احمد علي مسعود انصاري :
پیدا و پنهان رضا پهلوی
سالها بود كه وظيفه خود ميدانستم كه با تمركز در مورد چگونگى رفتار اقاى رضا پهلوى با خودم و اطرافيانش كه مستقيم شاهد ان بودم ، بنويسم .نوشتن دراين مورد بدان علت است كه اقاى رضا پهلوى زندگى عمومى براى خود انتخاب كرده است و زندگى خصوصى ندارد پس اشنايى به شخصيت ايشان براى عموم واجب است ، تا همگان بتوانند در روشنايى تصميم بگيرند.
گرفتن جايزه ياد بود هولوكاست براى دفاع از حقوق بشر از طرف سازمان ارزشهاى جهانى جامعه يهود كه هدف اين مجموعه ترويج ارزشهاى يهوديت و دفاع از اسرائيل در خطوط فكرى و در رسانه هاى بين المللى ميباشد ، فرصت خوبى را ايجاد نمود تا چگونگى رفتار اقاى رضا پهلوى با من و اطرافيانش را كه شاهد مستقيم ان بوده ام را برشته تحرير در بياورم زيرا اين نمونه رفتارها نشان دهنده شخصيت واقعى ايشان است . رفتار شاهزاده با سخنان زيباى كه امروز در مورد حقوق بشر بيان ميكند هم خوانى ندارد. انشالله روزى اقاى رضا پهلوى حقيقت وجود خود را با ظاهر زيباى خود تطبق دهد وليكن لازمه ان پيدا كردن حقيقت و به خود راست گفتن است. حضرت عيسى ( ص) ميفرمايد “حقيقت را پيدا كنيد و حقيقت شما را ازاد خواهد كرد” .همچنين ان حضرت ميفرمايند ” بخودتان راست بگوييد”.
به لطف خداوند لازم ميدانم تا قسمتى از عقايد خود را كه در چهار چوب ان سعى به زندگى دارم را عرض كنم. خداوند به من ايمان عطا فرموده است و به شكر خداوند مگر خداوند، خالقى، اربابى و سرورى نميشناسم و تنها به خداوند وفادارم ، تنها از خداوند فرمانبردارم و تنها رضايت خداوند براى من شرط است. نمكى مگر نمك خداوند وجود نداشته و نميشناسم و نمكدانى مگر نمكدان خداوند وجود نداشته و نميشناسم. خداوند از ما ميخواهد كه در راه حق و بر عليه ظلم بجنگيم و اگر غير از ان بكنيم نمك خورده و نمكدان شكسته ايم. عقيده دارم در هر گروهى و هر قوم و انسانى خوب و بد هست و ما بايد خوبى ها را گسترش داده و بدى ها را نابود كنيم و اينكار را بايد از وجود مبارك خود شروع كنيم و قضاوت تنها با خداوند است. اگر ديگرى ديروز كار بدى كرده و امروز ميخواهد كار خوبى را انجام دهد ما نبايد موضع بگيريم كه چون تو ديروز كار بدى كرده اى امروز نميتوانى كار خوبى بكنى بلكه بايد او را به تداوم كار نيك تشويق و در ان راه به او كمك كنيم. خوب به خود و بد به خود كرده ايم . تنها راهى كه در حقيقت فكر و عمل بد ديگرى ميتواند به ما ضرر بزند اين است كه ما در عكس العمل عمل به فكر و عمل بد ديگرى ، فكر و عمل بدى بكنيم و اينجا اين فكر و عمل بد ما است كه در حقيقت ميتواند بما ضربه بزند. پس اگر ديگرى بد كرد ما بايد خوب رفتار كنيم. قضاوت تنها با خداست از اين رو ما نميتوانيم طرفدار و يا بر عليه هيچ فرد ، قوم و يا مملكتى باشيم. ما ميتوانيم عمل را قضاوت كنيم . با توكل بخداوند خوب عمل كرده و به عمل خوب كمك كنيم . خود عمل بد نكرده و با عمل بد ديگرى در حد توانايى كه خداوند عطا نموده مبارزه نماييم.
