سیاست مماشات با فاشیسم- 37 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم-

پژوهش و نگارش : کریم قصیم 

مقاومت ميكلاس و مداخله نظامي هيتلر

دكتر ويلهم ميكلاس, رئيس جمهور وقت اتريش, استعفاي صدراعظم شوشنيگ را با نارضايتي و اعتراض پذيرفت, اما حاضرنشد به فرمان گورينگ گردن گذارد و منصب صدراعظم كشور اتريش را به  وزير نازي مسلك وكارگزار هيتلر سپارد. جواب داد خودش براي جانشيني شوشنيگ فكري خواهد كرد. زايس و كِپلر (نماينده ويژه هيتلر كه فهرست وزراي كابينه زايس را هم با خود آورده بود!) تهديد گورينگ را (كه قواي آلمان پشت مرز منتظر فرمان حمله است) به وي  يادآوري كردند. اما ميكلاس با عصبانيت جواب داد «باشد, مي خواهد حمله نظامي كند, بكند»!

ویلهلم میکلاس رئیس جمهور اتریش

دستور تصرف قدرت

سرساعت پنج و نيم بعد از ظهر (يازده مارچ 38), گورينگ از برلين زنگ زد و وقتي شنيد ميكلاس از امضاي حكم انتصاب زايس ـ اينكوآرت خودداري كرده, سخت  برآشفت و با عصبانيت گفت فوراً زايس را پاي خط  بياورند. به وي چنين دستور داد:

«خوب, لطفاً به اين صورت كه مي گويم عمل كنيد: شما به اتّفاق ژنرال موف [وابسته نظامي نازيها در وين] فوراً مي رويد سراغ رئيس جمهور و به او مي گویيد كه يا بدون دفع وقت به خواسته هاي ما – شما خودتان مي دانيد كه منظورچيست – عمل كند يا قواي نظامي ما كه اكنون پشت مرز منتظر فرمان حركت هستند, در سراسر خط مرزي وارد مي شوند و ديگر از كشور اتريش چيزي باقي نمي ماند!… به او بگویيد ما شوخي نمي كنيم… اگر تا دو ساعت ديگر يعني تا هفتم و نيم اطلاع پيدا كرديم كه ميكلاس انتقال پست صدارت به شما را پذيرفته, جلوِ حركت نيروها گرفته خواهد شد… به محض دريافت حكم صدراعظمي, كاري كه بايد بكنيد اين است كه همه نيروهاي نازي در سراسر كشور را آزاد  مي گذاريد همه جا بريزند بيرون. نازيها حالا بايد همه جا خيابان را به تصرف درآورند. يادتان باشد, تا ساعت هفت و نيم به برلين خبر دهيد… حالا ديگر ميكلاس بايد بفهمد قضيه از چه قرار است»(1)

ارتور زایس اینکوارت

حوالي هفت و نيم شب شوشنينگ از طريق راديو به اطلاع عموم رساند كه رئيس جمهور كماكان حاضر نيست زايس ـ اينكوآرت را به عنوان صدراعظم معرفي كند و آلمان براي اجابت خواسته هايش ضرب الاجل تعيين كرده است. شايعه «جنگ داخلي و خونريزي» را نيز تكذيب نمود(2). همان شب در وين و ديگر شهرهاي اتريش, نازيها به خيابان ريختند و با اشغال مراكز اداري  و دولتي, بدون اين كه با مقاومت مأموران و قواي حكومتي مواجه شوند, به سادگي قدرت را تصرف كردند. در وين, گروههاي نازي زودتر از همه جا به ساختمانهاي دولتي هجوم آوردند و وارد شدند. حتي ساختمان صدراعظمي را بدون مانعي به اشغال خود درآوردند:

«شوشنيگ متوجه شد كه چهره هاي ناشناس با بازوبندهاي صليب شكسته, روي راه پله هاي ساختمان صدراعظمي جمع شده اند و در راهروها رفت و آمد مي كنند. اين غريبه ها به شيوه خاص نازيها به هم سلام مي دادند و به راحتي اين ور و آن ورمي رفتند.»(3)

در اثر غافلگيري و بي عملي دولت, و به خصوص سستي و وادادگي غيرمنتظره صدراعظم و ديگر وزرا (كه يا در حال فرار بودند يا مشغول  مذاكره با نازيها براي  حفظ مقام و منصب), افكار عمومي در پايتخت دفعتاً  از «موفقيت برق آساي» نازيها دچار شوك و وحشت شد. موجي فزاينده  از اپورتونيسم و تسليم طلبي در كشور به راه افتاد كه ستون پنجم هيتلر هم  به آن دامن مي زد.

