
طارق حسینی :
برخی تحلیلگران معتقدند یکی از عوامل کمتر بررسیشده در گرایش مردم ایران به انقلاب ۱۳۵۷، خودارزشمندی پایین در بخشهایی از جامعه بود. این ویژگی روانشناختی و اجتماعی، افراد را به سمت پذیرش رهبری کاریزماتیکی مانند آیتالله خمینی سوق داد و به رد نظام پهلوی منجر شد. در ادامه، نقش خودارزشمندی پایین در این تحولات بررسی میشود.
خودارزشمندی، باورعمیق و درونی به ارزشمند بودن خود بهعنوان یک انسان است، صرفنظر از موفقیتها، شکستها، ظاهر، داراییها یا نظرات دیگران.
خودارزشمندی یعنی شما خود را شایسته عشق، احترام و خوشبختی بدانید، حتی اگر دیگران شما را تأیید نکنند یا در زندگی با چالشهایی مواجه شوید. این باور مانند یک پایه محکم درونی عمل میکند که به شما کمک میکند در برابر طوفانهای زندگی، مانند شکست، انتقاد یا ناامیدی، استوار بمانید.
فرض کنید دو نفر در یک موقعیت اجتماعی قرار میگیرند. نفر اول که خودارزشمندی بالایی دارد، با اطمینان و آرامش با دیگران ارتباط برقرار میکند و اگر کسی او را نادیده بگیرد، فکر میکند: شاید او روز بدی داشته، این به من ربطی ندارد. اما نفر دوم که خودارزشمندی پایینی دارد، ممکن است همان نادیده گرفته شدن را بهعنوان نشانهای از بیارزشی خود ببیند و احساس طردشدگی کند.
خودارزشمندی پایین: مفهوم و زمینههای آن در ایران پیش از انقلاب
خودارزشمندی جمعی، به معنای احساس شایستگی و توانایی یک جامعه برای ایجاد تغییرات مثبت است. در جوامعی با خودارزشمندی پایین، افراد ممکن است خود را ناتوان از بهبود شرایط یا شایسته زندگی بهتر ندانند. این احساس میتواند آنها را به سمت رهبرانی سوق دهد که با وعدههای ساده و هویتبخش، احساس قدرت و ارزشمندی را به آنها القا کنند.
آیتالله خمینی با پیامهای ساده، مستقیم و مبتنی بر ارزشهای مذهبی و عدالتخواهی، توانست اقشار مختلف جامعه، بهویژه کسانی که در نظام پهلوی احساس حاشیهنشینی میکردند، را جذب کند. عوامل زیر در این گرایش نقش داشتند:
سادگی و دسترسیپذیری پیام خمینی:
خمینی با شعارهایی مانند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و تأکید بر مبارزه با استبداد و استعمار، زبانی ساده و قابل فهم برای تودهها بهکار برد. برخلاف برنامههای پیچیده و تکنوکراتیک پهلوی، این پیامها نیازی به تحلیل عمیق نداشت و به مردم احساس مشارکت در حرکتی بزرگ میداد.
بازسازی هویت از طریق مذهب:
مدرنیزاسیون شتابزده پهلوی، در برخی اقشار حس ازخودبیگانگی ایجاد کرده بود. خمینی با تأکید بر ارزشهای اسلامی، هویتی قدرتمند و متعالی به مردم ارائه داد که آنها را نه تنها برابر، بلکه برتر از نظام پادشاهی نشان میداد. این هویتبخشی برای جامعهای با خودارزشمندی پایین، مانند پادزهری عمل کرد.
رهبری کاریزماتیک و فرهنگ مراد و مریدی:
خمینی در بستر فرهنگ ایرانی که سابقهای طولانی در احترام به مراد و پیر دارد، جایگاه خود را بهعنوان یک رهبر مذهبی تثبیت کرد. مردمی که خود را شایسته تصمیمگیریهای کلان نمیدیدند، به رهبری متکی شدند که پاسخهای قاطع و سادهای برای مشکلات پیچیده ارائه میداد.
مقایسه تصویر شاه و خمینی در نگاه مردم
یکی از دلایل گرایش به خمینی، تفاوت در تصویر عمومی او و محمدرضا شاه بود.
محمدرضا شاه پهلوی، بهعنوان آخرین پادشاه ایران، تصویری از خود ارائه داد که با شکوه، مدرنیته و پیشرفت جهانی گره خورده بود. این تصویر، اگرچه برای بخشی از نخبگان و طبقه متوسط شهری جذاب بود، برای بخش بزرگی از جامعه ایران، بهویژه اقشار سنتی، محروم و روستایی، حس دوری و خود کمبینی را تقویت کرد. در ادامه، به جنبههای مختلف این موضوع، از جمله ویژگیهای شخصی شاه، سیاستهای او و گسست فرهنگی با مردم، پرداخته میشود.
در حالی که شاه به دنبال رقابت با جهان صنعتی و ترویج مدرنیته بود، بخش بزرگی از جامعه ایران در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ همچنان درگیر فرهنگ عامه، مانند دنیای داش مشدی (سنتهای پهلوانی، لوطیگری و مردانگی) و فیلمهای فارسی بود. این فیلمها، با داستانهای ساده و قهرمانمحور، ارزشهایی مانند غیرت، شرافت و حمایت از ضعیفان را ترویج میکردند که با زندگی روزمره مردم، به ویژه در طبقات پایین و سنتی، همخوانی داشت.
