نکته ای دربارهء اپوزیسیون نالیبرال

جمشيد اسدی :

به نظر می رسد که نظام ولایی شتابان به پایان خود نزدیک می شود. یک پایان ارزشی داریم و یک پایان تقویمی. از دیدگاه ارزشی کار نظام تمام است. از سه اهرم قدرت، مشروعیت و فرهمندی برای اقناع مردم، توزیع پول و امکانات برای تطمیع مردم و به کاربرد زور برای ترسانیدن مردم تنها آخری برایش باقی مانده است. اما این هم دیگر همچون گذشته کارگر نیست، چون دیگر زور سرداران و سربازان نظام ولایی کمتر به ناخرسندی گسترده مردم می رسد که در همه زمینه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ریشه دوانیده است. به ویژه آن که نظام در صحنه بین المللی هم درگیر تنش های بسیاری اند و می بایستی زورشان را در آن جا هم صرف کنند. افزون بر این همه، میان خود پایوران نظام ولایی هم دعواست و زورشان خرج کشمکش با یکدیگر هم می شود.

این به داستان زن و شوهری می ماند که دیگر از هم بُریده اند، اما جدایی شان هنوز رسمی نشده است. حکومت ولایی و جامعه ایرانی از هم بُریده اند، حالا این جدایی کی رسمی می شود، بحث دیگری است. اما برای این جدایی تنها در شرایطی می بایستی شور و شتاب داشت که دموکراسی و آزادی شهروندی به جای نظام ولایی بنشیند، ورنه چه سودی می برد فرد رنجیده ای که از همسر خشن و ناخواسته خود طلاق گیرد برای این که به همسری کس باز هم خشن و ناخواسته ای در آید؟ آن چه آوردم برای کم کردن از شور و شتاب مردم برای جایگزینی نظام ولایی نیست، بلکه برای هشدار در مورد کسانی است که باید به جای رهروان ولایی بنشیند.

چندی پیش با بزرگواری در اپوزیسیون چند پیام الکترونیکی در مورد لیبرالیسم رد و بدل کردیم. ایشان سخت بر لیبرالیسم می تاخت و روشن است که از من آن دفاع می کردم. نام و نشانی ایشان را بازگو نمی کنم. اما نکته هایی را از آن چه رد و بدل شد می آورم و داوری را به خود شما وامی گذارم.

1. این دوست آورده بود: یکی از برجسته ترین ویژگیهای نیولیبراسیم پرهیز شدید دولت از سیاست ورزی بویژه در امور تامین اجتماعی میباشد.

پاسخ دادم: نفهمیده ام که منظورتان از سیاست ورزی چیست که نیولیبرالیسم از آن می پرهیزد. اما روشن است که شما با اندیشه لیبرالیسم از طریق ادبیات دشمنان و یا دست کم انتقادگران به لیبرالیسم آشنا شده اید. از همین رو برداشتی نادرست، اما مردم پسند از لبیرالیسم دارید.

بدانید که بسیاری از لیبرال ها هوادار و اندیشه ورز تامین شکوفایی توانایی های فرد برای فعالیت اجتماعی بودند و هستند. اندیشه حداقل دستمزد از هایک است. اما فرض را بر این بگذاریم که نیولیبرالیسم با تامین اجتماعی دشمنی آشتی ناپذیر داشته باشد. این یعنی همه اندیشه لیبرالیسم و نیولیبرالیسم؟ اگر هم نیولبیرالیسم با تامین اجتماعی دشمنی داشته باشد، لابد یک فلسفه راهنما و بنیادینی دارد که بر پایه آن با تامین اجتماعی مخالف است (حالا اگر چنین باشد). یعنی اگر از لیبرال یا نیولیبرال بپرسیم: پدرجان، مادر جان جانمایه اندیشه شما چیست، خواهند گفت: این که کسی در جامعه تامین اجتماعی نداشته باشد؟ این درک شما از اندیشه جان لاک تا ریموند آرون و فردیدریش هایک است؟

2. همان دوست گرامی سیاست خصوصی سازی دولت روحانی را به عنوان نمونه نیولیبرالیسم دانسته بود. و نیز به نمونه هایی دیگری از نیولیبرالیسم خودساخته اشاره کرده بود همچون: عدم مداخله او (روحانی) در دعواهایی که هم اکنون بین کارفرمایان و کارگران در واحدهای بزرگ خصولتی شده … و یا مسئله مالباختگان.

یادآوری کردم که همان اشتباه بالا را تکرار می کند چون با لیبرالیسم در ادبیات مسلک اشتراکی آشنا شده است.