ساعت 8 هشب گورينگ مجدداً تماس گرفت و به ژنرال موف گفت, زايس بايد, به رغم استعفاي شوشنيگ, كماكان به عنوان وزير كشور به كارش ادامه دهد و اضافه كرد:

«بنابراين زايس حق دارد به نام دولت اقدامات لازم را به اجرا گذارد. هركس هم مخالفتي دارد يا در برابر اين اقدامات  مي ايستد, پس از ورود قواي نظامي ما در يك دادگاه نظامي آلماني محاكمه خواهد شد…»(4)

كپلر كه دقيقاً متوجه بود منظور گورينگ چيست و از خطوط اساسي برنامه تصرف قدرت اطلاع داشت, مرتب از طريق گزاشهاي تلفني آشوب نازيها در شهرها و مراكز ايالتي اتريش را هدايت مي كرد و دستورهاي لازم را نيز به واحدهاي حزبي مي داد. زايس هنوز موفق نشده بود موافقت ميكلاس را بگيرد. با وجود اين, كپلر طبق قرار قبلي ساعت 9 شب به گورينگ زنگ زد و اطلاع داد كه زايس طبق برنامه رفتار مي كند! گورينگ دستور زير را به كپلر ديكته كرد:

  «شماها ديگر دولت را تشكيل مي دهيد. حالا گوش كنيد چه مي گويم: متن زير را زايس بايد به برلين تلگرام بزند:

  ”دولت موقت اتريش كه پس از كناره گيري دولت شوشنيگ تشكيل شد و وظيفه خود مي داند نظم و آرامش در اتريش را برقرار نمايد, از دولت آلمان خواهش عاجل  دارد در اجراي وظائف فوق به ياري ما شتابد و جلوِ خونريزي را بگيرد. دولت موقت از دولت آلمان تقاضا مي كند هرچه سريعتر به منظور تحقّق هدف مزبور قواي نظامي اعزام نمايد”»(5)

گورينگ دستورات ديگري هم به كپلر و موف و ديگر عوامل هيتلري صادر كرد و بارديگر كپلر را پاي تلفن خواست و ضرورت تلگرام زايس را گوشزد نمود و افزود:

«روشن است كه لازم نيست زايس حتماً تلگرام بزند, فقط موافقت خودش را اعلام كند.» (6)

يك ساعت بعد كپلر تلفني به گورينگ اطلاع داد كه «زايس موافق است»!(7)

چراغ سبز موسوليني

هيتلر تمام روز جمعه يازدهم مارچ با بي صبري انتظار مي كشيد ببيند  موسوليني چه پاسخي به نامه اش مي دهد. حوالي شب زنگ تلفن ويژه او به صدا درآمد. هيتلر گوشي را برداشت. آن طرف خط پرنس فيليپ بود كه فوراً موافقت موسوليني را به هيتلر گزارش داد. هيتلر بسيار خوشحال و برانگيخته شد, به تكرار و طرزي غيرعادي خواست مراتب قدرداني اش را به دوچه اطلاع دهند. متن اين مكالمه كه در اسناد به دست آمده متّفقين وجود دارد نسبتاً مفصل است. چكيده آن را به نقل از كتاب آلن بالاك مي خوانيد:

«پرنس فيليپ: پيشواي من, همين الآن از “ميدان ونيز” مي آيم (ساختمان حكومتي موسوليني در رم در ميدان ونيز قرارداشت). دوچه كل اين قضيه را خيلي خيلي دوستانه برداشت كرد و به شما هم خيلي خيلي سلام دارد…

هيتلر(خوشحال و هيجان زده): پس لطفاً به موسوليني بگوييد هيچ وقت اين محبت او را فراموش نخواهم كرد, هرگز, هرگز فراموش نمي كنم.———  فيليپ: بله، چشم.

هتيلر: هرگز, هرگز… هرچه مي خواهد پيش آيد… به محض اين كه قضيه اتريش فيصله يابد, حاضرم همه جور با او كنار آيم و قرار و مدار بگذارم… ديگر هيچ چيز مانع دوستي ما نيست, هيچ چيز, هرگز… ———–  فيليپ: بله چشم پيشواي من, چشم.

هيتلر: من هيچ وقت اين لطف او را از ياد نخواهم برد. هرچه مي خواهد پيش آيد. اگر روزي تمام دنيا هم عليه او برخاسته باشد, باز من طرف او را مي گيرم, فرقي نمي كند, هرچه پيش آيد باز من به ترتيبي به ياري اش خواهم شتافت.»(8)

وقتي هيتلر دانست كه موسوليني به مداخله نظامي و اشغال اتريش توسط قواي آلمان چراغ سبز مي دهد , ديگر خيالش راحت شد و فرمان عبورنيروها از مرز را (براي سحرگاه روزبعد) صادركرد. مديريت بقيه امور سياسي مربوطه را نيز به گورينگ سپرد و رفت براي استراحت.

