‏«جنبش ملی برای دمکراسی در ایران» و دیگر هیچ

فاضل غیبی :

برای آنکه ملت ایران که  «تا پایان دورۀ صفوی در علم و صنعت از هیچ کشور جهان پست تر نبود، بلکه در پاره‌ای از صنایع به سنت دیرین هنوز پیشوای جهانیان بشمار می رفت»(1) به فلاکت امروزی بیافتد، باید دچار خسران بزرگی شده باشد. خاصه آنکه همین ملت در میان‌پردۀ دوران پهلوی نشان داد که از خواست و توانایی برای جبران عقب ماندگی برخوردار است.

هر ملتی نسل به نسل تولدی دیگر می یابد و می تواند بر نارسایی‌های خود غلبه کند. بنابراین باید از یک سو  رأی کسانی را که ویژگی‌هایی همیشگی (مانند: “دینخویی” یا “خرافات‌پرستی”) برای ایرانیان قائل هستند قاطعانه ردّ کرد و از سوی دیگر با شناخت درست و تجربه آموزی در راه غلبه بر اشتباهات تاریخی گام گذاشت.

 برای نمونه به یکی از اشتباهاتی که تا بحال کمتر مورد توجه قرار گرفته بنگریم: در دو سده پیش ایرانیان برای نخستین بار در جنگ با روس به میزان عقب ماندگی خود پی بردند و شاهزاده عباس میرزا با آگاهی بدان، پرسش تاریخی جامعۀ ایران را با فرستادۀ ناپلئون در میان گذاشت:

« اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم؟» (2)

اما همین عباس‌میرزا اشتباهی کرد که در تاریخ معاصر از پیامدهای منفی مهمی برخوردار شد. او به جای آنکه کسانی را به فرنگ بفرستد که پاسخ این پرسش را بیابند، دانش‌جویانی را فرستاد تا در رشته های ” نظامی، پزشکی، زبانهای خارجی، شیمی و مهندسی” آموزش یابند!

همین اشتباه ظاهراً کوچک باعث شد که ما نتوانیم به درستی در علل و اسباب پیشرفت اروپا و عقب‌ماندگی ایران بیاندیشیم و در نتیجۀ “قحط الرجال” ، از فاجعه‌ای به فاجعۀ دیگر درغلطیم. به جای آنکه مانند ژاپن قشری از نخبگان تربیت کنیم که راهگشا و پشتیبان حکومت در راه پیشرفت باشند، به کمک دانش وارداتی بر دامنۀ خرافات پرستی افزودیم.

 نمونه آنکه گویا از همان گروه اول میرزا صالح با خود صنعت چاپ را به ارمغان آورد. در چاپخانه ای که او در تبریز به راه انداخت نخستین کتابی که چاپ شد “رسالۀ جهادیه”  “شامل فتوای  علما برای جنگ با روسیه” بود! (1817م.)

 به راستی نیز اگر گروهی از فرهیختگان ایرانی عوامل پیشرفت غرب را درک کرده بودند، نه جماعت ملایان می توانست  در جامعه دوام بیاورد و نه مردان بزرگ تاریخ معاصر، از امیرکبیر تا رضاشاه، بدین سادگی از میان می رفتند.  

اما روشن است که این اشتباه را می‌توان جبران کرد. چنانکه امروزه در داخل و خارج از کشور گروه بزرگی از دانشمندان علوم انسانی دربارۀ مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعۀ ایران می‌اندیشند و قابل تصور است که در شرایط مناسب و آزاد بتوانند در ایران حکومتی دمکراتیک و جامعه‌ای  پیشرفته برپا دارند.

اما جامعۀ ایران نه تنها در شرایط آزاد و دمکراتیک بسر نمی برد، بلکه در چنگ حکومتی توتالیتر اسیر است که منافع ملی را در پای توهمات جهانگیرانۀ خود قربانی می‌کند و خواسته یا ناخواسته کشور را بسوی نابودی به پیش می راند. از اینرو ایران امروز برای برون رفت از این بن‌بست به رهنمودهایی نیاز دارد که شاید نمونه‌اش در تاریخ مبارزات اجتماعی جهان و در میان تئوری های سیاسی یافت نشود.

