نقش شاه در انقلاب ایران چه بود؟

 

 

portrait_6

ابراهیم یزدی

دکترابراهیم یزدی: این پرسش واجد اهمیت بسیار زیادی است. در جامعه ی توسعه نیافته حافظه تاریخی یا وجود ندارد یا بسیار ضعیف و کمرنگ است. بنابراین مردم بعضاً فراموش می کنند چرا انقلاب کردند و نظام استبداد سلطنتی سرنگون شد.

پس از پیروزی انقلاب ، شادروان مهندس بازرگان در یکی از سخنرانی های خود در چمن دانشگاه تهران گفت:” شاه رهبر واقعی این انقلاب به جهت منفی بوده است. ” عملکرد و نشانه های این رهبری منفی را در کجا باید دید و شناخت. یافتن این پاسخ و شناخت عوامل سقوط شاه و نظام پادشاهی از آن جهت اهمیت دارد که مایه عبرتی باشد برای رهبران کنونی ایران که اشتباهات شاه را تکرار نکنند و به احکام تاریخ، قانونمندی های ناظر بر تحولات اجتماعی گردن نهند.

– انقلاب ایران علیه ادامه استبداد سلطنتی تنها مربوط به نحوه مملکت داری او در سال های پایانی سطنتش نبود. بلکه نیجه تراکم یا تجمیع رفتار های خلاف واشتباهات شاه در مراحل مختلف دوران سلطنت اش بود. محمد رضا شاه دردوران سلطنت خود در چندین نوبت از توجه به درس های تاریخ غفلت کرد. غفلت اول از دست دادن فرصت در دوران جنبش ملی شدن نفت و حمایت از دولت ملی دکتر مصدق بود. اگر شاه ایران، نظیر سلطان محمد پنجم، پادشاه مراکش که در مبارزه علیه استعمار فرانسه جانب ملتش را گرفت، با ملت و دولت ملی همراهی می کرد، قطعا به یک شخصیت ملی و مورد علاقه مردم تبدیل می شد و به جای فرار ازکشور در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، سلطنت را برای خود و خانواده اش تضمین می کرد.

در تلاطم و تحولات کشورهای عربی، معروف به بهار عرب، در حالیکه شورش و آشوب اکثر کشور های عربی را در کام خود گرفته بود و حوادثی که کیان این کشور ها را در مخاطره انداخته است و هنوز هم ادامه دارد، رفتار زمامداران دو کشور عربی، مراکش و اردن، بسیار آموزنده است. در این دو کشور پادشاهی، به جای مقابله با خواست های مردم، پادشاه رهبران مخالف را به گفتگو دعوت کرد و بر سر اصلاخات سیاسی با هم توافق کردند. هم سلطنت خود را و هم کشورشان را از آشوب و درهم ریختگی نجات دادند.

اما محمد رضا در برابر ملت ایستاد و مجبور به فرار از کشور شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ ، که طرح و مهندسی آن مشترکا با کشورهای انگلیس و آمریکا بود، به تخت سلطنت بازگشت. در آئین پادشاهی هر گاه پادشاه به علت مخالفت مردم با سلطنتش از کشور فرار کند و سپس با کمک نیروهای خارجی تاج و تنتش را باز پس گیرد، مشروعیت خود را از دست داده است. سلطنت محمد رضا شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد فاقد مشروعیت بود.

اما غفلت دوم شاه در اوائل دهه ۱۳۴۰بود. دو کشور قدرتمند صاحب نفوذ در ایران به شاه پیشنهاد کردند با بازکردن در یچه های اطمینان از طریق بازکردن فضای سیاسی از انفجار های قابل پیش بینی جلو گیری کند. اما شاه دو قدم به جلوآمد و سپس سه قدم به عقب برگشت. دوباره معادله را به نقطعه غیر قابل ترمیم رساند.