ميهماني گورينگ 

آن شب, ژنرال فيلد مارشال گورينگ ميهماني بزرگ و با شكوهي در كاخ موسوم به «خانه خلبانها» ترتيب داده بود. به دعوت ژنرال, هزار ميهمان برگزيده, ظاهراً براي تماشاي رقص يك گروه معروف باله و خورد و نوش حضور به هم مي رساندند. در واقع اين گردهمايي و ضيافت شاهانه فونكسيون و كاركرد سياسي حساسي داشت.(9)

آلمان و اروپا در آستانه تغيير جغرافياي سياسي خود بودند. هيتلر و گورينگ ترجيح مي دادند نوع اخبار و گزارشهاي آن شب و نيز تفسير وقايع جاري و احتمالات بعدي حتي المقدور در كنترل خودشان باشد. به ويژه كه دسترسي سريع به سفراي ممالك ذيدخل از اهميت زيادي برخوردار بود.

براي نخستين بار ارتش آلمان هيتلري به فراسوي مرزهاي رسمي كشور هجوم مي آورد. پس از تصرف راينلند و اعلام رسمي ابطال مفاد آلماني قرارداد ورساي, اكنون مرحله دوم استراتژي جهاني هيتلر, يعني تصرف سرزمينهاي فراسوي مرزهاي شرقي آلمان آغازمي شد. برنامه تصرف و الحاق اتريش به آلمان, از همان ابتداي كار در كتاب «نبرد من» آمده بود. هيتلر پس از روي كارآمدن, يك بار در تابستان 1934 تلاش كرد توسط آشوب مسلّحانه و كودتاي نازيها اتريش را بگيرد, به رغم قتل صدراعظم دولفوس، آن زمان موفق نشد. در اثر ايستادگي اعضاي كابينه و نيز لشکركشي موسوليني به مرز اتريش و تهديد به ورود, نازيها ناكام ماندند. اما اكنون توازن قوا با آن وقت فرق داشت. دولت اتريش نجنگيده كنار رفته بود و موسوليني هم مخالفتي نداشت.  سحرگاه روز بعد (دوازدهم مارچ) نيروهاي ارتش هشتم آلمان وارد خاك اتريش مي شدند. اين واقعه به معناي فروپاشي كل قرارداد و نظم ورساي و دگرگوني زمينه و شرايط واقعي همه پيمانها و توافقنامه هاي شرق اروپا بود. در ظرف 24 ساعت بعدي, جعرافياي سياسي اروپا مي توانست با توسّل به زور نظامي (و تزوير سياسي) كاملاً در جهت منافع استراتژيك هيتلر تغييركند. موقعيت فوق العاده حساس بود و طبعاً همه كشورهاي اروپايي و به ويژه همسايه هاي اتريش انديشناك و گوش به زنگ اخبار و وقايع جاري بودند. ميهماني باشكوه فرددوم رايش مي توانست تنشها را بپوشاند و حضّار, علاوه بر تماشاي يك باله مشهور, مي توانستند اخبار و اطلاعات دست اول را, راجع به اتريش و… مستقيم از ميزبان دريافت كنند. جمع كثيري از سفرا و خبرنگاران خارجي در جشن و ضيافت ژنرال حضوريافته بودند.

در «خانه خلبانها» ميهمانان ساعتي به خوش و بش مشغول شدند. هنوز از ميزبان خبري نبود. عمليات در اتريش سرعت گرفته بود و ژنرال گورينگ, گوشي تلفن به دست, از اتاقي ديگر فرامين لازم را صادرمي كرد. او پس از رَتق و فَتق امور, درست هنگام اجراي رقص باله, آرام  وارد سالن شد, دوري زد و بلافاصله روي يك نسخه از برنامه موزيك يك يادداشت كوتاه براي نويل هندرسن, سفير انگلستان, فرستاد: «به محض آن كه موزيك خاتمه يابد مايلم شما را ببينم و همه وقايع را برايتان شرح دهم.» (10)

دقايقي بعد اين دو به اتاق خصوصي گورينگ رفتند. گفت و گوي آنها تند و عصبي شد, ولي ديگر اعتراضهاي پي در پي سفير انگليس فايده یي نداشت. هندرسن در خاطراتش ذكر كرده, مسأله مورد اختلاف آن شب فقط اين نكته بوده است كه چرا ورود نظامي؟  نازيها كه به سادگي قدرت را گرفته اند, چرا هواپيماها و تانكها و قواي زميني آلمان بايد از مرز عبور كنند؟(11)

درجواب وي دلائل ظاهرالصلاح گورينگ تكرار مي شدند: دفاع از اهالي آلماني تبار, جواب به درخواست استمداد نظامي زايس ـ اينكوآرت و جلوگيري از خونريزي……