به شكر خداوند در سال ١٩٨١ اقاى رضاى پهلوى از من در كاخ قبه در قاهره تقاضاى همكارى كرد كه به او گفتم به غير از خداوند اربابى نميشناسم و تنها رييس و ارباب من خداست . تا روزى كه راه خدا را برود مانند يك برادر با او خواهم بود روزى هم كه نرود با او ميجنگم كه شاهزاده چنان تحت تأثير قرار گرفت كه گريه كرد و بر اساس قبول انچه گفته بودم همكارى ما با هم اغاز شد. دو كتاب من و خاندان پهلوى و من و رضا را در اين رابطه عرضه كرده ام. ايشان در سال ١٩٨٩ ميلادى به من به صورتى كه شرح خواهم داد حمله كرد .
احمدعلي مسعود انصاري ، رضا پهلوي، تيمسار ايادى
كمك به مردم
دو سال بعد از حمله ايشان به من در ١٧سپتامبر سال ١٩٩١ ميلادى در بازپرسى كه از ايشان بصورت رسمى – با قيد قسم از طرف اقاى رضا پهلوى كه انچه ميگويد بايد راست باشد – به وكيل وقت من اقاى لوبين در جواب اينكه ايا همه دستورات او به من براى پرداخت پول شفاهى بوده و يا نه چنين گفت:” انجام اين كار ها به اين صورت بود كه اقاى انصارى به نزد من مى أمد و ميگفت كه فلان فرد تقاضاى كمك كرده است. در بسيارى از اوقات من به اقاى انصارى مى گفتم كه نگاه كن! دائما افرادى مي ايند و تقاضاى كمك مى كنند، تو ميدانى كه من از اين كمك خواستن ها خسته شده ام. تا چه زمانى اينها فكر ميكنند كه من ميتوانم به اينكار ها ادامه دهم؟ حال نتيجه كار من بستگى به اين داشت كه اقاى انصارى چقدر اصرار ميكرد، تا سر انجام مرا متقاعد به كمك نمايد و من نيز عاقبت ميگفتم ؛ باشد، به اين فردكمك ميكنم. در مورد اين نوع كمك به مردم ، ٩٩ در صد از مواقع اقاى انصارى به نزد من أمده و از طرف ديگران و يا خودش سوْال ميكرد كه ايا من حاضرم به مردمى كه احتياج دارند كمك كنم يا خير؟”.
احمدعلي مسعودانصاري- رضا پهلوي
موردى ديگر از گفتگوى مستند من و رضا در مورد كمك به اشخاص در حضور حسابدار دادگاه به تاريخ اول أوريل ١٩٩٢ لغت به لغت ترجمه گرديده است و همانگونه كه در ادامه مشاهده ميشود مخاطب رضا پهلوى در حضور حسابدار، خود من هستم:
انصارى: “هنگامى كه ما قاهره را در ساعت ٣ بامداد ترك كرديم، ….منظور من اين است كه ما اصولا از قاهره فرار كرديم و ” يزدان نويسى” با يك ليست از افراد آمدو ليست را به اقاى پهلوى داد، اقاى پهلوى نيز ليست را به من داد تا إرسال كنم. ”
پهلوى: “نه ، نه ، من فكر نمى كنم كه جريان بدين صورت بود، من فكر مى كنم كه او پول را براى خودش مى خواست و اگر پولى در موارد ديگرى وجود داشت، ان را به مادرم إرجاع ميداد، چون ما نمى خواستيم كارى به ان داشته باشيم.”
انصارى: “خوب ، تصور من بر اين است كه انها گمان ميكردند شما دست و دل بازتر و بخشنده تر هستيد.”
پهلوى:”خوب، من بودم، به نظر ….”
حسابدار دادگاه :”در واقع اينكار شد…”
انصارى:”بله”
پهلوى:” بله ، اقاى بازرس ! ما در هر زمان كه قادر به پرداخت بوديم ، چنين ميكرديم. اقاى انصارى هم در چهار چوب مسائل دينى ، اشاره به لغت “ثواب ” ميكرد كه در فارسى معنى ان اين است كه كارى از نظر دينى انجام ان خوب است و يا كارى كه انجام ان خير است.”
