سیاست مماشات با فاشیسم- 40 – پیدائی و پویش دهه سی قرن بیستم-

پژوهش و نگارش : کریم قصیم

               پيش بيني داف كوپر

 

اواخر اوت 1938 اروپا آبستن حوادث سياسي نگران كننده و گمانه زنيهاي سهمگين بود.

ـ آيا هيتلر در ادامه تجاوز نظامي، اشغال و بلعيدن برق آساي كشور اتريش, به چكسلواكي حمله مي كند؟

ـ آيا در صورت حمله آلمان,  پيمانهاي دوجانبه و چتر دفاعي اين كشور فعّال مي شود و اين ملت كوچك و آزاده را از خطر اشغال و شقّه, چه بسا نابودي كامل، نجات مي دهد؟ آيا…

ملت دموكرات منش چك به شجاعت و دلاوري در كسب حقوق خود شُهره بود. اما امكانات اندك ملي, توان نظامي و ذخيره هاي يك ملت كوچك كجا و ماشين غول آساي نظامي, ايدئولوژي خشونت بار و توسعه طلب نازيسم هيتلري كجا. در واقع امر, بدون فعال شدن تور حفاظتي و امداد به موقع قدرتهاي حافظ, چكسلواكي خيلي زود به ورطه كشنده یي مي افتاد. از روند حوادث و قرائن رويدادها به نظرمي رسيد  مشابه سناريوِ مداخله در امور داخلي اتريش، بارديگر،  به بهانه دفاع از «حقوق همنوعان آلماني» در چكسلواكي نيز در حال اجرا بود:

كارگزاران هيتلر در منطقه مرزي زودت, طبق يك طرح از پيش ريخته به مطالبات فرهنگي و ناآراميهاي اجتماعي در بين اهالي آلماني تبار دامن مي زدند. در فاصله كوتاهي شعله هاي تجزيه طلبي به چشم مي زد و همزمان تمركز قواي ارتش آلمان در پشت مرز افزايش مي يافت. خطر درگيري نظامي ميان دو كشور و بروز ناگهاني يك جنگ اروپايي جدّي بود و به سرعت نزديك مي شد.  نه تنها دولت پزيدنت ِبنش نگراني فزاينده داشت, بلكه دلواپسي افكار عمومي هم شدّت مي گرفت و فشار بر سياست خارجي كشورهاي ديگر، به خصوص انگلستان و فرانسه، هم رو به ازدياد بود, چون خطري مهيب تماميّت ارضي و پيوستگي ملي و سياسي يك كشور و ملت مستقل را تهديد مي كرد.  با چه سياستي مي شد شعله هاي سركش اغتشاش و درگيري تحريك شده منطقه یي را مهار و از تبديل آن به آتش جنگ ممانعت كرد؟

داف کووپر وزیردریاداری انگلستان تا اکتبر 1938

– با سياست مماشات و تغذيه ـ به قول چرچيل ـ «تمساح گرسنه»، يا با خط مشي مهار قاطع و محاصره هيتلر توسط يك مشي ائتلافي؟

ـ با خضوع و خشوع اپيسمنت در برابر فاشيسم قهّار و مكاّر , يا با ايستادگي روي اصول جامعه ملل و وفا به پيمانهاي امضاء شده بعلاوه قدرت نمايي پيشگيرانه و درصورت لزوم فداكاري و پيكار؟

اينها و امكانات ديگر موضوع بحث رسانه ها بود و همين احتمالات راهبردي و گزارشات  نگران كننده از تحولات منطقه خطر  بازار شايعات را داغ مي كرد.

