وقتی آدم دستی از دوردست بر آتش گذشته دارد

 

احمدرضا بهارلو :

هنری کیسینجر معروف ترین و تاثیرگذارترین وزیرامورخارجه آمریکا و همزمان مشاور امنیت ملی کاخ سفید در یکصد سالگی درگذشت.
قصدم این نیست درمورد خوبی یا بدی های کیسینجر قضاوت کنم. برعکس مراد آنست که به پوچی قضاوت های این دوروزه از این “دنیاشناس خبره“ توجهتان دهم.
بسیاری او را مسبب کشتارهای بمباران های مخفیانه کامبوج و تیمور و شیلی و پاکستان شرقی ( بنگلادش امروز) خطاب کردند که در سیاست خارجی همه اصول حقوق بشر را نادیده گرفت و گروهی نیز ازو برای برقرارساختن روابط با چین و یا منع گسترش تسلیحات اتمی و دتانت با شوروی ستایش کردند . پاره ای دوستان ایرانی نیز به اشتباه ازو بعنوان کسی یادکردند که صحبت برکناری شاه را در کابینه جرالدفورد مطرح کرد. حال آنکه یادداشتهای اسکوکرافت مشاور امنیت ملی پرزیدنت فورد خلاف این را ثابت میکند. یعنی او دقیقا به فورد هشدار میدهد که سقوط شاه ایران یک حکومت رادیکال تندرو را بوجود خواهد آورد که نظم منطقه مستعد آشوب خاورمیانه و ماورا آنرا بخطر خواهد افکند. اما خوب پاره ای ایرانیان عزیز اول قضاوت میکنند بعد احتمالا اگر خیلی با انصاف باشند تحقیق!
اما در همه قضاوت های ضد و نقیض کمتر دیدم به “واقع بینی” یا پراگماتیک بودن کیسینجر تاکید شده باشد. برهان این واقع بینی در همین بس که از سال ۱۹۶۸ که بعنوان مشاورامنیت ملی و بعد وزیرامورخارجه آمریکا بطورهمزمان و تاکنون بیسابقه در کابینه پرزیدنت نیکسون شروع کرد تا همین ایام گاه و بیگاه مورد مشورت تقریبا تمامی روسای جمهورآمریکا از هردو حزب بود.
در کتاب با ارزش “دیپلماسی” کیسینجر سعی در توجیه توصیه های خود در دوران نیکسون و فورد دارد و آنرا حاصل نگاهی واقع بینانه به جهان آنروز میداند.
مثلا توجه کنیم اگر همه تصمیم های سیاست خارجی آمریکا بر اساس احترام به حقوق انسانها بود آیا میتوانست کاربردی موثر درجهت حفظ موازنه قدرت در مبارزه دائمی کاپیتالیزم علیه کمونیسم داشته باشد زمانی که حریف یعنی اتحاد جماهیر شوروی گوشش به این حرفها بدهکار نیست و از هیچ گونه جنایت و آزاری حتی علیه شهروندان خود نیز ابا ندارد؟
یعنی ما با خط کش امروز داریم دیروز را اندازه میگیریم و معمولا براه خطا میرویم.
مثلا در دیروزی که شوروی از قشون کشی رسمی برای در هم کوبیدن حکومت های خواستار اندکی آزادی همچون بهارپراگ در چکسلواکی و یا مجارستان ابا نداشت آیا ( از دید آمریکا) ایالات متحده میتوانست در سیاست های خارجی صرفا حقوق بشر را مد نظر قرار داد. همان خطایی که حداقل در ظاهر دولت کارتر در مورد ایران و فیلیپین مرتکب شد؟
کیسینجر که در دوران خود و در میانه موج بالارونده لیبرالیسم در وزارت امورخارجه آمریکا شاهد مخالفت های آشکار با تصمیمات خود در وزارت خارجه بود، در همان ایام چیزی دراین ردیف در مورد آنها مینویسد که، اغلب اینها چون کلیسا باندازه کافی موجود نبوده به وزارت خارجه آمده اند. ( یعنی جایشان در کلیساست نه اینجا) حال آنکه در سیاست خارجی پراگماتیزم و واقع بینی باید حاکم باشد.
حالا کاری به خوب و بد هنری کیسینجر ندارم که بخواهم تایید یا تکذیبش کنم اما تفاوت نقش او را در سیاست های مربوط بایران در مقایسه با بی سیاستی های خام سایروس ونس وزیرامورخارجه جیمی کارتر مقایسه میکنم که چگونه منجر به روی کارآوردن خطرناک ترین عامل برهم زننده صلح بشریت در جزیره ثباتی بنام ایران شد.
کیسینجر صرفنظر از اینکه آدم خوبی بوده یا بد، دنیا را بهتر از سیاست مداران دنیا ندیده آمریکا میشناخت. او در میانه اوج گرفتن هیلتر در آلمان و بلائی که بر سر یهودیان میاوردند در پانزده سالگی از آنجا گریخته و به آمریکا پناه برده بود و بگمانم دنیای بیرحم برون از آمریکا را خوب میشناخت و باورش آن بود که برای حفظ سرزمینی که به آن پناه اورده گاه باید به بیرحمی نیز تن داد.

منبع فیسبوک احمد رضا بهارلو

Mohammed Reza Shah Pahlavi, the Shah of Iran, meets US Secretary of State, Henry Kissinger in Zurich amid tight security for a summit meeting that lasted 3h40. In conclusion, the Shah confirmed that his country was not ready to implement an oil embargo in case of conflict in the Middle East. (Photo by James Andanson/Sygma via Getty Images)