انصارى: ” البته پاداش هم دارد. ”
پهلوى:” در هر صورت چيزى به اين معنى، البته من هيچوقت داوطلب دادن پول به مردمى كه تو ميشناسى نشده ام، چون اغلب افرادى كه من به انها پول دادم مردمى بودند كه تو به نظر من مى آوردى و مى گفتى كه:”تو بايد به انها چيزى بدهى و اگر چنين كنى خيلى ثواب كرده اى. احمد! بگذار اين نكته روشن باشد”
انصارى:”من مى دانم، ولى اين ليستى است كه “نويسى”به تو داد.”
پهلوى:” واقعيت امر به طور معمول اين نبود. اين طور وانمود نكن كه من انجا نشسته بودم و تو را صدا ميكردم و ميگفتم كه : اره ، راستى من ميخواهم تو ٣٠٠٠دلار براى اين و يا ان شخص بفرستى! زيرا در حقيقت تو هميشه مى امدى و در بعضى مواقع حتى معذرت ميخواستى كه اين مطلب را مطرح ميكنى. چون نمى دانستى كه عكس العمل من چه خواهد بود و مى گفتى كه : خوب ، فلان كس خواسته اى دارد، من نمى دانم به او چه بگويم؟ و هر زمانى در حال و يا بعد، تو بر ميگشتى و موضوع را در مورد همان شخص مطرح ميكردى و خلاصه مرا متقاعد ميكردى كه بايد اين كار را انجام دهم . من نيز بر اساس خواسته تو موافقت ميكردم.”
نظر ايشان نسبت بمن در باز پرسى روز ١٧ سپتامبر ١٩٩١ كه با قيد قسم كه بايد همه چيز را راست بگويد و در زمانيكه بيش از دو سال از حمله ايشان به من ميگذرد:
رضا پهلوى در جواب اينكه راجع به من چه عقيده اى دارد گفت: ” فردى بسيار مذهبى و اصولي” و ادامه داد كه من آنقدر از نظر أصول اخلاقى قوى هستم كه هرگز از جهت اطمينان به من ترديد و سئوالى در او راه نيافته است. ضمنا او گفت كه مرا فردى بسيار درست كردار و با شرافت ميداند. ”
احمدعلي مسعود انصاري – رضا پهلوي
خانم فريده ديبا، ياسمين همسر رضا پهلوي، احمدعلي مسعود انصاري، رضا پهلوي، عليرضا پهلوي ، فرح ديبا، ژوئل پرستار رضا پهلوي
حمله پهلوي به من
در ماه مارچ ١٩٩٨ ميلادى رضا پهلوى قصد سفر اروپا ميكند. قبل از رفتن از من خواست كه ده هزار دلار نقد به او برسانم كه چنين كردم. بعد از ان رضا به من زنگ زد و بسيار از درستى و زحمات من تشكر نمود و از برادرى و دوستى ما كلى صحبت كرد و به اروپا رفت. در انجا بدون اينكه به من بگويد به سراغ جعبه امانات ما كه حاوى تمام سهام و مسائل مالى او بود و من براى ايشان باز كرده بودم رفت، با استناد به اجازه اى كه من براى دسترسى ايشان به صندوق أمانات به بانك داده بودم جعبه را براى ايشان باز ميكنند. به گفته خود او مى بيند همه چيز همانطورى كه من به او گفته بودم در ان جعبه وجود دارد. در باز پرسى ١٤ سپتامبر ١٩٩٤ ميلادى كه با قيد قسم كه بايد راست بگويد رضا پهلوى چنين توضيح مى دهد:” من با يك نگاه پى بردم كه انچه انصارى در مورد محتويات جعبه ادعا مى كرد، طبق واقعيت بود. البته يك چيز را اشتباه نكنيم، در واقع انچه را انصارى إظهار ميداشت كه بايد انجا باشد، به نظر ميرسيد كه ان جا بود.” در اين لحظه وكيل او به اتفاق يكى از كارمندان بانك به او مى گويند كه اجازه دسترسى ايشان به ان جعبه مورد سئوال است. ايشان با اينكه مرا از روز تولد مى شناخت و با وجود بيش از هفت سال همكارى و برادرى نزديك بدون اينكه با من تماس بگيرد تا اگر مشگلى وجود دارد من انرا بر طرف سازم، عليه من اقامه دعواى قانونى در سويس را اغاز كرد.
