میهن تیوی، بخش مقالات

دربخش مقالات شما دیدم که  مبادرت به اتشار “آیا آخرین ارتشبد به شاه خیانت کرد؟ ” از بی بی سی را انتشار داده اید. ازآنجا که منهم حاشیه ای براین مقاله نوشته بودم، برایتان میفرستم که اگر مناسب دانستیند آنرا با همین مقدمه انتشار دهید.  بسیار سپاسگزار خواهم شد. 

حسین جعفری :

یکی از بزرگترین اشتباهات شاه آن بود که شخص نامناسبی را برای ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران، درآن موقعیت حساس انتخاب کرد. قره باغی برای پست هائی این چنین شایستگی نداشت. بعلاوه انصاف را هم باید از نظر دورنداشت ترکیب ارتش ایران، به شکلی بود که مانند زمان اشغال ایران از سوی متفقین در زمان جنگ جهانی دوم که فرمانده قوا درآن هنگام رضاشاه بود ویا به هنگام انقلاب 57 هنگامی که فرمانده کل قوا، یعنی محمدرضا شاه ایران را ترک کرد، ارتش با توجه به ساختاری که تا آن هنگام داشت و فرمانده کل قوا درحقیقت درحکم سر و تصمیم گیرنده و فرمانده اصلی بدنه ارتش بود، تبدیل شد به انسانی که ناگهان سرخود را ازدست داده بود و قادر نبود نه تنها تصمیمی بگیرد، حتا تعادل خود را هم ازدست داد ودیگر قادر به کوچکترین حرکتی هم نبود.
اگر شایعات مربوط به ماموریت ژنرال “هایزر” هم درست باشد که که آمده بود تا ارتش را به صورت خنثی درآورد، او موفق شد که ارتش را درست به آن صورتی درآورد که آمریکائی ها میخواستند و احتمالا قول آن را هم در نوفل لوشاتو، توسط نماینده ای که کارتر نزد آیت الله خمینی فرستاد، ازقرار، به او داده بود وآنگونه که دراسناد آمده است، ازقرار آمریکائی ها وقتی شنیدند که آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو اظهار کرده است ما با آمریکا دشمنی نداریم و نفت خود را نیز پس ازپیروزی انقلاب به تمام کشورها ازجمله آمریکا خواهیم فروخت و تنها استثنا دراین مورد فقط اسرائیل است، آنها آنگونه که در نوشته ها و اسناد آمده است، نماینده ای به نوفل لوشاتو فرستادند که به آیت الله اطمینان دهد که آمریکا با موفقیت انقلابی که خواسته اکثریت مردم ایران است، مخالفتی ندارد و دربرابر وحشت آیت الله از مقاومت وعکس العمل ارتش نیز ازقرار به او قول دادند که ترتیبی خواهند داد تا ارتش مقاومتی ازخود دربرابر او وطرفدارانش نشان ندهد واحتمالا به این علت بود که قره باغی بیچاره هم دربرابر وضعیتی قرار گرفت که آسانترین راه را که همانا بی طرف اعلام کردن ارتش بود پیش گرفت.
قره باغی، برخلاف فرماندهان دیگر ارتش مثل اویسی یا خسروداد کسی نبود که قادر به مقابله با انقلابیون باشد، قربه باغی اصولا اهل رزم نبود. اسلحه او نیز قلم و دوات بود ونوشتن.  تازه معلوم نیست که اگر آنهای دیگر  نیز درموقعیت قره باغی قرار میگرفتند، و با این دستور آمریکا روبرو می شدند، کاری غیر ازآن میکردند که قره باغی کرد.
درحقیقت به نظر من اشتباه اصلی را شاه کرد. هم در روی کارآوردن دولتی ظاهرا نظامی به ریاست ازهاری که ازبسیاری غیرنظامی ها نیزغیرنظامی تر و نرم تربود، علت آن نیز وحشتی بود که شاه از نظامیان مصمم و باقدرت و جربزه دار   وشجاع  و بی پروا داشت. قبلا نیز تجربه تیموربختیار  وتا حدودی رزم آرا و سپهبد زاهدی را درپرونده خود داشت وهم با انتخاب قره باغی به ریاست ستاد بزرگ که اشتباه بزرگ دیگری، علاوه براشتباهات دیگرخود مرتکب شد. البته باز انصاف را درنظر داشته باشیم که ما اکنون این اظهار نظرها را پس ازوقوع آن حوادث بیان میکنیم که کلی اطلاعات و تجربه و عکس العمل های پدید آمده را دراختیار حافظه خود داریم. انسان باید درآن شرایط باشد، بیمار نباشد و اعصابی پولادین داشته باشد و مثل شاه نیز محافظه کار و مذبذب نباشد تا بتواند تصمیی درست و قاطع و به موقع بگیرد وگرنه اظهار نظرهائی این چنین، بعد ازاین همه سال که ازآن وقایع گذشته و بسیاری از حقایق آشکار شده است، البته کاریست بسیار ساده وآسان و نباید برای بیان آن انتظار پاداش و امتیازی داشت!
او باید اویسی را برسرکار می آورد و به او اختیارات تام میداد.  البته این حرف را اکنون ما میزنیم، مشخص نیست اگر درآن هنگام ما تصمیم گیرنده بودیم، همین اشتباه شاه را مرتکب نمی شدیم. به ویژه که شاه آدم بسیار محافظه کاری بود و وحشت داشت که اویسی یا خسروداد مبادا پس از موفقیت دیگر برای شاه تره خرد نکنند و درآن صورت واقعا شاه چه کار میتوانست بکند؟ اما اگر اویسی پس از پیروزی برملایان، با شاه نیز درافتاده و حکومت را خود به دست میگرفت، باز به نظر من این بیشتر به نفع مردم ما و مملکت ما تمام میشد،  تا وضعیتی که با روی کارآمدن آخوند ها پیش آمد.
ازدید دیگر، وضع با زمان بیست و هشت مرداد هم کاملا تفاوت داشت و اینها موفق شده بودند اکثریت مردم را علیه شاه تحریک کرده و شورانده باشند بقیه گروهها هم ساده لوحانه فریب ملایان و وعده های آنها را خورده بودند. طرفداران واقعی شاه نیز ازبیم خشم اکثریت مخالف و پرخاش جو، به گوشه ای خزیده بودند. انصافا مردم نیز درابتدا ازاینکه شاه قدرقدرت ازقدرت خود کنار میرود و امیدی بوجود آمده است که حکومتی آزاد و غیر دیکتاتور سرکار بیاید بسیارخوشحال شده بودند. حقیقتا کسی تصورنمی کرد با آن بلائی که سرشاه خودسرآمده بود، پس ازاو کسی به فکر دیکتاتوری بیفتد وخود را به سرنوشت شاه مبتلا کند. همه میگفتند دیگر این مردم با این تجربه ای که کسب کرده اند، ممکن نیست باردیگر زیر یوق دیکتاتور سرخم کنند.  هنوز تجربه وحشتناک دیکتاتوری مثل آیت الله خمینی را نداشتند. اما آیت الله خمینی که مردی بود حیله گر، دروغگو و فریبکار، خود پسند، تمامی خواه، پرتهور و جاه طلب و البته مردی با دل و جرات که درمواقع بحرانی جرات میکرد که تصمیمات اساسی و خارق العاده بگیرد، عملا کاری کرد که دیکتاتوری شاه دربرابر دیکتاتوری و تمامی خواهی او به کلی رنگ باخت و کار به جائی رسید که مردم به روان شاه درود فرستادند واکثریت پشیمان شدند که چرا قدر شاه را ندانسته و او را حفظ نکرده اند تا به این بلیه دچار نشوند.
با درنظر گرفتن چنین شرایطی، من قره باغی را خائن نمی دانم، اما بی عرضه، خوش خیال، بزدل  چرا.