   طرح داف كوپر و ممانعت چمبرلين

در اواخر اوت 38 هنوز هيچكدام از قدرتهاي نظامي بزرگ اروپا براي يك جنگ عمومي آماده نبودند. امّا هيتلر, به رغم كم و كسريهاي نظامي آلمان, درست به دليل عدم آمادگي حريفان, عزم عاجل جنگ داشت. با وجود مخالفت تقريباً همه سران و نخبگان ارتش آلمان, فرمانهاي تدارك نظامي و طرح سّري حمله و نابودي برق آساي چكسلواكي را قبلاً (در 30 ماه مه) امضا و به فرماندهان ابلاغ كرده بود. سرويسهاي غرب و شرق هم كم و بيش اطلاعاتي در اين مورد داشتند, از جانب مخالفان هيتلر (در ارتش و وزارت خارجه و…) نيز گزارشهاي سرّي متعددي در اين مورد به مسئولان وزارت خارجه انگلستان مي رسيد, امّا سياست خارجي را نخست وزير تعيين مي كرد و از ديد وي و دولت فخيمه گويا سمتگيري بحران و نيز «تصميم هيتلر» هنوز معيّن نشده بود!

داف كوپر, وزير نيروي  دريايي آن زمان انگلستان و منتقد سياست اپيسمنت, آن زمان ارزيابي هوشيارانه اي به همكاران خود در كابينه ارائه مي دهد.  چمبرلين, به اين پيشنهادات روي خوش نشان نمي دهد. به مناسبت اهميّت نكات و برخي پيش بينيهاي داف كوپر خلاصه تحليل وي را در زير مي آوريم :

«نشست [كابينه] كه جهت شركت در آن از تعطيلاتم در ساحل درياي مشرق به لندن بازگشتم,

صبح روز 30 اوت 1938 تشكيل شد. در اين جلسه دو نوع گمانه زني متناقض وجود داشت: يا

  هيتلر تصميمش را گرفته و مي خواهد جنگ را شروع كند, كه در اين صورت كاري جز آماده شدن براي مقابله با وي نمي توان كرد, يا اين كه هنوز در اين باره تصميم نهايي را نگرفته است. در حالت اخير، مي توانستيم دو نوع  عكس العمل متفاوت داشته باشيم. يا به وي اطلاع دهيم در صورت خمله به چكسلواكي واكنش ما اعلام جنگ خواهد بود, يا فعلاً دندان روي جگر گذاريم و سكوت كنيم كه  در نامعلومي بماند.   امّا, به نظر من، خطر بزرگ چيز ديگري بود, يعني چه بسا هيتلر طرح يك حمله برق آسا به آن كشور را درسر داشت, كه تا فرانسه يا انگلستان بيايند واكنش نشان دهند, او منطقه زودت را تصرّف كرده است. بعد از بلعيدن زودت هم هيتلر آرام مي گرفت و نداي صلح سرمي داد و شرايط مساعدي براي مذاكره به چكها پيشنهاد مي كرد.

   چنين سياستي مي توانست براي آينده اروپا فاجعه بار باشد, زيرا به محض بروز علائمي در اين جهت همه كشورهاي كوچك حساب كار خود را مي كردند و هرچه زودتر با آلمان نازي به نوعي توافق مي رسيدند. آن وقت انگلستان سرشكسته برجاي مي ماند و ضربه سختي به سياست دولت ما مي خورد. البته به نظر من، چنين طرحي بخت موفقيّت نمي داشت, چون فكرمي كردم به محض حمله آلمان به چكسلواكي, فرانسه,اعلام جنگ مي داد و اين كار به معناي درگرفتن آتش يك جنگ اروپايي مي بود… بنابراين مسأله اصلي جنگيدن براي چكسلواكي نبود… پرسش مهم اين بود كه آيا ما مي توانستيم خودمان را از يك جنگ اروپايي كه فرانسه در آن درگير مي شد, دور نگهداريم يا نه؟  به اعتقاد من خير, ما نمي توانستيم خودمان را كنار بكشيم… پس در آن موقع لازم بود هرچه در قدرت داشتيم به كار بنديم و با اقدامات عملي نشان دهيم خط ما در چه جهت خواهد بود. يك هشدار مناسب به هيتلر اين بود كه توان نيرويي ـ پرسنلي رزمناوهاي خودمان را به حدّ اكثر برسانيم, كاري كه همانند يك نيمه بسيج نظامي اثر مي گذاشت.   ولي, متأسفانه, در آن زمان هيچ تصميمي در اين راستا اتّخاذ نشد. بعد از اين نشست كابينه, رفته رفته دريافتم كه نظرات من در اين رابطه با آرای همكارانم و مهمترين اعضاي كابينه انطباقي ندارند… روز بعد (31 اوت 38), نوشتن گزارشي درباره وضعيت كنوني ناوگانهاي كشور را به اتمام رساندم… كابينه تصميم گرفته گامهاي عملي كه موجب جلب توجه افكار عمومي شوند، برنداريم. اين كار تا حدودي دست ما را مي بندد. با وجود اين, نوشته خود را با پيشنهادات زير به پايان مي برم: 1- مجهّزكردن هفتمين گروه ناوشكنها؛ 2-شمار تجهيزات و آمادگي كشتيهاي مين ياب به حداكثر حالت رزمي ارتقا يابد؛3- همين طور ارتقای وضعيت كشتيهاي مين گذار؛ 4- همين طور سطح آمادگي رزمي كل ناوگان دريايي را به حداكثر رسانيم؛5 – بسيج عمومي اعلام كنيم. ولي اينسكيپ Inskip,(وزير كل امور دفاعي) و نخست وزير چمبرلين جلوِ اين متن و دستورالعملهايش را گرفتند.»(1)