مردم ایران در چهار دهۀ گذشته همۀ شیوه های شناخته شدۀ مبارزه را بکار گرفته‌اند. از راهپیمایی میلیونی، اعتصابات کارگری، نافرمانی مدنی، اعتصاب غذا، خودسوزی، شورش نظامی،  افشاگری، آگاهی رسانی، بست نشینی و مبارزۀ فرهنگی.. هیچ روشی را نمی شناسیم که برای اعلام مخالفت با حکومت اسلامی بکار نرفته باشد.

در سطح جهانی نیز مردم آزادی‌خواه و دولت‌های دمکراتیک جهان از امکانات خود برای زیر فشار گذاشتن حکومت اسلامی و پشتیبانی از مبارزات مردم ایران کوتاهی نکرده‌اند و تکرار تئوری‌های توطئه و تهمت سودجویی به کشورهای دمکرات جهان نه تنها بی انصافی و غیرعلمی است که تنها ناآگاهی گوینده را افشا می کند.  بدین دلیل ساده که این کشورها از داد و ستد  با ایرانی دمکرات و پیشرفته بسیار بیشتر سود خواهند برد، تا از حکومتی ورشکسته و ستیزه جو.

همۀ کشورهایی که امروزه در جهت نوسازی اقتصادی و فرهنگی می کوشند (از ویتنام و لهستان تا کشورهای آمریکای لاتین)از همیاری و کمک کشورهای پیشرفته سود می‌برند و  جامعۀ مدنی ایران نیز باید بتواند با بلوغ و مسئولیت پذیری هرچه بیشتر از پشتیبانی جوامع مترقی برخوردار شود.

اما اسفا که تا بحال نتوانسته‌ایم حکومت اسلامی را به عقب نشینی واداریم. هرچند که راهپیمایی‌های دیماه گذشته از این نظر که به روشنی خواست مردم ایران مبنی بر گذار از حکومت اسلامی را به جهانیان اعلام داشت امید به برکناری حکومت مخالف منافع ملی ایران را در دل میهن دوستان ایرانی جانی تازه داده است.

1) ردّ دخالت اسلامیون در تعیین سرنوشت کشور  2) ادامۀ راه نوسازی ایران که با رضا شاه کبیر آغاز شد و 3) نفی هرگونه “اصلاح‌طلبی” برای ترمیم حکومت ضدملی ملایان.

سه خواست اساسی مردم در این راهپیمایی‌ها بود، که در مجموع جنبش دی‌ماه را به جنبشی نوین و یگانه در تاریخ معاصر ایران بدل ساخت.

اما جنبشی خودجوش چگونه ممکن است به حرکتی آگاهانه، هدفمند، مسالمت‌آمیز و پیروزمند فراروید؟ در سال‌های گذشته بارها چنین جنبش‌های خودجوش به امیدها در دل ایرانیان دامن زدند و جوانان ما را به فداکاری برانگیختند، اما دیر یا زود جنبش فرونشست و امیدهای برباد شده نسلی را سرخورده ساخت.

بنابراین مشکل گذار به آیندۀ ایران بیش از آنکه مشکل سازماندهی سیاسی و یا برانگیختگی مردمی باشد، مشکلی معرفتی است و با ساده‌اندیشی و نسخه های فرسوده قابل  حل نیست!

اگر مخالفان حکومت اسلامی بتوانند به واقع بینی سیاسی و ارزیابی نقاط قدرت و ضعف رژیم روی آورند، گامی نخستین در جهت حرکتی مثبت برداشته اند و اگر مجموعۀ اپوزیسیون  شهامت برخورد به اشتباهاتی را که در چهار دهۀ گذشته مانع از رسیدن به مقصود بوده بیابد، آن‌ها را می توان بر طرف کرد.