غفلت سوم واکنش به تحولات سال ۱۳۵۵بود. در شهریور سال ۱۳۵۵ مرکزیت سازمان مجاهدین خلق طی بیانیه ای تغییر ایدئولوژیک سازمان را از اسلام به مارکسیسم اعلام کرد. این بیانیه تیر خلاصی بود بر پیکر جنبش مسلحانه و وحدت همه ی نیروهای ضد استبداد و ضد استیلای خارجی در ایران. از اوائل سال ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ که فعالیت سازمان های سیاسی- نظامی اعم از اسلامی یا مارکسیستی بر ملا شد، فضای سیاسی مناسبی برای همکاری و همراهی مبازران اسلامی و مارکسیستی به وجود آمد. به خاطر دارم هنگامی که آقای محمد تقی( داوود) بانکی برای ادامه تحصیل به آمریکا آمدند، از مرحوم آیت الله طالقانی پیغامی آوردند که شما از مبارزات کمونیست ها هم علیه شاه حمایت کنید. ( متن این پیام در یکی از نامه های آقای دکتر بانکی آمده است. رک به: شصت سال صبوری و شکوری- خاطرات دکتر ابراهیم یزدی- جلد دوم: هجده سال در غربت۱۳۳۹- ۱۳۵۷، دفتر دوم نامه ها. در این دفتربیش از ۳۰۰۰نامه از بیش از ۳۰۰ نفر از رهبران و فعالان در طی آن سال ها آورده شده اند.) تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق و رویداد های درون سازمان آن چنان اختلافی، هم بین میارزان مسلمان و کمونیست و هم بین مسلمانان ایجاد کرد که نه فقط مبارزات مسلحانه بلکه کل جنبش را دچار تلاطم و رکود کرد. اگر چه مبازره علیه سلطنت استبدادی و بحران فراگیر علیه شاه را متنفی نکرد. این تلاطم و رکود فرصتی بود برای اصلاح نظام ازدرون و پشت سر گذاشتن بحران. در چنین فضایی در اواخر سال ۱۳۵۵ دولت های انگلیس و اسرائیل به شاه پیشنهاد کردند که برای عبور از بحران به نفع پسرش از سلطنت کناره گیری کند و شورای نیابت سلطنت، تا رسیدن ولیعهد به سن قانونی کشور را اداره نماید. بااصلاحات سیاسی، دریچه های اطمینان باز شوند، زندانیان سیاسی آزاد و انتخابات بر گزارشود تا بحران فروکش کند. اما دولت آمریکا و به تبع آن ها شاه این راه حل را نپذیرفت.

– از اوائل دهه ۱۹۷۰ قیمت نفت در بازار های جهان به شدت بالا رفت. اینکه چرا قیمت نفت بالا رفت نیاز به بحثی جداگانه دارد. در واکنش به بالا رفتن قیمت نفت و سرازیر شدن درآمد های نفت شاه دو برنامه را به اجرا گذاشت. اول جهش بی سابقه در سفارش و خرید تجهیزات نظامی از آمریکا و اروپا بود. هیئت مستشاران نظامی آمریکا در ایران به بزرگترین هیئت نظامی آمریکا در خارج ازقاره تبدیل شد. مصونیت قضایی برای نظامیان آمریکا تصویب شده بود. این هیئت هر آن چه را که می خواستند برای ارتش ایران سفارش می دادند. به تدریج بر حضور نظامیان آمریکا در ایران بطور چشم گیری افزوده شد. بطوریکه در آستانه انقلاب نزدیک به ۵۰۰۰۰ آمریکایی در ایران مشغول به کار بودند. آمریکایی ها برنامه های رادیویی ویژه خود را داشتند. این حضور و دخالت هم دردرون ارتش و هم در جامعه موجب واکنش های منفی شد. باید توجه داشت که عنصر ضد استیلای بیگانه در فرهنگ ما ایرانی ها بسیار عمیق و ریشه دار است. در چشم و قضاوت مردم شاه مسئول حضور گسترده نظامیان آمریکا در ایران بود. و این خود پیامد های سیاسی وسیعی داشت.

– با بالا رفتن قیمت نفت طرح های کلان صنعتی و اقتصادی فراوانی به اجرا گذاشته شد.