تاریخ بعدی رویدادها نشان داد که براي حفظ احتياط و رعايت مصالح ملي انگلستان دربرابر خطر «نامعلوم», شايد يك راه همين بود كه آن زمان به نظر داف كوپر رسيده بود. اما, براي جلوگيري قطعي از جولان احتمالي«پيشوا»ي نازيها و دست كم هشدار سياسي به وي در مورد چكسلواكي, البته راهكارهاي ديگر نيز امكانپذير و دردسترس بود.

موضع دولت شوروي

روز دوم سپتامبر 1938 سفير شوروي در لندن مخفيانه پيغامي براي وينستون چرچيل فرستاد و خواستار ملاقات عاجل با وي شد. چرچيل بلافاصله در مقرّ مسكوني خود(درچَتويل) وي را پذيرفت و ضمن صحبت متوجه شد كه موضوع اهميت ويژه داشته و رفتار سفير طوري است كه مسأله به اطلاع دولت انگلستان برسد. چرچيل نيز بلافاصله فشرده گفته هاي سفير شوروي را به وزارت خارجه ـ شخص لردهاليفاكس ـ گزارش كرد:

ایوان مایسکی

«مستر مايسكي مطالب زير را به اطلاع من رساند: صبح امروز كاردار دولت فرانسه در مسكو حضور ليتوينوو [وزير خارجه وقت شوروي] رسيد و به نام دولت فرانسه از وي پرسيد, بر فرض وقوع حمله آلمان به چكسلواكي, روسيه ـ به رغم دشواريهايي كه مواضع بي طرفي لهستان و روماني پيش مي آورند – چه كمكي به چكسلواكي خواهد كرد؟ ليتوينوو جواب داد كه روسيه مصمّم است به تعهّدات خود در اين مورد عمل كند. وي قبول داشت كه مواضع لهستان و روماني [عدم تمايل به عبور قواي شوروي از خاكشان] مشكلاتي به وجود مي آورند اما به نظر او مشكل روماني قابل حل خواهد بود, هرآينه مثلاً جامعه ملل اين نظر را اعلام كند كه چكسلواكي قرباني يك تجاوزشده و آلمان كشور مهاجم است. چنين ايستاري توسط جامعه ملل موجب خواهد شد روماني به قواي زميني و هوايي روسيه اجازه عبور از خاكش بدهد… بنابراين، توصيه او (مايسكي) اين است كه از شوراي جامعه ملل برحسب ماده 11 خواسته شود تشكيل جلسه دهد, براي اين كه خطر جنگ وجود دارد و قدرتهاي جامعه ملل مي بايد با همديگر مشورت كنند. هرچه اين كار سريعتر صورت گيرد بهتر است… و نيز جلسات مشورتي رؤساي ستاد ارتش مابين روسيه, فرانسه و چكسلواكي فراخوانده شوند و درباره وسائل و اقدامات كمكي مشورت شود. علاوه براين بهتر است مابين قدرتهاي دوستدار صلح تبادل نظرشود كه به چه ترتيب مي توان به حفظ صلح كمك رساند, شايد صدور يك بيانيه مشترك توسط قدرتهاي ذيدخل فرانسه, روسيه و بريتانياي كبير در اين زمينه مفيد باشد. به نظر او، ايالات متحده آمريكا نيز از چنين بيانيه یي حمايت خواهدكرد» (2).