 جاده صاف كن هيتلر

سياست اپيسمنت چمبرلين, با پشت كردن به تعهّدات انگلستان در قبال پيمان ورساي, با پاگذاشتن بر موازين جامعه ملل و پشت گوش انداختن اصل «امنيت جمعي», پيشاپيش راه حمله نظامي هيتلر به اتريش ِتنها مانده را بازگذاشته بود. موضعگيري هاليفاكس در نوامبر گذشته نيز آشكارا به يك چراغ سبز شباهت داشت.  بنابراين, حالا كه «گرگ به گلّه زده بود» و چرخ تغيير سريع جغرافياي سياسي اروپا دورمي گرفت, انگلستان, ضمن اعتراض خجولانه ديپلوماتيك (آن هم زير فشار فرانسه), حتيّ از رساندن «امداد غيبي» به هيتلر نيز ابایي نداشت!  وقتي چيانو, وزير خارجه ايتاليا, در همان روزها به سُخره نوشت كه انگلستان يورش نظامي هيتلر به اتريش را با يك نوع «عصبانيت آميخته با وادادگي» قورت مي دهد, قطعاً خبر نداشت كه نِويل هندرسن, سفير بريتانيا در برلين, چه نقشي در خويشتنداري چكسلواكي و خودداري از «بسيج عمومي» قواي نظامي اش (و چه بسا مداخله بازدارنده در اتريش) ايفاء نموده است. ابتدا خود هيتلر هم از اين اقدام دولت انگلستان مطّلع نبود. ولي گورينگ كه توسط عوامل و سرويس شنودش بر كليه رفت و آمدها و تماسها نظارت داشت, به سرعت دريافت كه انگلستان در آن شرايط فوق العاده حساس, در صاف كردن جاده فتح و پيروزي «پيشوا» سهمي داشته است! خلاصه ماجرا به قرار زير بود:

از همان نخستين مباحثه هيتلر با سران نظامي ـ سياسي كشور بر سر «طرح اوتو» ـ طرح نظامي اشغال اتريش ـ  طي نشست فوق سرّي 5 نوامبر1937, جدّيترين نگراني ژنرالهاي تراز اول ارتش عبارت بود از استحكامات مجهّز مرزي و قواي زبده نظامي چكسلواكي و امكان بسيج و آرايش سريع نيروهاي اين كشور. حتي اعلام بسيج عمومي در اين كشور مي توانست موجب گرفتاري بزرگ براي نيروهاي هيتلر در اتريش شود, چون در اين صورت ناگزير مي شد بخشي عظيم از قواي لازم براي اشغال سراسري را به مرزاتريش ـ چكسلواكي اعزام كند  و عملاً نيرو كم مي آورد و كار بسيار دشوار مي شد. چون هرگونه كندشدن عمليات «طرح اتو» مي توانست موجب شكست آن شود, با تبعات سنگين سياسي. وقوع هرگونه درگيري نظامي زودرس با قواي چكسلواكي نيز مي توانست بلافاصله به مداخله فرانسه و شوروي (به واسطه قرارداد دوستي فرانسه ـ شوروي) بينجامد و عوارض محاسبه نشده یي را به دنبال آورد. اين بحث ژنرالها بود. هيتلر اين مفروضات را قبول نداشت و معتقد بود كه مي توان مانع تسلسل مزبور شد. نگاه او, برخلاف ژنرالهايش كه بيشتر محاسبه نظامي مي كردند, متّكي بر آناليز سياسي بود و به ويژه روي سياست اپيسمنت چمبرلين حساب مي كرد!  ضمناً,  هيتلر در آن شب دوازدهم مارچ, به محض اطلاع از موضع موسوليني, به گورينگ دستورداد كه سعي كند با استمالت از سفيرچكسلواكي  هرطورشده نگرانيهاي دولت متبوع وي را كاهش دهد تا كار به«بسيج عمومي» نكشد. در مجلس ميهماني, پس از خاتمه صحبت با هندرسن, ژنرال گورينك دستورداد دكتر مَستناي (Mastny)، سفير چكسلواكي را با احترام تمام به صحبت خصوصي با ژنرال دعوت كنند. در اتاق خلوت, گورينگ يك گزارش فشرده از وقايع اتريش به جناب سفيرداد و در ضمن, به تكرار و با ذكر «قول شرف» به وي اطمينان داد كه خطري متوجه چكسلواكي نيست:

«به شما قول شرف مي دهم كه هيچ جاي نگراني براي چكسلواكي وجود ندارد!» (12)

سپس, با ملايمت از سفير درخواست كرد كه دولت چكسلواكي هم, درمقابل اين «قول شرف», كاري كند كه روابط في مابين دوستانه باقي ماند. به خصوص از «بسيج عمومي» بپرهيزد!