بعد از ان اقاي جكسون ، وكيل ايشان در امريكا كه وكيل اقاى راكفلر هم بود از من خواست كه در شهر اتلانتا با ايشان ملاقات كنم . ايشان به من گفت جنگ ميان من و رضا به نفع هر دو ما نيست و بهتر است كه ما با هم اشتى كرده و اين دعوا را حل كنيم و اگر كار به مطبوعات بكشد بنفع هيچكدام از ما نيست. ايشان به من گفت كه رضا با من دعوا ندارد وليكن قصد پس دادن أموال سرمايه گذران جزء را ندارد. سرمايه گذران جزء افرادى بودند كه در بانك رضا پهلوي حساب باز كرده و پول خود را در اين بانك به وديعه گذاشته بودند. رضا پهلوي بانكى تشكيل داده بودند كه افرادى با بهره ١٢ درصد و…در اين بانك پول گذاشته بودند. ايشان ان پول را با همان بهره از بانك خود قرض نموده بود، به شكر خدا چون در امد كارهاى رضا بيش از ان بهره بود، ايشان از تفاوت ميان ان بهره و در امدها، سالها استفاده مينمود، وليكن به محض اين كه ضررى ايجاد شد ، رضا پهلوي خود را ديگر در ضرر شريك نمى ديد و مسئوليت باز پرداخت قرض خود به بانك را قبول نمى فرمود. به اقاى جكسون گفتم اگر از جانم بگذرم نميگذارم ايشان چنين كند. در اينجاست كه اگر من پيشنهاد ايشان را قبول كرده بودم نمك خداوند را خورده و نمكدان خداوند را شكسته بودم. اقاى جكسون از من خواست تا با ايشان و رضا در دفتر او در نيويورك ملاقات كنيم. ملاقات صورت گرفت . رضا تا مرا ديد بغل كرده و بوسيد و قبول نمود تا ديون خود را بديگران بپردازد وليكن چند هفته بعد از قول خود سر باز زد. بار ها پيشنهاد كردم كه تمام حسابها به حكميت داده شود و هر چه حكم گفت همه قبول كنند. در جواب گفتند ، ما پول داريم و تو ندارى و پدرت را در مياوريم. لازم به توضيح است كه هزينه دادگاه در امريكا سر سام آور است و داشتن پول هنگفت در دعواهاي حقوقي بخصوص در مقابل طرف ثروتمند از واجبات است. مبناى پيروزى خود را با تكيه به ثروت و قدرت خود قرار دادند نه بر اساس حق . خداوند در سوره بقره ايه ١٨٨ ميفرمايد” مال يكديگر را به ناحق نخوريد و كار را به محاكمه قاضيان نيفكنيد كه بوسيله رشوه و زور مال مردم را بخوريد با اينكه شما بطلان دعوى خود را ميدانيد”. ايشان در امريكا نيز بر عليه من اقامه دعوا را شروع كردند كه شرح مفصل و مستند ان در كتاب من و رضا امده است. ايشان بر عليه من حكم غيابى گرفته و بر اساس ان خانه مرا تصاحب كرده و فروختند . رضا پهلوى پول سرمايه گذران جزء را نيز پس نداد .