 حکومت اسلامی که به سبب ماهیت ضدملی خود در برابر ملت ایران قرار گرفته، از هرگونه سرکوب، فشار، تفرقه افکنی، تشنج فزایی، بیم افکنی و نفوذ در میان “غیرخودی”ها … استفاده می برد. رژیم نه تنها از بزرگترین نیروی ضربت در منطقه برخوردار است، بلکه بری از هرگونه موازین اخلاقی، حاضر است برای حفظ خود به هر جرم و جنایتی دست بزند.

بنابراین اگر واقع بینانه بنگریم، فقط جنبش فراگیری می تواند با رهبری خردمند شرایطی را فراهم کند، که نه تنها «پایینی ها نخواهند، بلکه بالایی ها نتوانند.» و صلاح خود را در کناره گیری از قدرت بیابند.

حال باید پرسید، چه اشتباهی باعث شده است که ایرانیان خواهان برکناری حکومت اسلامی، تا بحال نتوانسته اند به چنین جنبشی دامن زنند؟

این اشتباه را به روشنی می‌توان در این دید که ایرانیان به جای همبستگی برای رسیدن به هدف، به هواداری از  گروه‌ها و یا جریانات گوناگونی برخاسته‌اند، که نه تنها هیچکدام از نیروی بسیج لازم برخوردار نیستند، بلکه در رقابت و حتی دشمنی با یکدیگر درگیرند. اگر میدان مبارزه با حکومت اسلامی را در نظر گیریم، آن را مملو از سنگرهای بزرگ و کوچکی می یابیم که بیشتر با یکدیگر مبارزه می کنند تا با حریف اصلی!

در جستار “ایران به کجا می رود؟» اشاره شد، ژان ژاک روسو کشف کرد  در دوران پیش از برقراری نظام دمکراسی کوشش برای تشکل سیاسی (بویژه احزاب سیاسی) بیهوده است، زیرا جامعه هنوز از سرشت قرون وسطایی رنج می‌بَرد و این سرشت که سراپای جامعه را فراگرفته، در همۀ نهادهای اجتماعی بازتاب می یابد.

از اینرو،  همۀ کوشش نخبگان و رهبران فکری جامعه باید بجای تشکیل نهادهایی که هر بار در نتیجۀ خودکامگی، ستیزه جویی و فردپرستی مسخ می شوند، در جهت تدارک جنبشی برای گذار به دمکراسی باشند. 

نگاهی به تاریخ سیاسی ایران در سدۀ گذشته و پیدایش و نابودی احزاب و گروه های سیاسی به خوبی نشان می‌دهد که چه کوشش‌های بیهوده و چه قربانی‌های پرشماری در این راه به هدر رفتند، بدون آنکه حتی یک حزب سیاسی مدرن و یا تشکل دمکراتیک در جامعۀ ایران استوار شود.

 از دو حزب “عامیون” و “اعتدالیون” پس از انقلاب مشروطه گرفته، تا “حزب طراز نوین توده” و  “حزب رستاخیز”، تشکل‌های حزبی یا “مشت آهنین برای تصرف قدرت” بوده اند و یا مضحکه‌ای برای حفظ آن. تنها تشکلی که در آن تا حدّی اصول دمکراتیک رعایت می‌شد، جبهۀ ملی بود که چندی پیش رهبر آن “شتاب زده”  با بیانه‌ای ماهیت آن را تغییر داد و اعلام کرد، که غیرشیعه در آن جایی ندارد! (3)

برخی ناکامی تشکل حزبی در ایران را (در مقایسه با احزاب دیرپا در کشورهای منطقه) ناشی از “ویژگی های منفی روحیۀ ایرانی” دانسته‌اند! اما در واقع علت اصلی همان است که در کشوری غیردمکراتیک ساختارهای دمکراتیک نمی‌توانند بنیان یابند و مثلاً “حزب بعث” و یا “اخوان‌المسلمین”  ماهیتاً نه “حزبی سیاسی”، بلکه ماشینی برای  قدرت یابی دیکتاتورهای منطقه هستند. زیرا حزب سیاسی از همبستگی آزادانه و آگاهانۀ شهروندانی پدید می آید که از حقوق و آزادی‌های خدشه ناپذیری برخوردارند. 