مَستناي محترمانه از ژنرال عذرخواست و به منظور صحبت با دولت متبوع خود اتاق را ترك كرد. او نخست با وزارت خارجه كشورش تماس گرفت و سپس  با نويل هندرسن, سفير بريتانيا, ديدار و مشورت نمود! ساعتي بعد به نزد گورينگ بازگشت و رسماً به اطلاع وي رساند كه:

«در پراگ, ما قدر نيّات خوب آلمان را مي دانيم و هيچ گونه بسيج قوا در كار نخواهد بود!» (13)

گورينگ  خوشحال شد و اين بار رسماٌ «به نام دولت رايش آلمان» به او اطمينان خاطرداد كه ورود نظامي به اتريش صرفاً براي ممانعت از سركوب اهالي آلماني تبار صورت مي گيرد و هيچ گونه خطري متوجه كشور چكسلواكي نيست. گورينگ بعداً خبردارشد كه موضع دوستانه دكترمَستناي پس از مشورت با سفير انگلستان فرموله شده است. دو روزبعد هم , پس از انجام موفقيت آميز اشغال نظامي اتريش, ژنرال گورينگ طي يك گفت و گوي تلفني با آژودان خود ژنرال بودنشاتس (Bodenschatz), كه همراه هيتلر در شهر لينس اتريش بود, آشكارا از رفتار انگلستان درطول عمليات تعريف كرد: «بودنشاتش: هيتلر مي گويد سفير انگلستان عليه ما بوده و تا لحظه آخر سعي كرده پشت شوشنيگ را گرم نگهدارد.. [ژنرال حرف آجودانش را قطع كرد:] ـ گورينگ: اَلو, اين طوري نيست. به هيتلر بگو, هم اكنون گزارشهایي دريافت كرده ام, گزارشهاي “قهوه یي” (14) كه صراحت دارند و از شنود منابع طرف مقابل به دست آمده اند. از اين گزارشها صاف و روشن مي شود فهميد كه آكسيونهاي ضد ما به اين علت ناكام ماندند كه انگلستان با انجام آنها مخالفت كرده است…

اگر سفير آنها در وين كاري صورت داده به حساب شخصي بوده نه به خواست دولتش … پيشوا مدارك مربوطه را تا فردا صبح دريافت خواهد كرد, دولت انگلستان سفيرش را ترغيب به ايستادگي نكرده بوده. برعكس, در مقابل فشارهاي شديد فرانسه صاف و روشن با ضمانت دادن و اقدامي در اتريش مخالفت كرده بوده است…» (15)

اشغال و انحلال اتريش  

سحرگاه روز 12 مارچ 1938, قواي زرهي و واحدهاي تانك ارتش هشتم آلمان نازي در تمام خطوط مرزي به داخل اتريش هجوم آوردند.

حوالي ظهر شخص هيتلر نيز , بعد از بيست سال وارد «وطن» خود شد و به سمت شهر لينس (Linz), كه زادگاه و شهر مورد علاقه دوران كودكي اش بود، پيشروي كرد. در راه مورد استقبال واقع شد و در محل شهرداري لينس, «صدراعظم زايس» و ديگر سران نازي اتريش به او خيرمقدم گفتند. پشت سر «صدراعظم زايس» هيملر, رئيس اس. اس. ايستاده بود. او و واحدهاي ويژه گشتاپو نيمه شب وارد اتريش شده بودند و از همان صبح زود 12 مارچ شروع كردند به پيگرد و دستگيري يهوديان, چپيها, سنديكاليستها, روشنفكران و دانشمندان آزادانديش…

در آن بعد از ظهر زمستاني, در بالكن شهرداري لينس, «صدراعظم زايس ـ اينكوآرت» كنار هيتلر پشت ميكرفون قرار گرفت و ضمن عرض عبوديت به «پيشوا» گفت: «همزمان به طور رسمي اعلام مي كنيم كه ماده 88 پيمان صلح (سن ژرمن) فاقد اعتبار است» (16). بدين ترتيب موجوديت مستقل اتريش در همان روز اول اشغال, توسط «صدراعظم» نازي پايان يافته اعلام شد.

هيتلر دو روز در لينس ماند. به گزارش مورّخان, همان جا تصميم به انحلال اتريش و ادغام كامل آن در رايش آلمان گرفت. روز يكشنبه 13 مارچ 38, مكتوب «قانون يكي شدن مجدد اتريش با رايش آلمان» را به زايس دادند كه در جلسه كابينه اش به تصويب رساند. زايس به وين بازگشت و حوالي شب «نشست كابينه» را تشكيل داد و ظرف پنج دقيقه قانون را خواند و بدون رأي گيري, «تصويب» آن را اعلام كرد. همان شب به لينس برگشت و و متن «قانون» را به استحضار پيشوايش رساند. ماده اول اين قانون مقرر مي كرد: «اتريش بخشي از رايش آلمان است»!