سه روز بعد, پاسخ محتاطانه یي از جانب هاليفاكس به چرچيل رسيد. وزير خارجه , بدون ذكر دليلي , اقدام براساس ماده 11 جامعه ملل را غيرلازم مي دانست!

    خط چمبرلين: استمالت حداكثر

مطالعه اكثر منابع تاريخي اين دوره نشان مي دهد كه نخست وزير (چمبرلين سُكّان سياست خارجي بريتانيا را شخصاً به عهده گرفته بود) و به خصوص ويلسون, مشاور اعظم او, در جريان بحران چكسلواكي آگاهانه كليه آلترناتيوهاي سياسي موجود را كنارزده و در ادامه مشي اپيسمنت اساساً خط خاصّ خود را دنبال مي كردند. در آن زمان, و به خصوص طيّ ماه سرنوشت ساز سپتامبر 38, چمبرلين سياستي را كه من آن را اپيسمنت ِ حداكثر مي نامم, در يك ديپلوماسي سرّي و محدود, ضمن شور و تصميمگيري اوليه با جمع انگشت شماري از استمالتگران كهنه كار كابينه (3), به خصوص با همفكري شخص هارس ويلسون طرّاحي و پنهان از كابينه و پارلمان و افكار عمومي مردم انگلستان مقدمات اجراي آن را فراهم مي كرد.

سر هارِس ویلسون مشاوراعظم چمبرلین

جلسه عمومي كابينه زماني از طرحها و «ابتكارات چمبرلين» خبر مي يافت كه چرخ اجرايي آنها به راه افتاده بود. البته محفل اصلي سران سياست اپيسمنت, يعني همان كلايودن ـ ست معروف, با ناشران و سردبيران رسانه هاي بزرگ و تأثيرگذارشان, پشت پرده در ارتباط دائمي با چمبرلين بودند و تزهاي مربوطه را مدتها پيش از جلسه عمومي كابينه يا آگاهي پارلمان از ماوَقَع, در فضاي عمومي جامعه لانسه مي كردند. يك نمونه از اين قرار مدارهاي خصوصي, كه پيشاپيش جهت تست و فضاسازي صورت گرفت, سرمقاله غوغابرانگيز نشريه تايمز مورّخ 7 سپتامبر38 بود. تز اصلي اين سرمقاله در فضاي سياسي آن روزها مثل بمب صداكرد. اين مقاله از نظر خيليها كه مانند داف كوپر آن زمان از مقدمه چيني رسانه یي استمالتگران بي خبربودند, «رويدادي ناگوار و خُسرانبار» به حساب آمد:   «8 سپتامبر:…آخرين رويداد ناگوار و خُسرانبار چاپ سرمقاله 7سپتامبر تايمز است. در اين نوشته تحويل كل و كمال منطقه زودت [چكسلواكي] به آلمان [نازي]  توصيه مي شود!»(4).

گرچه همه طرحهاي اپيسمنت حداكثر چمبرلين در طول آن ماه سرنوشت ساز سپتامبر تنظيم و اجرا شدند و كل اين روند تكان دهنده سرانجام با امضاي چهار رهبر قدرتهاي اروپايي وقت زير عنوان «قرارداد مونيخ» معروف خاص و عام شد, اما, مقدمات اهمّ رويدادها و طرحهاي مزبور, دستِ كم ايده اوليّه آنها, از پيش فراهم شده بود. ويلسون حتّي در اواخر اوت, فراتر از يك ماه پيش از كنفرانس مونيخ, زماني كه مذاكرات في مابين دولت مركزي پراگ و حزب هنلاين به دليل ادامه «مارپيچ مطالبات آلمانيهاي زودت» دچار مشكلات فزاينده مي شد, در لندن به ديدار دكتركورت, كاردار سفارت آلمان, رفت و به وي خاطرجمعي داد كه شخصاً مراقب اوضاع است و هرآينه مأموريت لرد رانسيمن ـ فرستاده غيررسمي انگلستان براي ميانجيگري ـ نيز به نتيجه نرسد, دولت اغليحضرت كماكان براي ادامه كار و حل و فصل مسأله آمادگي دارد و فكرش را كرده است!