فرهنگ پهلوانی، که ریشه در زورخانهها و آیینهای سنتی داشت، بر سادگی، همبستگی و حمایت از جمع تأکید داشت. این فرهنگ با تصویر شاه بهعنوان یک پادشاه مدرن و جهانوطن که به زبانهای خارجی صحبت میکرد و در محافل بینالمللی حضور داشت، در تضاد بود. مردم عادی، که اغلب تحصیلات محدودی داشتند، نمیتوانستند با شخصیتی که در سطح جهانی فعالیت میکرد ارتباط برقرار کنند.
در مقابل، خمینی با سادهزیستی ظاهری، لباس روحانی و زبانی نزدیک به ارزشهای مذهبی و سنتی، خود را نماینده مردم عادی معرفی کرد. این نزدیکی، او را برای جامعهای با خودارزشمندی پایین، گزینهای جذابتر ساخت.
پیامدهای خودارزشمندی پایین و انتخاب خمینی
گرایش به خمینی و رد نظام پهلوی، به تحولات عمیقی در ایران منجر شد، اما پیامدهای ناگواری نیز به دنبال داشت. تأسیس جمهوری اسلامی، بهجای تحقق وعدههای عدالت و آزادی، به سرکوب، ناکارآمدی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی دامن زد. این پیامدها تا حدی به خودارزشمندی پایین جامعه نسبت داده میشود.
پذیرش سادهانگاری و وعدههای غیرواقعی:
جامعهای با خودارزشمندی پایین ممکن است توانایی تحلیل عمیق مسائل را در خود نبیند و به دام وعدههای سادهانگارانه بیفتد. خمینی با شعارهای احساسی و مذهبی، حمایت تودهها را جلب کرد، اما این حمایت اغلب بدون بررسی دقیق برنامههای او یا پیامدهای بلندمدت آن صورت گرفت.
کاهش مطالبهگری و مشارکت فعال:
خودارزشمندی پایین، روحیه مطالبهگری را تضعیف میکند. مردمی که خود را شایسته تصمیمگیریهای کلان نمیدانند، به جای مشارکت فعال، به دنبالهروی منفعلانه از یک رهبر روی میآورند. این انفعال، به نظام جدید اجازه داد تا بدون پاسخگویی کافی، سیاستهای خود را پیش ببرد.
فرار مغزها و تضعیف سرمایه انسانی:
اعتماد کورکورانه به خمینی و نظام جدید، بسیاری از نخبگان علمی، فرهنگی و اقتصادی را که با ایدئولوژی حاکم همسو نبودند، به حاشیه راند یا مجبور به مهاجرت کرد. این فرار مغزها، ظرفیت ایران برای توسعه را کاهش داد و به مشکلات اقتصادی و اجتماعی دامن زد.
فقر و چالشهای کنونی: نتیجه اعتماد کورکورانه
بیش از چهار دهه پس از انقلاب، ایران با تورم بالا، بیکاری گسترده، کاهش ارزش پول ملی و فقر روزافزون مواجه است. این چالشها تا حدی نتیجه اعتماد کورکورانهای است که ریشه در خودارزشمندی پایین داشت. جامعهای که خود را شایسته نقد و پرسوجو نمیدید، به سیستمی تن داد که نتوانست نیازهای یک جامعه مدرن را برآورده کند. شعارهایی مانند اقتصاد مال خر است و تأکید بر ارزشهای مذهبی به جای برنامههای توسعهمحور، حمایت تودهها را جلب کرد، اما به ناکارآمدی و فساد منجر شد.
تداوم چرخه خودارزشمندی پایین
خودارزشمندی پایین نهتنها در انتخاب خمینی، بلکه در تداوم مشکلات پس از انقلاب نیز نقش داشت. جامعهای که خود را شایسته مطالبهگری نمیبیند، کمتر در برابر ناکارآمدیها مقاومت میکند. این انفعال، به نظام حاکم اجازه داد تا بدون پاسخگویی کافی به سیاستهای خود ادامه دهد. حتی امروز، بسیاری از ایرانیان که با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند، ممکن است به دلیل خودارزشمندی پایین، احساس کنند توانایی تغییر شرایط را ندارند و به انفعال یا مهاجرت روی بیاورند.
نتیجهگیری
انقلاب ۱۳۵۷ نتیجه عوامل متعددی بود، اما خودارزشمندی پایین میتواند جنبهای کلیدی از روانشناسی اجتماعی این رویداد را توضیح دهد. مردمی که به دلیل نابرابریهای اقتصادی، گسستهای فرهنگی و فقدان مشارکت سیاسی معنادار، خود را کمارزش میدیدند، به رهبری گرایش یافتند که با زبان ساده و هویتبخشی مذهبی، احساس ارزشمندی موقت به آنها داد. اما این انتخاب، به جای بهبود شرایط، به چالشهای عمیقی منجر شد.
برای جلوگیری از تکرار چنین الگوهایی، تقویت خودارزشمندی جمعی از طریق آموزش، مشارکت سیاسی و کاهش نابرابریها ضروری است. خودارزشمندی، گنجی درونی است که هیچکس نمیتواند آن را از شما بگیرد، مگر اینکه خودتان اجازه دهید. خودارزشمندی یک سفر است، نه یک مقصد. این مسیر نیازمند پذیرش خود با تمام نقصها و زیباییهاست. هر قدم کوچک در این راه، شما را به نسخهای قویتر و مهربانتر از خودتان نزدیکتر میکند امروز، لحظهای مکث کنید و بپرسید: «آیا من بهاندازه کافی برای خودم ارزش قائلم؟» پاسخ به این پرسش میتواند آغازگر تحولی بزرگ در زندگی شما و جامعهتان باشد.