اما برنامه های اقتصادی – صنعتی شاه توجیه منطقی نداشت. در اوائل سال ۱۹۷۶ رئیس دفتر مجله معروف فوربز به ایران و عربستان سفر کرد و در فوریه همانسال در مقاله با عنوان:” رویای پریشان شده علاء الدین ” بی ثمر بودن و غیر منطقی بودن تقییرات اقتصادی ایران ( و عربستان) را شرح داد:” درست حدود یکسال پیش کشورهای نفت خیز خاورمیانه که با پول لبریز شده بودند رویای رسیدن به صنایع مدرنی را که برای غرب قرن ها طول کشیده بود در سر می پروراندند آن هم در ظرف چند سال، دیگر چندان ساده به نظر نمی رسید…. درست است که پول قادراست چیز های زیادی را بخرد، اما نه وقت را…”

در فرازی از مقاله خود می نویسد هر کجا که رفته است با این واقع بینی از طرف سرمایه داران و طراحان محلی روبرو شده است که:” وجود و استفاده از پول و رموز تکنولوژی برای صنعتی شدن کافی نیست.”

– اما سرازیر شدن درآمد های نفتی به اقتصاد کشور موجب بالا رفتن در صد طبقه متوسط ایران شد. برتعداد دانشگاه ها و دانشجویان افزوده شد. در سال ۱۳۳۹ که به آمریکا رفتم، تعداد دانشجویان ایران در آمریکا حدود ۷۰۰۰نفر بود. در سال ۱۳۵۷، در آستانه انقلاب این تعداد به حدود ۱۰۰هزار نفر رسید. طبقه متوسط،به معنای فقط اقتصا دی، بلکه به معنای عام تر آن، ویژگی هایی دارد؛ ازجمله خواستار آزادی های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. شاه آزادی های اجتماعی را نه فقط محدود نکرده بود که همه ی انواع آن را، با تاسیس خانه های جوانان تشویق هم می کرد. اما ازآزادی های سیاسی – فرهنگی خبری نبود. شاه هیچگونه انتقاد و ایراداز خود ، حتی از نزدیکانش را بر نمی تابید. یک مثل عامیانه می گوید عقل دیکتاتور ها به چشم شان است و چشم شان هم ازنوک بینی شان را جلوتر نمی بیند. تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲دانشگاه تهران استقلال کامل داشت. استادان هر دانشکده، رئیس دانشکده را انتخاب می کردند. روسای دانشکده ها رئیس دانشگاه را انتخاب می کردند. سازمان دانشجویان دانشگاه مستقل بود و در اول هر سال تحصیلی انتخابات نمایندگان دانشجویان در هر کلاسی برگزار می شد. اما پس از کودتای ۲۸ مرداد این استقلال بکلی از بین برده شد. هنگامی در آمد نفت بالارفت و تعداد دانشگاه هاودانشجویان هم زیاد شدند، شاه حاضر نشد به تناسب رشد و توسعه دانشگاه ها حق تعیین سرنوشت دانشگاه توسط دانشگاهیان را بپذیرد.

به عبارت دیگر شاه با یک پارادوکس روبرو شده بود. از یکطرف رشد جمعیت طبقه متوسط و از طرف دیگر نیاز ها و مطالبات سیاسی – فرهنگی این طبقه.

– استبداد، قدرت مطلق و ثروت بی حد و حساب همراه با فساد گسترده اخلاقی، سیاسی، اقتصادی شاه و خانواده و همراهانش زمینه های سقوط نهایی او و سلطنتش را فراهم کردند. راجی آخرین سفیر شاه در انکلیس در خاطرات خود از هویدا نقل می کند که به او گفته است از فساد فراگیر شاه ، اطرافیانش و درباریان به شدت ناراحت است و از بودنش در این مجموعه احساس خفت می کند. ( نقل به مضمون).

– از پیامبر رحمت نقل شده است که فرمود: الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم. کفر انسان ناشی از اراده آزادی است که به انسان داده شده است. اما ظلم ، در برابر عدل، خارج ساختن و قرار دادن هر چیز درجای غیر طبیعی آن است.

منبع: هفته نامه پایتخت کهن شماره ۱۴، ۱۱بهمن ۱۳۹۳