درهرحال اوعملا کاری کرد که به ضرر مردم ایران و انقلابی که آن همه مردم به آن امید بسته بودند خیانت شد. او درحقیقت درشرایطی قرار گرفت که پلی شد برای موفقیت مذهبیون و آیت الله خمینی. به این ترتیب هم ما مردم  به این بلیه دچار شدیم وهم قره باغی خسره الدنیا و آخره شد ونزد هردو گروه و بیشتر ازآن نزد مردم تبدیل شد به مردی بسیار بدنام که نامش در کنار کسانی چون ماهیار و جانوسیار قرار گرفت.  به نظر من او یکی از بد شانس ترین نظامیان در طول تاریخ ایران بود و انتخاب او به ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران یکی از اشتباهات بزرگ شاه وتاریخی شاه.
البته معروف است که “بلند اقبالی دشمن بلائی است” واقعا ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند تا درکنار جاه طلبی و تهور و شجاعت و سنگ دلی و بیرحمی آیت الله خمینی که به نظرمن اصلا هم اعتقاد مذهبی درست و حسابی نداشت واسلام برای او تنها وسیله و طعمه ای بود برای جامه پوشاندن به آرزوهایش و نائل شدن به جاه طلبی هایش، شرایطی فراهم شود که او بتواند آنگونه با ترفند و خدعه و نیرنگ همه رقیبان را مات کرده و خود را به قله قدرت برساند. اما درعین حال ودرکنار تمام این موفقیت های او، نباید کتمان کرد که درتاریخ ایران، او یکی از بدنامان مشهور و “به نام” باقی خواهد ماند.