ما ایرانیان یکبار بدون آنکه بدانیم چه می خواهیم حکومت موجود را سرنگون کردیم و دو نسل است که به شدیدترین وجهی تاوان این ندانم‌کاری را می دهیم. این حق ماست که برای تحولی دمکراتیک ضمانت بخواهیم و حاضر نباشیم بار دیگر جان فرزندان خود را در راه قدرت طلبی این یا آن رهبر و یا گروه قربانی کنیم.

کوتاه آنکه، پس از چهار دهه مبارزه برای برکناری حکومت اسلامی باید پذیرفت که نه تنها هیچگونه فعالیت حزبی و سازمانی به نیل بدین هدف کمک نکرده، بلکه احزاب، جریانات و تشکل های سیاسی و حتی فرهنگی موجود عملاً مانع برآمدن “جنبش ملی برای دمکراسی” هستند. تنها چنین جنبشی فراسازمانی می تواند به گستردگی و کارایی لازم برای مقابله با حکومت اسلامی دست یابد.

بدین سبب هر ایرانی میهن دوستی با هر گرایش نظری، سیاسی، عقیدتی، قومی و مذهبی..، باید  در این مرحله از دیگر خواسته‌ها صرفنظر کند و بکوشد با دیگر ایرانیان به همزبانی و همیاری برای رسیدن به این تنها هدف برسد.  چشم پوشی از منافع شخصی، گروهی و حزبی در مبارزۀ دمکراسی طلبانه، نمیتواند خسران آور باشد زیرا با پیروزی دمکراسی بهترین شرایط برای رسیدن به این منافع بوجود می آید.

ملت ایران با تجربیات تلخی که در دوران معاصر متحمل شده، حق دارد که نسبت به جنبشی ملی و فراگیر خوش‌بین نباشد و از اینکه چنین جنبشی ممکن است در دست رهبری واحد و خودکامه‌ای قرار گیرد بیمناک باشد، اما خوشبختانه جنبش برای دمکراسی بنا به سرشت خود تنها جنبشی است که تمایلات خودکامانه را پس می زند و با برقراری نظام دمکراتیک همۀ اقشار و گروه های اجتماعی می توانند با تکیه بر آزادی‌های خدشه ناپذیر خواسته های خود را پیگیری نمایند. 

متأسفانه رهبران گروه‌های ایرانی به منظور حفظ پیروان خود اغلب آرای دیگران و نظرات دگراندیشان را نامطلوب و ناموجه نشان داده‌اند و تنها آمال و افکار خودی را انسانی و میهن دوستانه قلمداد کرده‌اند. درحالیکه گوناگونی قومی و فرهنگی ایران در جهان کم نظیر است و به آن باید گوناگونی آرا، عقاید و مذاهب را افزود که در دوران ما به صورت انفجاری گسترش یافته است. بنابراین ایرانی بودن ماهیتاً استقبال از این گوناگونی‌ها است و امروزه مهر به ایران در واقع مهر به مجموعه‌ای است که از هم‌میهنانی با وابستگی‌ها و باورهای مذهبی و سیاسی گوناگون تشکیل شده است!

ملایان  برای به کرسی نشاندن تاریک‌اندیشی خود (متأسفانه با موفقیت!) کوشیده اند همۀ جریانات وابسته و پیوسته به جامعۀ ایران را بیالایند. آنان بویژه اختلاف نظر سیاسی را به زمینۀ دشمنی و کینه‌جویی بدل ساخته اند. همبستگی ملی ایرانی در راه نیل به نظام دمکراتیک کمک خواهد کرد تا  این فضای آشفته و تاریک جای خود را به روشنایی مهر به میهن و آرزوی سربلندی ایران دهد. «همبستگی ملی برای دمکراسی” از این جهت به خودی خود جنبشی آینده ساز است که بدگویی و مرزبندی های مصنوعی میان ایرانیان را از میان برخواهد داشت و ملیت ایرانی را تحققی نوین و مدرن خواهد بخشید.

