا با كارد كُنْدِ نان‌برى، بر گلو و دست و پاى او زخم زدند؟ چرا سينه ى او را دريدند؟ چرا با تمام اين كارها، اقدام به خفه كردن اش كردند؟

موضوع فقط كشتن و از سر راه برداشتن بختيار نبود بلكه ايجاد ترس و هراس در دل ساير مخالفان بود.

و اين نوع كشتار، به دهان حكومت شيرين آمد، و ساير قتل ها را در خارج و داخل كشور به همين شكل انجام داد.

داريوش و پروانه ى فروهر هم به همين شكل فجيع كشته شدند. آن قدر فجيع كه بازگو كردن آن نيز دردناك است. اين دو انسان شجاع و وارسته، اين دو انسانى كه تمام وجودشان «ايران» بود، اين دو انسانى كه هرگز و در هيچ شرايطى سكوت اختيار نكردند و حرف هاى آزادى خواهانه و ايران دوستانه شان را به هر طريق زدند، با مرگ دردناك شان ضربه اى باورنكردنى به پيكر به ظاهر استوار حكومت اسلامى وارد كردند. مهم ترين نكته اى كه قتل فجيع اين دو نفر ثابت كرد اين بود كه نظريه ى «نصرت بالرعب» پيامبر غلط است، و اگر در كوتاه مدت اثر داشته باشد، در بلند مدت اثر معكوس دارد و رعب را در ابعادى بزرگ تر به خودِ مرعوب كننده بر مى گرداند. آن چه بعد از قتل فروهرها و قتل هاى دگرانديشان در ايران اتفاق افتاد مويد اين نظر است. حكومت اسلامى در اين زمينه به سختى شكست خورد و جز مفتضح كردن خود و «اسلام انقلابى و سياسى» حاصلى نبُرْد.

تذكر اين نكته نيز لازم است كه سلاخى كردن مخالفان سياسى، به خاطر وحشيگرى يا تصميم شخصى قاتلان نبود، بلكه كاملا حساب شده و بر اساس برنامه ى از پيش تعيين شده، و از همه مهم تر با اجازه ى مقامات عالى حكومت بود. ادامه دار بودن اين قتل ها و عدم توقف آن ها، نشان دهنده ى تاييد رهبر و مقامات حكومت است. آن چه هم در زمان خاتمى روى داد و بر خلاف انتظار بود، در اثر شوك هاى پيوسته اى بود كه نشريات اصلاح طلبان و جنبش دانشجويى به حكومت و رهبر آن مى دادند كه براى مدتى باعث سردرگمى آن ها شد ولى در نهايت بر اين سر در گمى چيره آمدند و افسار تمام دستگاه هاى موثر را در اختيار گرفتند. اما به قطع و يقين مى توان گفت كه بدنه ى اصلى و صاحب قدرت حكومت، همچنان به تئورى شكست خورده ى پيروزى با ايجاد وحشت معتقد است و اگر موقعيت داخل و خارج را مناسب ببيند باز از دنبال كردن آن دريغ نخواهد كرد.

ياد داريوش و پروانه ى فروهر گرامى.