طنز گزنده تاريخ را كه موجوديت سياسي اتريش درست در همان روزي از بين رفت كه قرار بود با انجام رفراندم شوشنيگ و توفيق پيش بيني شده در آن, از استقلال اتريش درمقابل آشوب نازيها دفاع شود! يك بار ديگر ثابت شد كه در بزنگاههاي تعيين كننده , تأخير و اهمال در اقدام , يا عدم قاطعيّت در اجراي طرح , مكافات سنگيني دارد. همه پرسي ابتكار سياسي قابل توجه شوشنيگ بود. ولي در آن شرايط بحراني و حساس كه خطري مهيب و عاجل در كمين كشور بود, هر ابتكار سياسي تعيين كننده, هرآينه بدون قدرت و اراده و مقاومت لازم جهت اجراي آن عنوان  مي شد, عواقب سهمگيني به دنبال مي آورد. عواقبي كه مي تواند همچون آواري اصل موضوع را زير خود مدفون كند. اشغال اتريش ظرف يك روز نمونه تاريخي چنين واگشت مهيبي بود. شوشنيگ در زماني كه ايستادگي مي طلبيد زير فشار توطئه گران زود عقب نشيني كرد. به جاي مراجعه به مردم و سازمانهاي مردمي , به جاي بسيج قواي دفاعي كشور و…  هراسان و منزوي در خانه اش گوشه گرفت و بعد هم نجنگيده تسليم شد. ملت كه  از او و دولتش در برابر هيولاي مهاجم مقاومتي نديد , در ترس و تشويش و تفرقه  , كمرش شكست. در وضعيتي كه افلاج دولت و هزيمت و هراس ملت اتريش مساعدترين موقعيّت را براي مهاجم مسلح فراهم كرده بود , هيتلر لحظه مناسب را مغتنم شمرد و به كمك گماشتگان بومي خود  ظرف دو سه روز سناريوي «قانوني» انحلال اتريش را روي صحنه برد و آن كشور مستقل را بلعيد.

در اين اثنا, تا روز يكشنبه, اشغال نظامي اتريش به صورت كامل انجام يافته بود. علاوه بر قواي نظامي ارتش هشتم, گله گرگهاي اس.اس ـ اس.آ و گشتاپو و افراد حزب نازي هم افتاده بودند به جان شهروندان مخالف:

«در همان روز و شب نخست شمار دستگيريها فقط در شهر وين بالغ بر 67 هزارنفرمي شد»(17).

روز 13 مارچ «پيشكسوتان نازي» منطقه لينس براي صرف ناهار خدمت پيشوايشان بودند. سر ميز , يكي از آنها از واكنش «قدرتها» سؤال كرد. هيتلر در جواب  گفت:

«انگلستان يك يادداشت اعتراض براي من فرستاده. خوب, اگر اعلام جنگ مي كرد جدّي مي گرفتم. ولي من به اعتراض انگلستان حتي جواب هم نمي دهم. فرانسه هم كه سخت گرفتار مشكلات داخلي خودش هست, وانگهي دست تنها كاري از فرانسه بر نمي آيد… و امّا ايتاليا. ايتاليا دوست  ماست  و موسوليني دولتمرد بلندمرتبه یي است و خوب مي داند كه در اين شرايط هيچ راه و روند ديگري مطرح نيست» (18).

هفت سال تمام هيتلر و نازيسم بر اين سرزمين و مردمش حكم راند. گشتاپو و نعره هاي «يك ملت, يك رايش, يك پيشوا» همه جا را پر كرد. در اثر اشغال و سپس هزينه فزايندة جنگ , مُلك ويران شد و ملت به خاك سياه نشست تا سرانجام اواخر جنگ جهاني دوم,( 13 اوريل 1945),  ارتش شوروي, حين پيشروي به طرف غرب, شهر  وين را از قواي نازيها گرفت و اتريش را از شرّ حضور و حاكميّت هيتلريسم خلاص كرد(19).

  هُشدارعَبث

روز 14 مارچ 38 , بحث مفصلي در مجلس عوام انگلستان راجع به وقايع اتريش درگرفت. چمبرلين براي خالي نبودن عريضه اعلام كرد  مداخله نظامي هيتلر و اشغال اتريش براي همه كشورهاي صلحدوست يك شوك بوده و دولت بريتانيا همراه دولت فرانسه به آلمان «اعتراض» كرده است. البته, ميان «شوكه شدن» و آن اعتراض كذايي هيچ تناسب معقولي وجود نداشت. تنها چرچيل بود كه پي برد تاريخ ورق خورده است و روزگار تيره و تاري در انتظار ملتهاي اروپاست. بلند شد و به تلخي به دولت هشدارداد:

«در مورد اهميت و آثار وخيم رويدادهاي 12 مارچ [مداخله نظامي و اشغال اتريش] هرچه بگوييم كم گفته ايم. اروپا با يك طرح تهاجمي رو به روست كه با دقت تهيه و به لحاظ زمانبندي نيز دقيق تنظيم شده است و مرحله به مرحله به اجرا درمي آيد و تكميل مي شود. در مقابل اين طرح تجاوز دو راه  بيشتر براي ما و ديگر كشورها باقي نمانده است: يا بايد, مانند اتريش, سرفرودآوريم و از متجاوز تبعيت كنيم يا تا وقت باقي است دست به اقدامات مؤثّر دفاعي بزنيم و خطر را دفع كنيم و در صورتي كه دفع شدني نبود به مقابله با آن برخيزيم… هرآينه به اتلاف وقت و دست روي دست گذاشتن ادامه دهيم, دچار اشتباه محاسبه خواهيم شد و امكانات و وسايل حفظ صلح را از دست خواهيم داد.  آيا شما مي دانيد بعد چه تعداد از دوستانمان از ما رويگردان خواهند شد؟ مي توانيد بگوييد شاهد سقوط چند تا از كشورهاي مؤتلفمان به غرقاب نيستي خواهيم بود؟ … دوسال ديگر, زماني كه ارتش آلمان بسا قدرتمندتر از ارتش فرانسه شده است, ما در كجا قرارخواهيم داشت؟  زماني كه ديگر تمام ملتهاي كوچك از جامعه ملل فراري شده اند و تحت تأثير قدرت فزاينده سيستم نازي به فكر ايجاد رابطه مناسب با آن افتاده و به تعريف و تمجيد نازيها روي آورده باشند, آن وقت ما در كجا قرارخواهيم داشت؟»(20)

بازگشت به مطلب سی و ششم 

منابع و توضیحات

1 – كتاب آلن بالاك, «هيتلر, مطالعه یي در باب جبّاريت», ص429

Alan Bullock, Hitler,  eine Studie ueber Tyranei

2 – طبق دستور هيتلر همه جا شايع شد كه درگيري مسلّحانه در اتريش پيش آمده و آلمانيهاي اتريش در معرض خطر جاني هستند. او اين شايعات را براي توجبه حمله نظامي كه در شُرُف وقوع بود لازم داشت:

«ترديدي نيست كه رايش سوم براي انجام آكسيون خود (حمله نظامي) در اتريش به يك مُستَمسِك ظاهري و پوش حقوقي نيازداشت كه بتواند به لحاظ بين المللي آن را به ترتيبي موجّه جلوه دهد. بي خود نبود كه ارگانهاي تبليغاتي آلمان خيلي تلاش كردند افسانه “ناآراميهاي خونين” در روز 11  مارچ را به افكار عمومي حُقنه كنند».

شوشنيگ,  …, ص 297 . , Schuschnigg, im Kampf  gegen Hitler

3 – بالاك,  ص429.

4 – همان جا, ص 430.

5 – همان جا.  نيمه شب زايس ـ اينكوآرت به اتّفاق چند نفر ديگر به محل سكونت محاصره شده  دكتر ميكلاس, رئيس جمهور نگون بخت, رفتند و با اصرار و تهديد ضمني از او امضا گرفتند. ميكلاس همان جا استعفاي خود را به زايس داد. بدين ترتيب دولت اتريش و مقام صدراعظمي  يك جا به حزب نازي منتقل شد. زايس ـ اينكوآرت از نخستين ساعت روز 12  مارچ صدراعظم جديد اتريش شد, عملاً به مثابه فرمانبردار و كارگزار هيتلر. دولتش مستعجل بود, يك روز بيشتر دوام نداشت. خودش پايان آن را اعلام كرد.

6 – همان جا.

7 –  در واقع اين اشارات گورينگ و گزارش تلفني كپلر در مورد موافقت زايس, صرفاٌ به لحاظ شنود سرويسهاي ممالك ديگر بيان مي شد و گر نه موافقت و مخالفت زايس در روند وقايعي كه هيتلر تصميم نهايي آنها را اتّخاذ مي كرد، نقشي نداشت.

Walter Godinger ـ والتر گولدينگر،  مورّخ اتريشي, در باب مرتبه زايس نزد ارباب برليني اش چنين مي نويسد: «مقامي كه در برلين براي زايس اينكوآرت قائل بودند چيزي بيشتر از يك دستوربگير نبود».