روشن است که هر گروه و یا جریانی از ویژگی‌های مثبت و منفی برخوردار است. با شرکت همۀ گروه‌ها در همبستگی ملی می‌توان از ویژگی‌های مثبت هر گروه سود جست. مثلاً اگر ضمانتی می خواهیم که جنبش ملی هیچگاه مسالمت جویی را رها نکند، باید بهائیان را در آن شرکت داد و یا اگر می خواهیم دگراندیشی به فضیلتی عملی بدل گردد، باید فرهیختگان کلیمی را در این جنبش جایگاهی شایسته داد. همینطور از ارمنیان فرهنگ پروری آموخت و از پیروان آیین مزدایی مهر به ایران را.

 اگر واقعاً به شیوۀ مسالمت آمیز پایبند هستیم باید بپذیریم که چنین شیوه ای نه بطور ضربتی و ناگهانی، بلکه در طی روندی به برکناری حکومت اسلامی منجر شود. در طول این روند جنبش باید رهبری شود و ارزش‌های مدنی، ملی و دمکراتیک در آن نهادینه گردد. وگرنه چگونه می‌توان یقین داشت که مردمی بدون تجربۀ دمکراسی، با برکناری حکومت اسلامی به یک باره دمکرات منش شوند و از چنان آگاهی برخوردار باشند که در جهت منافع ملی ایران گام بردارند؟

اسفا که ورشکستگی اقتصادی و نابسامانی اداری کشور، یگانه نتیجۀ حکمرانی ملایان نبوده است و در نتیجۀ دروغ پراکنی‌های آنان، ایرانیان “اعتماد” خود را تا حدّ زیادی از دست داده‌اند. اعتماد به بزرگان در همۀ زمینه‌های  فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بزرگترین سرمایۀ هر جامعۀ سالمی است و بازیافت آن نخستین گام در جهت همبستگی ملی است. اما بازیافت اعتماد روندی دشوار است و چنانکه اشاره شد به نظر می رسد تنها امکان موجود اینستکه جمعی از خدمتگذاران به کشور  بتوانند سیمرغ‌وار به رایزنی در این باره بپردازند. (4)

با بازیافت اعتماد ملی هیچ نیرویی در جهان نخواهد توانست راه «جنبش ملی برای برقراری دمکراسی در ایران» را سدّ کند. از اینرو شاید بهترین شعاری که در مبارزات کنونی مردم ایران مطرح شده است این باشد:

« نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم!»

(1)   سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ج1، ص79.

(2)  ب.آ. ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمهٔ محمود هدایت، ص ۹۴ و ۹۵.

(3) عبدالعلی ادیب برومند، رئیس شورای مرکزی و هیأت رهبری جبهه ملی ایران در اطلاعیه ای به سال 1393 ظاهراً بدون مشورت با رهبری جبهه  اعلام کرد: هر فرد ملی گرایی باید به  تشیع عقیده مند باشد ..   تا عضو جبهه ملی شناخته شود..»

(4)  برای نمونه: سی تن از شخصیت های خدمتگذار و محبوب که می توانند با رایزنی تدابیری برای  اعتمادسازی ملی  بیاندیشند:

عباس میلانی، فرهنگ هلاکویی، جلال ایجادی، شهره آغداشلو، باقر پرهام، پرویز دستمالچی، هما سرشار، نسرین ستوده، جواد طباطبایی، بهرام بیضایی، پرویز صیاد، مهدی مظفری، ماشاالله آجودانی، شهلا شفیق، رضا پهلوی، امیر طاهری، فریدون وهمن، ایرج مصداقی، الاهه بقراط، شاهین فاطمی، ناصر کاخساز، عبدالکریم لاهیجی، هاله اسفندیاری، مهرانگیز کار، بیژن خلیلی، آرامش دوستدار، محمود کویر، ژاله پیرنظر، سیروس آموزگار، داریوش آشوری ….