در زمانيكه در دادگاه بوديم مادر بزرگ من مرحومه فاطمه دريابيگى كه مرا بزرگ كرده و نقش مادرى بر من داشت كه خاله بزرگ فرح نيز بود سكته مغزى كرد. خواهرم ليلا به رضا زنگ زد كه چند روز به احمد فرصت بدهيد تا به مادر بزرگ خود برسد . رضا قول ميدهد چنين كند وليكن نه تنها در عمل چنين نميكنند و مرا هر روز بدادگاه احضار ميكنند بلكه با اينكه من با ايشان در دادگاه و در دسترس ايشان بودم ،براى دادن نامه هاى دادگاه پليس ميفرستاد تا فرزندان من كه در خانه تنها بودند را بترساند. انها به راحتى ميتوانستند ان نامه ها را به خود من كه در دادگاه با ايشان حضور داشتم بدهند. وقتى براى رضا پيغام فرستادم كه ايا ميدانى كه وكلاى تو چه ميكنند. پيغام برنده بمن گفت پيغام ترا دادم و او غش غش ميخندد.
وقتيكه مادر بزرگ من فوت كرد و ما پول دفن او را نداشيم. وقتى از ديگران براى دفن كردن ايشان كمك طلبيديم ، زنگ ميزدند كه كمك نكنيد.
زمانيكه رضا به من حمله كرد و كار را به دادگاه هاى عمومى كشيد به ايشان بار ها تذكر دادم كه عمومى كردن كارهاى ما به نفع هيچكس بخصوص افرادى كه سالها با ايشان كار كرده و پول گرفته اند نيست و بيايد كارها را با حكميت و به صورت خصوصى ميان خودمان حل كنيم وليكن ايشان احساس مسئوليتى در حفظ افراد خود نميكرد . عده زيادى از اين افراد از من ميخواستند تا نامشان برده نشود . به آنها ميگفتم كه اين پول ها را بدستور رضا به شما داده ام اگر نگويم پول ها به چه كساني داده شده ، چه بگويم.
احمدعلي مسعود انصاري – رضا پهلوي
حال به چند نمونه از رفتار ايشان با ديگران اشاره ميكنم و انچه مينويسم نمونه اى از بسيارى از اينگونه رفتار هاست.
احمد على اويسى
احمد على اويسى برادر غلامعلى اويسى يكى از نزديكترين افراد به ايشان است كه او را بزرگ كرده و هميشه در كنارش بوده است. در سال ٨٢ ميلادى همين احمد اويسى به سرطان دهان دچار شد و براى عمل به نيويورك رفت. در حالى كه او تحت عمل جراحى در نيويورك بود رضا پهلوى به من زنگ زد و گفت حقوق او را قطع كن و بيرونش كن.من بسيار عصيانى شدم و سر او داد زدم كه اين از شرف و مروت بدور است. به او گفتم لا اقل صبر كن تا او از عمل جراحى خلاص شده و دوران نقاهت را بگذراند بعد هر چه ميخواهى بكن. به اصرار من او قبول كرد. زمانيكه اول به جمع ايشان پيوسطه بودم هر گاه من ، رضا و احمد اويسى با هم بوديم و فرد و يا افراد ديگرى به ما ملحق مي شدند رضا شروع به پرخاش و داد زدن بر سر احمد اويسى مينمود كه ابتدا من دليل انرا درك نميكردم . بعد ها متوجه شدم كه او با كوچكتر كردن او ميخواهد خود را بزرگ كند.
احمدعلي مسعود انصاري، اقاى شهبازى، رضا پهلوي، مسعود معاون،كارملو ليشو و اقاى بنايى
كارملو ليشو
ارايشگر ايتاليايى خانواده كه سالها در خدمت اين خانواده كار كرده بود به جمع رضا پيوست و سالها علاوه بر اصلاح سر رضا ، به كارهاى ديگر از جمله بستن و حمل چمدانهاى او ميپرداخت. يكى دو سال قبل از حمله رضا به من روزى از كمر درد ناليد و إظهار داشت كه قادر به كارهاى سنگين نيست. اولين عكس العمل رضا ان بود كه از من خواست حقوق او را قطع كنم و به او از طرف رضا بگويم چون كمرش درد ميكند و قادر به انجام كار نيست اخراج است.هر چه تلاش كردن به او بفهمانم كه آدم چنين حرفى را به مستخدم ديرينه خانواده آش كه سالها خدمت انها را كرده نمى زند فايده اى نمى بخشيد. و بالا خره در اثر پا فشارى بسيار من حاضر شد او را مؤقتا نگهدارد ، هر چند بالاخره پس از مدتى او را اخراج كرد و كار ايشان نيز به دادگاه كشيد.