پيش بردن خط استمالت حداكثر با هيتلر, مستلزم آمادگيهاي لازم تاكتيكي بود. ويلسون, به عنوان يك كارشناس كهنه كار تجاري در اين كار خُبرگي داشت. به همين دليل، چمبرلين او را از وزارت خزانه داري با خود به نخست وزيري آورده بود و اكنون «مشاور اقتصادي كابينه» تداركچي خط مطلوب چمبرلين شده بود. او ارتباطات لازم را برقرار كرده , كاملاً حواسش جمع بود كه سياست خارجي دولت فخيمه در رابطه با آلمان دچار گسستگي و بن بست نشود. مهم اين بود كه خط نخست وزير ادامه يابد! مي بايست به هر قيمت در صحنه بحران چكسلواكي فعال باقي ماند, ميزهاي مذاكره را حفظ و حتي المقدور به نفع مطالبات هيتلر مداخله كرد تا  بحران, درعين حفظ صلح «با همكاري آلمان» فيصله يابد. براي چمبرلين دفاع از تماميّت چكسلواكي مطرح نبود, مي خواست خط سياسي خودش پيش رود و سودمندي اپيسمنت در جهت كسب مطامع هيتلر را به طرف نشان دهد. از اين رهگذر مي توانست به سطح بالاتري از «مساعي مشترك با پيشوا», درجهت آماج بزرگ دست يابد (5).

حالا, اوائل سپتامبر38, بحران زودت لاينحل مي نمود, مذاكرات ميان دولت ِبنش و هيأت هنلاين (افسر مخفي نازي, رهبر «حزب آلمانيهاي زودت») پيش نمي رفت. هر فهرست مطالباتي آنها را دولت مركزي مي پذيرفت, طرف خواسته هاي تازه یي را پيش مي كشيد و مارپيچ مطالبات بالاتر مي رفت. بدين ترتيب, روند مذاكرات به تعادل مرضي الطّرفين و طرح قابل امضا نمي رسيد. در اين كشاكش كه با تشنّجات محلي همراه بود, ناگهان اتفاق غيرمترقبه یي افتاد. چمبرلين, هنلاين و هيتلر, هيچكدام حساب اين كار را نكرده بودند. روز4 سپتامبر, پرزيدنت بنش با تغيير تاكتيك مذاكراتي دولت, توپ را انداخت به ميدان مقابل و ساعتي بعد مشت آنها بازشد و هيأت نمايندگي «آلمانيهاي زودت» در عجز سياسي, از ادامه مذاكره تن زد!

ماجرا از اين قرار بود كه در آن روز دولت مركزي با تاكتيك تازه خود به حركت «مارپيچ مطالبات» هنلاين خاتمه داد. پرزيدنت بِنش در ابتداي جلسه از نمايندگان حزب هنلاين خواست فهرست نهايي تمامي خواسته هاي خود را روي كاغذي بنويسند و به عنوان متن حداكثر و قطعي امضاكنند. وقتي آنها خواسته هايي را كه چندي پيش شخص هنلاين در تندترين سخنراني اش عنوان كرده بود كتبي ارائه دادند ـ شامل بيشترين حدّ خودمختاري و امتيازات مضاعف براي آلمانيهاي زودت ـ برخلاف انتظارشان پرزيدنت بنش جمله خواسته ها را پذيرفت! راهكار اتلاف وقت ديگر قابل اجرا نبود. هيأت مذكور, مثل هميشه با هنلاين تماس گرفت و باز حاضر به امضا نشد. رسوايي بي سابقه و آشكاري بود. ابواب جمعي هنلاين , با بهانه جوييهاي بي وجه محل مذاكره را ترك و به زودت بازگشتند. از روز5 سپتامبر, پروسه مذاكره قطع و همزمان, در اثر تحريك نازيها تشنّج و درگيري در منطقه آلماني نشين زودت شدّت گرفت. سياست ارضاي خواسته هاي هيتلر در عين حفظ صلح آشكارا به خطر افتاده بود. ازدياد درگيريها, افزايش شمار دستگيريها و زخميها را به همراه داشت. اين وضع فضاي منطقه زودت را امنيتي كرد و اوضاع مي رفت بكلي از حوزه امكانات سياست استمالت خارج شود. در آن طرف طرح هيتلر پيشرفت مي كرد:

« 9 سپتامبر:…آخرين گزارشهاي سرويس مخفي حاكي از آن اند كه آلمانيها آشكارا نيروهايي را به سمت چكسلواكي به حركت درآورده اند. ولي به نظرمي رسد به رغم اين گزارشها قرار نيست ما كاري صورت دهيم»(6).

در همين روز نهم سپتامبر است كه نِويل هندرسن نامه یي سرّي براي ويلسون مي فرستد و با ايده وي  مبني بر ديدار و گفت و گوي چمبرلين با هيتلر موافقت مي نمايد(7)! ديپلوماسي اپيسمنت كارت تازه یي رو كرده بود.(8)

 بازگشت به قسمت سی و نهم 

منابع و توضیحات       

1-     Duff Cooper,Old Men forget, The Autobiography, chap.14,P.283-285

2 –  وينستون چرچيل, جنگ جهاني دوم, ص 153 به زبان آلماني.

3 – «دولت در حال حاضر تشكيل شده از نخست وزير, سايمون, هاليفاكس و ساموئل هوآر».

داف كوپر, همان جا, ص 287 .

4 – همان, ص 286.

5 – چمبرلين حاضر بود بر اصل اساسي و ديرينه سياست خارجي امپراتوري انگلستان, مبني بر عدم قبول هژموني يك قدرت در قاره اروپا چشم بندد و بگذارد آلمان نازي قدرت اول و هژمونيك شود, مشروط بر اين كه پيشروي هيتلر به بروز جنگ اروپايي منجرنگردد. در بحران چكسلواكي, چمبرلين مي خواست از طريق كسب نتيجه درجهت خواسته هاي هيتلر, وارد گفت و گوهاي وسيعتر و تحقّق يك سياست بزرگ همكاري با آلمان شود. طرح استراتژيك هجوم نظامي هيتلر به شوروي آماج بزرگ بود.

طنز تاريخ را كه اساس اين نقشه هاي دور و دراز وي و همفكرانش, مطلبي بود كه سالها پيش از آن توسط شخص هيتلر عنوان مي شد ولي در اثر مقاومت وزارت خارجه بريتانيا (تحت رياست كساني چون ايدن و ونسيتارت) و پرهيز اَسلاف نخست وزير چمبرلين از رسوايي سياسي, محقّق نشده بود. با قدرت گيري بيش از پيش ارتش و سطح تسليحات آلمان, هيتلر در اشتياق سوزان جنگ و رسيدن به اهداف  جهاني اش, مشي ناكام «اتّحاد با انگلستان» را كنارگذاشت, دنبال اتّحادهاي ديگر رفت و بالاخره در نشست سرّي 5 نوامبر1937 طرحهاي جنگي جديد خود را (عليه فرانسه و انگلستان و در نهايت شوروي), به رغم مخالفت سران ارتش, به كرسي نشاند.

6 – داف كوپر, همان جا, ص 286.

7-     British Documents,3, vol.2, Henderson  to  Wilson,9 Sept,1938

8 – طرحي كه در زمان نخست وزيري بالدوين نه اين طور خاضعانه, بلكه به صورتي ديگر ـ نزديك شدن يك كشتي آلماني حامل پيشواي نازيها به سواحل انگلستان و ملاقات بالدوين با هيتلر در آن كشتي ـ  از جانب واسطه ها و لابيهاي هيتلر پيشنهاد و خيلي زود با مخالفت وزارت خارجه و شخص آنتوني ايدن منتفي شده بود.