Walter Goldinger,Geschichte der Republik Oesterreich,Wien,1954,S.264,

بررسيهاي تاريخي به روشني اثبات كرده اند كه نه زايس آن تلگرام را فرستاد و نه اصلاً به صراحت با ورود قواي نظامي آلمان موافقت كرد. سالها بعد كه پژوهشگران به دقت تمام اين مدارك را بازبيني و بررسي كردند, دريافتند كه تمام اين گفت و شنودها كه ضبط مي شده, صرفاٌ نوعي علامت انجام اقدامات مربوطه و از قبل قرار گذاشته شده بوده اند. طرح نظامي «اوتو» هم كه حاوي برنامه اشغال و تصرّف قدرت در اتريش بود, عملاً از نوامبر1937 آماده و تمرين شده بود. براي مطالعه كليه اين رويدادها و دقايق امر نگاه كنيد به فصل مربوط به «يازدهم ماه مارس» در كتاب دو مورّخ آلماني:

Fuehrer<  Dieter Wagner\ Gerhard Tomkowitz,>Ein Volk, Ein Reich, Ein

8 – آلن بالاك,  ص 431, به نقل از سند  PS2449,  N.P  (مجموعه اسناد دادگاه نورنبرگ).    تصرف سياسي ـ نظامي اتريش به معناي تغيير پارامترهاي سوق الجيشي در شرق و جنوب شرقي اروپا به شمار مي رفت. يك طرف اين معادله به منافع ايتاليا ربط پيدا مي كردد. با تصرّف اتريش توسط هيتلر,  آلمان براي اولين بار بعد از جنگ جهاني اول با ايتاليا همسايه مي شد. مسأله سكونت يك جمعيت آلماني تبار در تيرول كه بخش جنوبي اش در شمال ايتاليا قرار داشت, مي توانست يك موضوع مورد دعوا با هيتلر شود. هيتلر مدّعاي متّحدكردن تمام مردمان آلماني تبار را داشت. امّا وقتي موسوليني در نامه هيتلر از «به رسميت شناختن آشكار مرز “بِرنر” به عنوان مرز ايتاليا» مطمئن شد, ديگر استقلال  اتريش برايش مطرح نبود. به تصوّر او تقويت اتّحاد با هيتلر برايش بيشتر فايده داشت. چيانو  در «يادداشتهاي روزانه» نوشت: «نامه (هيتلر به موسوليني) با اهميت است, … حاوي بيان و فرمولبندي روشني است راجع به شناسايي مرز ِ “بِرنِر”. دوچه از اين نامه اظهار رضايت مي كند و به ِهسن [پرنس فيليپ هسن, فرستاده ويژه هيتلر] گفت به فورر خبر دهد كه ايتاليا با آرامش كامل وقايع جاري را دنبال مي كند» ـ چيانو,  يادداشتهاي روزانه, يادداشت 12 مارچ 38.

9 – ريبن تروپ, وزير خارجه جديد هيتلر، نه درست در جريان اجرايي شدن «طرح اوتو» قرارداشت و نه در آن روزها در برلين بود. به خواست هيتلر, ژنرال گورينگ كه كلّ طرح تصرّف قدرت اتريش را كارگرداني مي كرد, تَمشيَت ديپلوماتها  و آرام نگهداشتن سفرا و سياستمداران خارجي در برلين  را نيز عهده دار شده بود.

10 – به نقل از كتاب خاطرات هندرسن:

Sir Neville Henderson, Failer of a Mission, P.124

11 – همان جا, ص 125, موضع هندرسن مصداق اين واقعيت است كه سياست اپيسمنت مبتني بر عقل دورانديش نيست.

12 –  بالاك, ص 432.

13 – همان جا.

14 – منظور گورينگ از گزارشهاي «قهوه یي», گزارش از سرويسهاي جاسوسي و شنود دولت آلمان نازي بود. قهوه یي رنگ يونفرم نازيها بود.

15 – ن.ك. به ديترواگنر-گرهارد توكوويتس ,ص324:

Fuehrer<  Dieter Wagner\ Gerhard Tomkowitz,>Ein Volk, Ein Reich, Ein

16 – همان كتاب, ص 295. همان طور كه قبلاً نوشته ام, ماده 88 پيمان سن ژرمن  استقلال جمهوري اتريش را مورد تأكيد قرار مي داد و هرگونه تغييري را در عهده شوراي جامعه ملل مي دانست.

17 – ارقام توسط وكيل زايس ـ انكوآرت در دادگاه نورنبرگ اعلام شد. ن.ك. به N.P.XIX S.165:

18 – همان كتاب ,ص312.

19 – در 27 آوريل 1945 (هيتلر هنوز در قيد حيات بود) در اتريش آزادشده  دكتركارل رنر Dr.Karl Renner (سوسيال دموكرات) يك دولت موقت متشكّل از احزاب سوسيال دموكرات, سوسيال ـ مسيحي و كمونيست تشكيل داد. احزاب مذكور همان روز زير «بيانيه استقلال» اتريش امضا گذاشتند. در ماده دوم اين بيانيه آمده بود كه:

«الحاق تحميل شده به ملت اتريش در سال 1938 بي اعتبار و باطل است.» – همان كتاب, ص 363.

20 – همان جا, ص 337