اقايان على حيدر شهبازى و منصور نوروزى
از نمونه هاى بسيار تاسف انگيز ديگر ماجراى اقاى شهبازى و اقاى نوروزى است. انان از كودكى رضا با او بودند و در زمان انقلاب ايران را ترك كرده با خانواده پهلوى بودند و بعد به جمع رضا پيوستند. در سال ١٩٨٩ ميلادى رضا تصميم به اخراج انها گرفت، در حالى كه اينان از هيچگونه تأمين مالى بر خوردار نبودند و از سرمايه گذران جزء كه قبلا به ان اشاره كرده بودم، بودند و رضا قصد باز پرداخت وديعه ايشان در بانك خود را نداشت . به رضا گفتند اگر ما را اخراج كنى قادر به پرداخت اقساط خانه خويش نخواهيم بود و بانك خانه ما را ضبط كرده و بى خانمان ميشويم . رضا خيلى خونسرد پاسخ داد: اين همه بى خانمان در شهر است شما دو نفر هم روى ان. كار اقاى شهبازى با رضا نيز به دادگاه كشيد. دادگاه به صورتيكه در كتاب من و رضا شرح ان را داده ام به شكل غير معمول و نا عادلانه به نفع رضا رأى داد. وقتى اقاى شهبازى در دادگاه محكوم به پرداخت ٨٥٠٠ دلار بابت هزينه هاى جانبى و جزيى دادگاه گرديد، رضا بدون كمترين ملاحظه و در اولين فرصت ممكن حكم انسداد حساب بانكى شهبازى را از دادگاه گرفته وتمامى ان مبلغ را از حساب وى برداشت نمود، حال انكه به طور هم زمان پرداخت مبلغ معادل ٧٥٠ هزار دلار را براى بردن اين دادگاه را بوكلاى خود تقبل كرده بود. اين امر در هشتم ماه مه ١٩٩٢ واقع شد. تاسف بارتر و شرم اورتر ان كه رضا حتى از دريافت بهره اين مبلغ چشم پولى نكرده و مبلغ ٣٠١ دلار و ٤٠ سنت را هم غنيمت دانست! قابل توجه است كه اقاى شهبازى اين مبلغ را با قرض كردن از افراد و به منظور پرداخت اقساط معوقه منزلش كه در آستانه حراج قرار داشت تهيه كرده بود. نمونه هايى از نوع رفتار اين شاهزاده را براى روشن نمودن حقيقت وجود او بيان كردم. كتابهاى من و خاندان پهلوى و من و رضا به صورت كامل ترى به شخصيت و نوع رفتار رضا ميپردازد.
در خاتمه بايد از سازمان ارزشهاى جهانى جامعه يهود كه هدف ان ترويج ارزشهاى يهوديت و دفاع از اسرائيل در خطوط فكرى و رسانه هاى بين المللى ميباشد سئوال كرد كه دادن اين جايزه به شاهزاده چگونه در ترويج ارزشهاى يهوديت و يا دفاع از اسرائيل كه از اهداف ايشان است موثر واقع ميشود و از اقاى رضا پهلوى بايد سئوال كرد كه ايا قبول اين جايزه چه تأثيرى در رسيدن ايشان به اهداف كه مدعى ان هستند خواهد داشت؟
خداوند در سوره مبارك رعد ايه ١٧ ميفرمايد:”خدا از اسمان ابى نازل كرد كه در هر رودى به قدر وسعت و ظرفيتش سيل ابى جارى شود بر روى سيل كفى برامد چنانچه فلزاتى را نيز كه براى تجمل و زينت يا براى اثاث و ظروف در أتش ذوب كنند ، مثل أب كفى بر اورد، خدا بمثل اين براى حق و باطل مثل ميزند كه ان كف بزودى نابود ميشود و اما ان أب و فلز كه بخير و منفعت مردم است در زمين باقى ميماندخدا مثل انها را براى فهم بدين روشنى بيان ميكند.”