از دیدگاه لیبرالیسم هیچ خصوصی سازی در نظام اسلامی رخ نداده است. جانمایهء لیبرالیسم آزادی فعالیت شهروند و رقابت است. یعنی اقتصاد باید نخست بازار بنیاد باشد، سپس اگر قرار است خصوصی سازی شود. اگر اقتصاد بازار بنیاد نباشد دست به دست شدن مالکیت این یا آن بنگاه میان پایوران نظام ولایی خصوصی سازی معنی نمی دهد. اگر به اسم باشد همین نظام ولایی هم جمهوری است.

دو دیگر این که لیبرالیسم و نیولیبرالیسم بر پایه حقوق تجارت اند. نمونه هایش هم سازمان جهانی بازرگانی و اتاق بازرگانی بین المللی و دیگر. دولت روحانی به همان دلیلی از حق کارگران پشتیبانی نمی کند که از حق هیچ شهروندی در برابر رانت خواران ولایی دفاع نمی کند. راستی چرا از حقوق زنان، نو دین ها، دگر باشان، سنی ها، بهایی ها و بسیاری دیگر دفاع نمی کند؟ یعنی اندیشه راهنمای لیبرال ها این است که حقوق کارگران را ندهید؟

نمایشنامه «لیبرالیسم خون آشام» در دو جمله

دو مرد پا به سن گذاشته که به نظر می رسد دوستان قدیمی باشند وارد صحنه می شوند.

یکی با چهره صادقانه و چند کتاب زیر بغل به دیگری که از پاییون آبی اش روشن است که ماهییت پلیدی دارد می پرسد: راستی جمشید اسدی چطور شد تو اندیشه آموزگاران سوسیالیسم علمی، مارکس، انگلس، لنین و مائو را کنار گذاشتی و خود را به لیبرالیسم فروختی؟

جمشید اسدی با پوزخندی شیطانی: چون نمی خواستم دیگر کسی حقوق کار و زحمت کارگران را بدهد.

پرده می افتد روی سر جمشید اسدی و تماشگران دست می زنند.

3. دوست ضد لیبرال گرامی پرسیده بود: شما سیاست حذف سوبسید و دادن یارانه را ناشی از چه میدانید؟

پاسخ دادم که ناشی از نداشتن پول. پایوران نظام ولایی بدشان نمی آمد که پولی داشتند تا مردم رابخرند و هواداران مسلک اشتراکی با همین بهانه بفریبند. من (جمشید اسدی) از او پرسیدم: حالا دوست تاج سر! بسیار خوب پذیرفتم که روحانی چون لیبرال بود یارانه بسیار ی را قطع کرد. آیا می توان گفت که احمدی نژآد که همین طور یارانه و پول و تعطیلی به مردم می داد سوسیالیست مترقی بود؟ دوست ضد لیبرال گرامی جوابی نداد.

4. دوست ضد لیبرالیسم و نیولیبرالیسم ما نیز اظهار شگفت کرده بود که این کمترین، یعنی، جمشید اسدی گقته بود که: اگر روحاني سياست هاي ليبرالي در پيش گرفته است ديگر نظام أو ارتجاعي نيست.

این هم پاسخ من: آری کوچک شما، جمشید اسدی بر این باور است که اگر نظامی لیبرال باشد دیگر ارتجاعی نیست. پس اگر همچنان که شما آورده اید حسن روحانی در حال پیاده کرده سیاست های لیبرالی است، پس با صغرا کبرای شما، می بایستی نتیجه گرفت که دولت روحانی هم ارتجاعی نیست. تکرار می کنم اگر دولت حسن روحانی سیاست های لیبرالی در پیش در گرفته است و جناح سرسخت نظام که صد البته با دولت یکی نیست، اما سیاست های لیبرالی دولت وی را برتابیده و حتی با مهندسی انتخابات معمار آن را به کاخ ریاست جمهوری فرستاده است، آن گاه آشفته ذهن لیبرالی چون مخلص شما جمشید اسدی نتیجه می گیرد که چه خب! دولت که لیبرال شد، جناح غیر دولتی نظام هم کاری به کارش ندارد.

البته روشن است که حسن روحانی هیچ کار لیبرالی نکرده است و اصلا نمی تواند در نظام ولایی چنین کند.

در آخر رد و بدل پیام ها هم عذر تقصیر خواسته بودم که: می بخشید وقت تان را گرفتم. می دانم کار بیهده ای کردم. فکر نمی کنم نوشته من تاثیری بر رفقای مترقی این ایملینگ لیست داشته باشد.

با دوستی و پاس و گرامی داشت.